خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را

قسمت 75-83کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)
داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت هفتاد و ششم
همچین با ادب حرف میزد که ادم میگفت این اصلا بلد نیست حرف های زشت بزنه
مریم غش کرد روی مبل ... منم خنده ام گرفت بود کاش که زود تر بهش میگفتم ارمان اومده ....
اومدم بشینم که ارمان گفت
ساحل میشه یه لحظه بیای تو اتاق کارت دارم ..
بسم الله ... باز چی کار داره .
رفتم تو اتاق با اخم گفتم
چیه چی میگی مگه نمیبینی دوستم اومده
- داداش این دختره این جا بوده
ای خدا باز این رفت توی فاز دیگه ....
- چی داری میگی ؟ داداش مریم بیاد این جا چی کار کنه ...
- پس چرا شال و روسری پوشیدی
اهان پس بگو اقا برای چی میگه داداش مریم اومده ....
- خوب ادم نامحرم و غریبه میاد تو خونه باید روسری سر کرد دیگه
حالت رو گرفتم بچه پرو
- غریبه ؟ دستت درد نکنه حالا دیگه من غریبه شدم .... یعنی تو به خاطر من شال و مانتو پوشیدی
با زیرکی گفتم
- بله شما نامحرمید
- ولی قبلا این طوری نبودی ؟ اصلا برات مهم نبود ...
با حرص گفتم
- الان خیلی چیز ها برام مهمه پسر عمو
مخصوصا بهش گفتم پسر عمو که اذیتش کرده باشم .
از اتاق اومدم بیرون رفتم پیش مریم ..
بیچاره هنوز از تو شوک در نیومده بود ... هر کس دیگه هم جای مریم بودیه دفعه یه پسر خوشگل مثل ارمان میدید حتما غش میکرد
- اوی مریم پسر عموم رو خوردی با نگاهت
یه ذره بهم نگاه کردم
- لامصب خیلی خوشگله .... خوش به حالت ساحل ... میگم از پنج سال پیش خیلی خوشگل تر شده ها چی کار کرده .
- چی میدونم والا چه غلطی کرده این شکلی شده ..... پاشو بریم بالا تو اتاق من .
اه زرنگی بذار ببینم استاد میاد بیرون ازش سوال درسی دارم

کوسن مبل رو پرت کردم طرفش ...
- پاشو چرا چرت و پرت میگی سوال چی داری اخه ... پاشو بریم بالا ..
منتظر جواب موندم که گفت
راستی اتاقش کجاست
خواستم یه ذره اذیتش کنم
- تو اتاق من میخوابه چون اتاق اضافه نداریم .
فکش اومد پایین بیچاره از تعجب
- راست میگی ؟ یعنی اون کنارتو میخوابه شب ها .
اگه میشد که دیگه غصه نداشتم ..... از چیزی که تو ذهنم اومد خجالت کشیدم .
- اره بابا راست میگم...با یه نگرانی گفت خوش به حالت ولی به قیافه ی استاد نمیخوره همچین ادمی باشه ..
میدونستم منظورش چیه ..
ولش کن بابا شوخی کردن اون عمرا بیاد کنار من بخوابه . بیا بریم بالا یه سه ساعتی خونه ما بود دیگه وقتی صدای مامان رو شنید رفت
تا دم در با هاش رفتم .
عمو و زن عمو هم رسیدند ...
نشستم رو مبل تلویزیون رو روشن کردم .
تلفن زنگ خورد اه مگه میذارن من یه دقیقه بشینم ...
تلفن رو برداشتم دریا بود
- سلام خواهر جون گلم خوبی
- سلام دریا خوبی؟
- باز که تو اعصاب نداری چی شده؟
صدام رو اروم کرد طوری که ارمان و بقیه نشنون
با این همه کار مگه برای ادم اعصاب هم می مونه .
خیله خوب بابا حالا مگه چی شد گوشی رو بده به بزرگترت ..
گوشی رو دادم به مامان ..
داشت به مامان یه چیز هایی میگفت ولی من که چیزی از حرف هاش سر نیاوردم ...
تلفن رو قطع کرد حواسم رو دادم به گوشیم ....
مامان اومد نزدیکم ..
- ساحل .... دریا میگه با هاش میری شمال ..بگو پس برای چی هی پچ پچ میکردن .دلم مسافرت میخواست
- اگه شما بیاید من هم میام
- اون ها امروز میخوان برن ... تو با ارمان برو ما هم فردا میایم. اه باز اسم ارمان رو اورد .نمیدونم داشتم برای خودم هم فیلم بازی میکردم یا نه .... من که دوستش داشتم پس چرا داشتم ازش فرار میکردم .... شاید به خاطر این
بود که اون پنج سال به اندازه ی صد سال بد بختی کشیدم ..چاره ای نداشتم دلم شما رو میخواست ..مامان تند تند از تو اشپزخونه داد میزد بدو پس ساحل حاضر شو همین الان بهم گفته توقع داره پنج دقیقه ای حاضر بشم ...سریع لباس هامو جمع کردم از این که میخواستم با ارمان برم هم خوش حال بودم هم ناراحت
صدای در اتاق اومد بدون اینکه که بگم بفرمایین اومد تو حتما ارمان بی ادبه دیگه ..
حاضری ؟با اخم گفتم :بله شما برید پایین من الان میام اونم بد تر از من گفت: من ماشین رو روشن میکنم زود بیا لباس هامو جمع کردم گذاشتم تو کولیم یه مانتوی صورتی خوش رنگ پوشیدم با یه شلوار و شال سفید مانتوم کوتاه بود ولی حالا که تو ماشینم عیبی نداره یه ارایش صورتی هم کردم ... موهام رو بالا بستم شال رو انداختم سرم .نه خوب شده بودم .... به قول دانیال خوشمل شده بودم ...رفتم پایین بابا یه نگاهی بهم کرد ولی هیچی نگفت میدونستم به خاطر مانتوم اینطوری نگاهم کرده ...ولی ان قدر با فرهنگ بود که فقط با نکاهش اشکال هامو بهم میگفت

ادامه دارد ....


داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت هفتاد و هفتم
از همه خداحافظی کردم رفتم تو پارکینگ ماشین روشن بود ولی خبری از ارمان نبود یه نگاهی به دور و ر کردم نبود که نبود ..
صندوق عقب رو باز کردم ساکم رو گذاشتم پشت .... ارمان هم برای خودش هم ساک اورده بود...نشستم تو ماشین اقا بعد از چند دقیقه اومد .رنگش خیلی پریده بود ولی برای اینکه ضایع نشه زیاد بهش نگاه نکردم ..
تو جاده همش به خودش می پیچید وا این چش شده چرا اینطوری میکنه ..نمیخواستم غرورم رو بشکنم ازش بپرسم که چرا اینطوری شده .یه ساعت گذشت همین طوری داشت رانندگی میکرد که یه دفعه زد روی ترمز سرم محکم خورد به شیشه ی ماشین .دستم رو گذاشتم روی سرم برگشتم طرفش..کی به تو گواهی نامه داده؟؟؟؟؟ چرا یه دفعه زدی روی ترمز سرم داغون شد ..با بی حالی کمربندش رو باز کرد رفت بیرون بدون اینکه جوابم رو بده .
یعنی چی شده چرا اخه اینطوری میکنه ..
از ماشین پیاده شدم دستش به شکمش بود
دل به دریا زدم و گفتم
چته ؟ حالت خوب نیست
با همون حالش گفت
- مگه کوری نمیبینی حالم خوب نیست ....عجب رویی داره پسریه ی بی ادب اصلا نباید بهش محبت کنی
بدجوری روی شکمش دولا شده بود
- ارمان دلت درد میاد ؟
دیگه طاقت نیاورد ..
- اره دلم خیلی درد میاد فکر کنم مسموم شدم ...
وا مگه میشه ادم الکی مسموم بشه
- چی خوردی مگه
- به جای بیست سوالی یه کاری بکن دارم میمیرم
- خوب چی کار کنم وسط جاده ؟؟؟چرا تو تهران نگفتی دلت درد میاد .
نکنه اپاندیسشه ...... صورتش از درد قرمز شده بود .
الهی بمیرم خوب من الان چی کار کنم
- بیا برو تو ماشین صندلی پشت دراز بکش تا برسیم بیمارستان ...
چون حالش خوب نبود سریع رفت روی صندلی عقب دراز کشید ...
سریع گاز دادم تا به یه بیمارستان برسیم
داشتم میرفتم که یه دفعه ماشین خاموش شد ..
. یا بسم الله ماشین برای چی خاموش شد ...... وای خدا نه بنزین تموم کرد .
ارمان سرش رو اورد بالا .
- ساحل چی شده چرا نمیری ؟
برگشتم به طرفش الهی فدای اون چشم هاش بشم که از درد قرمز شده بود .... دلم خیلی براش سوخت
- ارمان بنزیت تموم کرد ماشین
با حالت عصبانی گفت
- همش تقصیر تو اگه تو خیابون ها الکی نری اینطوری ماشین بنزین تموم نمیکنه
ای بابا حالا انداخت گردن من بد بخت
حالا چی کار کنم ؟ خواستم از ماشین پیاده بشم که با صدای بلندی گفت
- کجا ؟
- میخوام برم ببینم ماشینی هست ازش بنزین بگیرم ....
-لازم نکرده تو بری
خودش از ماشین پیاده شد اومد جای من نشست ....
الان زنگ میزنم ببینم فرزاد کجاست ...... فرزاد این ها خیلی از مادور تر بودن پس یعنی فکر کنم یه یه ساعتی باید منتظرم بمونیم
ارمان هر لحظه دل دردش بیشتر میشد - ساحل تو کیفت مسکن داری .... از هولم همه ی وسایل کیف رو ریختم بیرون .. اگه بلایی سرش بیاد من چی کار کنم ..... یه قرص داشتم که هر وقت دل و کمر درد میگرفتم میخورد .... - ارمان یه قرص دارم ولی فکر کنم مناسب تو نباشه .. با صدای ارومی گفت : - قرص چیه ؟ بده بخورم ... - نمیشه این قرص فقط برای دختر هاست نمیشه تو بخوری حالا داری با من بحث میکنی بده بخورم قرص که دیگه دختر پسر نداره .... - چرا داره اصلا بهت نمیدم این قرص برای کمر درد و دل درد متوجه شدی منظورم رو ...... مثل بچه ها نگاهم کرد یه یعنی نه ... - ساحل جون مادرت بده دارم میمیرم حالا هر کوفت و زهرماری هست ... من که نمیفهم تو چی داری میگی .... حالا من چه جوری به این بگم که این قرص مخصوص روز های .... من نمیدونم هوش این به کی رفته ..... - نمیشه بخوری اقا حالا کم مونده با این قرص یه بلای سرت بیاد .... کیفم رو چنگ زد ...... - بده به من قرص رو ....... از یه طرف من کیف رو میکشیدم از یه طرف دیگه اون ..... کیفم پاره شد ..... - احمق کیفم پاره شد .... زدم زیر گریه کیفم رو خیلی دوست داشتم ببین بیشعور برای یه دونه قرص کیفم رو چی کار کرد. ...... - تقصیر خودته میخواستی قرص رو بدی ...... بلاخره قرص رو گرفت تازه روش رو خوند و فهمید منظوره من چی بود .... یه خنده ی شیطونی کرد دو تا از اون قرص ها رو خورد ...... - یعنی شما همیشه از این دل درد ها میگیرید ..... بیشعور بی ادب خجالت نمیکشه ببین چه حرفی به من میزنه ..... جوابش رو ندادم سرم رو انداختم پایین ..... - بسه دیگه گریه نکن خودم میرم برات کیف میخرم .... اصلا ان شالله اون قرص ها رو خوردی بمیری ...... سریع بهش اثر کرد دردش یه ذره بهتر شد ... از ماشین پیاده شد تا ببینه فرزاد کی میرسه یه ساعت طول کشید تا اون ها برسن ....

ادامه دارد ....

داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت هفتاد و هشتم
حالا شمال اومدنت برای چی بود تو که می دونستی دلت درد میاد ... فرزاد با خودش بنزین اورده بود .... اومد نزدیک ما رو به ارمان کرد وگفت : - تو که حالت خوبه همچین گفتی دلم درد میاد گفتم اپاندیست ترکیده .... ارمان خندید و با یه شیطنت خاصی گفت : - ساحل بهم یه قرصی داد خوب شدم ..... دریا با تعجب نگاه کرد اومد طرفم زیر گوشم گفت : - چی به بدبخت دادی ؟- هیچی اون قرصی که برای دل درد و کمر درد هر ماه میخورم .... صدای بلندی خندید .... - هیش چته دریا بابا زشته الان ارمان میفمه برای چی میخندی ..... - دانیال کجاست ؟- پیش پرهامه ..... اه پس اون پسره ی هیز هم هست .... - دریا اگه اون ویلا باشه من نمیام ها حوصله ی هیچ کس رو ندارم .. - خیله خوب بابا میخواست بره ..... دوباره سوار ماشین شدیم ارمان خودش رانندگی کرد دلش بهتر شده بود ولی هر چند دقیقه یه بار به خودش میپیچید .... - میگم ساحل نکنه من دخترم خودم خبر نداشتم اخه دل دردم اروم شد .. - خیلی بی ادبی ارمان ..... دیگه تا خود شمال حرفی نزدم ...... نه به این که اصلا حرف نمیزنه اما وقتی میزنه ادم از خجالت می میره ....
تا رسیدیم ویلا , دانیال بدو بدو اومد طرفم ... در ماشین رو باز کردم گرفتم بغلم ... لپم رو بوس کرد .... - سلام مامان خوشگلم .. دلم براش یه ذره شده بود نمیتونستم این بچه چی داره که ان قدر من بی تابش میشم ........ - سلام عزیزم خوبی ؟ ارمان ساک ها رو از صندوق عقب اورد بیرون گذاشت جلوی پام .... به دانیال گفت : - بچه یه سلام کنی بعد نیست ها .... دانیال روش کرد به طرف من ادای ارمان رو در اورد ... ای خدا شکرت که این دانیال میتونه انتقام من رو ازش بگیره ..... ارمان و فرزاد ساک ها رو اوردن تو ویلا .... خیلی خسته شده بود لم دادم روی مبل .... - خاله میای بریم با هم دریا .... به ساعت نگاه کردم نزدیک های 11 شب بود .... ارمان برگشت ببینه من چه جوابی بهش میدم ....... پسر عموی ما هم چه قدر فضوله .... - خاله فدات بشم الان که دیره منم خیلی خسته نمیشه با مامان و بابات بری ؟ پاهاش رو محکم زد زمین .... - ترو خدا خاله بیا دیگه اگه نیای من میرم تنفگم رو میارم ها ... - باشه میام ولی بذار شاممون رو بخوریم من خیلی گرسنه امه ..... - اخ جون اخ جون باشه خاله جون ..... اومد جلو لب هامو محکم بوس کرد ..... یه لحظه به ارمان نگاه کردم صورتش قرمز شده بود دست هاشو هم مشت کرده بود ..... وا حتما باز دلش درد گرفته ... خبری از پرهام نبود یعنی همون موقع که ما اومدیم از ویلا خارج شده ... بعید میدونم دانیال تنها مونده باشه .... بعد از شام لباس هام رو عوض کردم همراه با دانیال رفتم به طرف دریا خیلی تاریک بود .... ولی وقتی صدای دریا رو شنیدم ارامش گرفتم ... با هاش نشستم روی شن ها ..... - خاله الان ماهی ها خوابیدن ؟ الهی قربون اون عقل فندقیش بشم ... - اره عزیزم خوابن ... مثل تو که نیستن تا نصفه شب بیدار بمونن .... غش غش خندید .... اومد بغلم ..... شروع کردن الکی به جوک تعریف کردن چرت و پرت .. جوک هاش خیلی بچه گانه بود ولی مجبور بودم بخندم که دلش کوچیکش نشکنه .... همین طور که داشت تعریف میکرد اروم اروم خوابش برد .... ماشالله حسابی هم سنگین شده بد یه ذره به دریا نگاه کردم صدای موج ها به ادم ارامش میداد ..... تو فکر و خیال بود که سایه ی یه نفر رو حس کردم اومدم جیغ بزنم که بوی عطرش خورد به بینیم ... ارمان بود ... اومد کنارم نشست ... - دانیال خوابید ؟ بوی عطرش بدجوری مستم کرد .... - اره خوابید برای چی اومدی کاری داشتی ؟ از سوالم جا خورد توقع نداشت همچین حرفی بهش بزنم ..... - نه کاری نداشتم فقط گفتم خیلی تاریک دیر وقت هم هست بیام که تنها نباشی .... از جام بلند شدم دانیال بدجوی سنگین شده بود دست داشت میشکست -
دانیال رو بده به من سنگینه ؟ واقعا باید میگرفت مگر نه دستم داغون میشد ..... خواست بگیره نوک دستش خورد بهم ... سریع دستم رو کشیدم عقب با اینکه میدونستم از قصد دستش نخورده ولی باز اخم کردم ... - ببخشید ..... از اون جلو تر راه افتادم به سمت ویلا ..... دریا و فرزاد داشت فیلم میدیدند ... - دریا من کجا بخوابم ؟ - اگه دوست داری برو پیش دانیال بخواب ... کولیم رو بردم تو اتاق دانیال یه پتو انداختم رو ی زمین چون دانیال روی تخت میخوابید .... لباس هامو عوض کردم یه لباس خواب نازک پوشیدم .... چون لباس هامو عوض کرده بودم که نمیتونستم از اتاق بیام بیرون برای همین مسواک نزدم همین طوری خوابیدم ......صبح تو خواب ناز بودم که احساس کردم یه چیزی از روی صورتم داره راه میره ....
ادامه دارد ....


. .
داستان #کی_گفته_من_شیطونم
هفتاد و نهم
- اه عجب مگسیه ؟ دستم رو بردم طرف صورتم .... وایی نه این که بزرگ تر از مگسه .... چشم هامو باز کردم یا حسین این که سوسکه ...... همچین جیغ کشیدم که فکر کنم صداش تا هفت کوچه ی دیگه هم رفت سوسکه پرید روی زمین ... دوباره شروع کردم به جیغ زدن .... ارمان یه دفعه در رو باز کرد اومد تو ... عصبانی گفت : - چیه چی شده ؟ یه بلیز تنگ سفید پوشیده بود با یه شلوارک ابی کمرنگ .... تا حالا با شلوارک ندیده بودمش ... نگاه کن پاهاش از منم خوشگل تره به سوسکه اشاره کردم .... یه نفس راحت کشید .... - خرس گنده شدی هنوز هم از سوسک میترسی فکر کردم این پسره پرهام اومده تو اتاقت ... یه دفعه بهم خیره شد از سرم شروع کردم به نگاه کردن تا نوک انشگت پام .... پسر دیوانه شده یه دفعه خیر میشه .... یه نگاهی به خودم انداختم ..... خاک بر سرم لباس خواب تنمه .... پس بگو چرا مثل این پسر های خیابونی نگاهم کرد ..... سریع ملافه رو از روی تخت برداشتم پیچیدم دور خودم - ای کجا رو داری نگاه میکنی ؟ ارمان تروخدا این سوسکه رو بکش زود باش .... تازه به خودش اومد ..... سوسکه پرید روی تخت ... دوباره با صدای بدتری جیغ کشیدم ... - ساحل بابا یه ذره اروم تر الان همسایه ها میریزن تو ویلا ... تو جلوی دانیال اینطوری میخوابی ؟ ای خدا باز گیر داد ...... - اره مگه چیه ؟ - تو نمیدونی دانیال دیگه بزرگ شده ... همین کار ها رو میکنی که دیشب اینطوری بوست میکرد دیگه ...... پس بگو اقا غیرتی شده ... دیشب فکر کردم به خاطر درد شکمش دست هاشو مشت کرد ..... یعنی واقعا به خاطر بوس یه بچه ان قدر ناراحت شده ...... جالبه .... اومد جلو که سوسکه رو بگیره دمپایی من گیر کرد به پاش با مخ خورد زمین .... سرش خورد به لبه ی تخت ... - اخ .... هم خنده ام گرفته بود هم نگرانش شدم .... سرش رو اورد بالا دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم بلند زدم زیر خنده ..... خودشم خنده اش گرفته بود ولی نمیخندید .... پیشونیش قرمز شده بود ... دوباره سوسکه تکون خورد .... جیغ کشیدم ..... - ارمان !!!!!! - اه کوفت با اون صدات هی جیغ میکشی ببین سرم چی شد .... دمپاییم رو برداشت که بزنه به سوسکه از دستش گرفتم ... - ای دمپاییم خراب میشه با یه چیز دیگه بزن ... کامیون دانیال روی زمین .... دیگه نتونستم جلوش رو بگیرم با کامیونه زد تو سر سوسکه .... فکر کنم سوسکه در جا مرد چون کامیون دانیال خیلی سنگین بود ... - ببین کامیون بچه رو چی کار کردی ؟ - حرف نزن دیگه ها یه کار نکن سوکه رو بیارم بندازم به جونت .... نا خودگاه ترسیدم رفتم عقب که سر منم خورد به دیوار ....... - اخ خدا بگم چی کارت نکنه ارمان سرم داغون شد ..... سرم بدجوری درد گرفت زدم زیر گریه ....ارمان اومد جلو کنار تخت ایستاد .... - ساحل شوخی کردم مگه مرض دارم سوسک مرده رو بندازم به جونت با بغض گفتم : - سرم درد گرفت ..... اومد نزدیک تر .... با لحن مهربونی گفت : - ببخشید نمیخواستم سرت بخوره بیا جلو ببینم سرت چی شد .... - نمیخوام ..... - میگم بیا جلو سرت رو ببینم ..... اومد روی تخت ایستاد .... هی اون میومد جلو من میرفتم ...... یه دفعه در اتاق باز شد دانیال اومد تو .... با تعجب به من و ارمان نگاه کرد .... خوبه دانیال صحنه ی +18 سال ندید مگر نه دیگه چشم هاش از کاسه در میومد ..... - شما ها چرا رفتید روی تخت من ..... ای وای الان میره بیرون به دریا و فرزاد میگه خاله و عمو ارمان روی تخت من بودن .... اومد جلو به ارمان گفت : - میخواستی خالم رو کتک بزنی .... دو تامون زدیم زیر خنده اخه یه دست ارمان روی سرم بود دانیال فکر کرده بود ارمان میخواد من رو بزنه ..... - دانیال خاله سرم خورد به دیوار ارمان اومد ببینه چی شد ... با لحن با مزه ای گفت : - منم که عر عر ..... فسقله چه حرف هایی میزنه ...... از تخت اومدم پایین .... - اقایون محترم برید بیرون من میخوام لباس عوض کنم .... اومدن برن که به ارمان گفت : - ببخشید ها ولی سوسکه رو بردار ..... سوسکه رو برداشت الکی اورد جلوم ... هم من جیغ زدم هم دانیال ....
حالا مسخره بازیش گل
کرده ....اون چها روزی که اونجا بودیم خیلی بهم خوش گذشت سعی میکردم کمتر به ارمان توجه کنم .... ولی اون توجهش خیلی بیشتر از قبل شده بود کافی بود دانیال نزدیکم بشه همچین دعواش میکرد که صدای فرزاد در اومده بود ..... برگشتیم تهران .... عمو یه خونه ی خیلی بزرگ نزدیک ما خرید .... - ساحل جون میای با ما بریم میخواییم وسیله بخریم برای خونه .... حوصله ی هیچ کس رو نداشتم ولی نمیتونستم روی حرف زن عمو اعتراض کنم .... - باشه زن عموم میام ولی ساعت چند میخوایید برید ؟

ادامه دارد..
.


داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت هشتاد
- یه ساعت دیگه از اون راه هم میریم خونه ی ما .... - باشه اشکال نداره .... همگی دور هم نشسته بودیم به غیر ارمان .... از صبح که رفته بود بیرون هنوز نیومده بود ... برای همه چای ریختم گذاشتم روی میز ... بعد از شمال چند روزی بود که دانیال رو ندیده بودم ..... نمیخواستم عذاب بکشه .... انگار ارمان با این بچه دشمن خونی بود .... تلفن خنه زنگ خورد همه به من نگاه کردن انگار من منشینم ... - الو بفرمایین ..... - سلام عزیزم خوبی ؟ صدای یه خانم بود هر چی فکر کردم نشناختم .... وقتی دید حرف نمیزنم .... دوباره گفت : - الو - بفرمایید خانم ؟ - شما باید ساحل خانم باشی اره ...... از کجا من رو میشناخت ..... - بله امرتون ؟ - برای امر خیر مزاحم میشم دخترم ..... هول شدم گوشی از دستم افتاد با ترس بلند گفتم : - وای مامان خواستگاره ...... همه زدن زیر خنده به غیر از مامانم که داشت خودش رو میزد .... مامان اومد جلو ... - اخه دختر من به تو چی بگم ... گوشی رو گرفت شروع کرد به حرف زدن بابا و عمو هنوز هم داشتند میخندیدن ....خواستگار های زیاد زنگ زده بودن خونه ولی تا حالا هیچ کدوم رو خودم برنداشته بود همزان ارمان هم کلید انداخت اومد تو ... انگار خونه ی خالشه همین طوری سرش رو مثل خر میندازه میاد تو .... اومد تو دید همه داره میخندن با تعجب نگاه کرد .... - چی شده عمو چرا میخندید ؟ - هیچی پسرم برای ساحل خواستگار زنگ زده خودش گوشی رو برداشت ابرومون رو برد ...... خدا رو شکر ارمان نخندید .... یه اخم کوچلو اومد روی صورتش ... - حالا کی هست ؟ زن عمو جواب داد ... - نمیدونم پسر زن عموت داره با هاشون حرف میزنه ....... رفت تو اتاقش تا لباس هاشو عوض کنه ... مامان بعد از یه ربع حرف زدنت بلاخره گوشی رو قطع کرد .... - وای ماشااله چه قدر حرف میزنی ؟ - واس ساحل چه خانم خوبی بودند بهشون گفتم فرداشب بیان ...... با صداب بلندی گفتم : - چی ... اروم زد روی گونه اش ... - هیس دختره ی بی حیا چرا داد میزنی زشته .... عشق داره راست راست جلوم راه میره اون وقت مامان خانم میگه گفتم بیان .... - مامان میشه بگی برای چی گفتی بیان ؟ - دختره دیگه داری کم کم میترشی بابا همه ارزو دارن مثل تو این همه خواستکار داشته باشن اون وقت تو هر دغعه بهانه میاری ..... با حالت قهر رفتم تو اتاقم ..... انگار قدیمه که دختر رو به زور شوهر بدن .... اصلا به جهنم بذار ازدواج کنم شاید از این حالت لعنتی بیام بیرون ... میدونستم اگر هم ازدواج کنم هیچ کس دیگه نمیتونه جای ارمان توی قلبم بگیره ..... به قول یکی از اهنگ هیچ کس عشق اول نمیشه ..... با گریه خوابم برد .... با دست های نوازشگر مامان از خواب بیدار شدم بهش نگاه کردم تازه یادم افتاد مه مثلا باهاش قهرم سرم رو انداختم پایین .... - دختر گلم با من قهری ؟ چشم هامو بستم .... دست هامو گرفت تو دستش .... - الهی فدات بشم دیشب گریه کردی اره ؟ چشم هات قرمزه ..... - مامان برو بذار بخوابم .... - دختر گلم خوب من برای خودت میگم تو خیلی تنهایی چرا نمیخوای یه مونس برای خودت پیدا کنی ...... نشستم روی تخت خواب از سرم پرید .....
- مامان قشنگ اخه به چه زبانی بگم من دوست ندارم ازدواج کنم مگه زوره .... صورتم رو اورد بالا .... - ساحل تو کسی رو دوست اره ..... قلبم شروع کرد به تند تند زدن .... اگه مامان میفهمید ابروم میرفت ... خیلی عادی جواب دادم ... - نه کی گفته من کسی رو دوست دارم ..... اگه شما فکر میکنید من مزاحمم تو خونه خوب میرم یه جای دیگه
زندگی میکنم ...... - این چه حرفیه ساحل تو همه ی وجود من و باباتی دیگه این حرف رو نزن ..... بعد از کلی بوس کردنم اتاق رو ترک کرد کاش میشد با یه نفر درو دل میکردم تا شاید یه ذره اروم بشم .... هر وقت که چشمم به ارمان میفتاد از تو اتیش میگرفتم .... هر کس دیگه به غیر از ارمان بود دلش طاقت نمیاورد .... هر چند دیگه تو این چند سال متوجه شده بودم که ارمان قلبش از سنگه ....... تو فکر و خیال بودم که دانیال یه دفعه در رو باز کرد اومد تو ... - سلام خاله خوبی ؟ بغلش کردم ... - سلام دانی خوشگل
خوبی خاله ؟ - اره خوب خوبم خاله چرا چشم هات قرمزه ؟ - از دوریه تو گریه کردم عزیز دلم ..... کی اومدی دانیال ؟ - الان اومدم با مامان دریا ..... خوش حال شدم که دانیال داشت عادت میکرد که به دریا هم بگه مامان - دانی پایین چه خبر ؟ - هیچی خونه نیست به غیر از من و شماو مامانی ..... خیله خوب پس ان شالله دیگه امشب میرن سر خونه و زندگی خودشون تازه یاد امشب افتادم .... - خاله میخوای عروسی بشی ..... هنوز هیچی نشده مامان شایعه درست کرده ....

ادامه دارد...

داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت هشتاد و یکم
- نه کی گفته ؟ - هیچ کس خاله عمو پرهام اون روز تو شمال قبل از اینکه شما بیاید یه چیزی به من داد که بهتون بدم .... پرهام ؟ یعنی چی داده ..... - خوب کو ؟ - من دعواش کردم ازش نگرفتم خاله فکر کنم شما رو به یه چشم دیگه نگاه میکنه ها ..... دعواش کردم ... - حتما میخواسته با تو شوخی کنه نری به کس دیگه بگی ها باشه ... - باشه .... - قول دادی ها ؟ - قول خاله ..... دریا از پایین داد زد که بریم صبحونه بخوریم .... - دانیال تو برو پایین من گرسنه ام نیست ..... - چشم خاله ....... تا بعد از ظهر از اتاقم در نیومدم ....... خدا کنه مامان خواستگاریه امشب رو کنسل کنه ..... باید چه جوری از خونه میرفتم بیرون اصلا دلم نمیخواست چشمم بیفته به خواستگار ها ...... سریع حاضر شدم .... اروم از اتاق اومدم بیرون کسی بالا نبود اروم از پله ها رفتم پایین فکر کنم تو اشپزخونه بودن .... سریع از در پشتی رفتم بیرون ...... صبری خانم داشت حیاط رو میشست اروم از پشتش رد شدم ..... چون بدون کفش دویدم متوجه نشد .... در رو باز کردم برم بیرون که محکم خوردم به غول بی سرپا .....قسمت بعدشای خدا عجب شانس گندی دارم من .... دو قدم اومدم عقب تر با تعجب نگاهم کرد .... - کجا داری میری ؟ رنگم حسابی پریده بود چون نه صبحونه خورده بودم و نه نهار با این کار ارمان هم دیگه حسابی در حال مردن بودم ... - دارم میرم بیرون ... برو کنار ... از جاش تکون نخورد .... - نوچ نمیرم کنار کجا میخوای بری ؟ عصبانی شدم پسریه ی فوضول الان مامان میفهمه .... - به تو ربطی نداره برو کنار میخوام برم ..... - کوچولو مامانت میدونه داری میری بیرون ؟ - کوچلو عمته برو کنار .... زنگ ایفون رو زد مامان گوشی رو برداشت .... - سلام پسرم .... اه ساحل تو بیرون چی کار میکنی ...... یعنی به معنای واقعی گند زد به همه چی ..... - سلام زن عمو الان میایم بالا ...... از چشم هام اتیش میبارید به عصبانیت تمام بهش نگاه کردم .... - چیه نکنه از خواستگار میترسی .... پامو محکم کوبوندم روی کفشش ... کفشش از اون گرون و مارک دار ها بود .... - چته روانی ببین کفشم رو چی کار کردی ... - حقته اگه یه بار دیگه به من بگی کوچولو من میدونم و تو فهمیدی ... غش غش خندید ...... - اخی ناراحت شدی نگران نباش امشب خواستگار ها نمیان ..... پسره دیوانه شده معلوم نیست داره چی میگه...... - چی داری میگی تو ؟ قرص هاتون خوردی ؟ برای چی نمیان ؟ با حالت لوسی بهم نگاه کرد .... - همچین حرف میزنی انگار من دیوانه ام صداش رو در نیاری ها من بهشون زنگ زدم یه چرت و پرتی بهشون گفتم که نیان .... هم خوش حال شدم هم ناراحت ... - تو بیخود کردی زنگ زدی بهشون گفتی نیان اصلا به چه حقی اینکار رو کردی ؟ چی بهشون گفتی ... - اه یکی یکی بپرس سرم رفت ..... فهمیدم تو از این خواستگاره خوشت نمیاد از اون ورم صدای بحث کردنت رو شنیدم با مامانت برای همین زنگ زدم بهشون گفتم تو یه ذره مشکل روحی روانی داری .... اون هام خیلی خیلی ازم تشکر کردن که موضوع به این مهمی رو بهشون گفتم ارمان چی کار کرده بود زنگ زده گفته من روانیم ..... - ارمان یه بار دیگه بگو چی بهشون گفتی ؟ یه خنده ی شیطونی کرد و گفت : - گفتم تو یه ذره روانی هستم ...... کیفم رو برداشتم محکم زدم تو سرش ... برام مهم نبود که چی بهشون گفته مهم این بود که ارمان نمیخواسته این خواستگار ها بیان ..... - اخ سرم اون وقت میگم روانی هستی میگی نه ؟ - صبری کن یه روانی بهت نشون بدم ... رفتم جلو که یه بار دیگه بهش بزنک از دستم فرار کرد من بدو اون بدو... - اگه مردی صبر کن ...... ان قدر دویدم که به اخر حیاط رسیدیم ... - حالا من روانیم دیگه اره .. دوباره از ته دل خندید .... - اره دیگه اصلا کلان مشکل داری .... یادم باشه دوباره زنگ بزنم بگم کتک هم میزنی ... - ارمان .!!!!!!! با صدای دخترونه ای گفت : - بله .... خندم گرفت بلند خندیدم ..... این امروز یه چیزیش شده بود .... با لحن جدی تری گفت : - تو باید با کسی ازدواج کنی که لیاقتت رو داشته باشه دختر عمو ....
اخیش دیگه نگفت خواهر .... امروز اصلا به کل عوض شده بود
.....
من نمیخوام ازدواج کنم ..... شما خیلی کار بدی کردی که به اون خواستگار ها همچین حرفی زدی .... - برو بچه خودت رو سیاه
کن من که میدونم الان تو دلت خوش حالی ... مامان یه جیغ بنفش کشید .....
- یا حسین الان حنجره ی مامانم پاره میشه ... حالا که الان میدونستم خواستگاری در کار نیست خیلی ریلکس رفتم تو

- مامان چه خبرته ؟ شروع کرد خودش رو زدن ... - اخه دختر من به تو چی بگم یه ساعت دیگه خواستگار ها میان اون وقت تو داری تو حیاط بازی میکنی .....

ادامه دارد....



داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت هشتاد و دوم
- اه مامان ولم کن ..... من اصلا نمیخوام ازدواج کنم همین و بس ؟ بدو بدو رفتم تو اتاقم ..... امروز اخلاق ارمان تغیر کرده بود و من از بابت خیلی خوش حال بودم ... مامان وقتی دید از خواستگار ها خبری نیست دیگه حرفی ازش نزد .... از ارمان باب این کارش ممنونم بودم لطف بزرگی در حقم کرد ....قسمت بعدش از پشت پنجره به بیرون نگاه کردم چه هوای خوبی بود ... همیشه عاشق این بودم که وقتی بارون میاد از خونه بزنم بیرون ولی الان از ترس اینکه مامان بهم گیر نده مجبور بودم فقط از پشت شیشه تماشا کنم ...... زن عمو امشب یه مهمونی حسابی گرفته بود ولی من اصلا حوصله نداشتم برم به خاطر همین قضیه با مامان دعوام شد ..... از یه طرف دریا گیر میداد از یه طرف دیگه مامان ... گیر کرده بودم بین این دو نفر .... شیشه رو باز کردم ....... سرم رو بردم بیرون همه ی صورتم از بارون خیس شد ..... ای کاش با با مامان دعوام نشده بود میتونستم راحت برم تو حیاط ....... سرم بیرون بود که در اتاق باز شد برگشتم دریا بود .... یه مانتوی شکلاتی تنش بود با یه شال روشن کردم ....... - اه ساحل تو که هنوز حاضر نشدی بابا ان قدر اذیت نکن زشته تو اگه نیای .... عصبانی شدم ..... - اه روانی شدم بابا من نمیام ... اصلا دوست ندارم بیام مگه زوره ... شما ها برید ...... - ساحل خانم چرا مثل بچه ها رفتار میکنی تو بگو یه دلیل بیار اخه که برای چی نمیای .... - دریا اصلا حوصله ندارم ها برو ولم کن حالم اصلا خوب نیست .... - میبینم که پنجره ی اتاق رو باز کردی نکنه عاشق شدی ؟ - یعنی هر کی زیر بارون بره یعنی عاشق ..... با زیرکی گفت : - اره دیگه عاشق واقعیه ....... بعد از کلی بحث کردن بلاخره راضی شدن که من خونه بمونم ...... ولی دانیال گریه کرد که پیش من بمونه .... منم قبول کردم ... حداقل اینطوری دیگه تنها نبودم .... بعد از رفتن اون ها همه ی در ها رو قفل کردم ..... - خاله برم چیبس پفک بیارم بخوریم ؟ - برو بیار .... ماهواره رو روشن کردم زدم کانل که پر از کارتونه ..... پفک ها رو ریخته بود توی یه ظرف بزرگ .... - حمله خاله .... یه دونه از پفک ها رو خوردم اتیش گرفتم .... سریع دیودم تو دستشویی ... از پشت در صدای خنده ی دانیال رو میشنیدم اومدم بیرون ... - خنده داره ؟ - اره اخه روش فلفل ریخته بودم ...... پس بگو چرا یه دفعه مثل هیولا ها اتیش از دهنم بیرون ریخت ... - ای دانیال صبر دیگه جبران میکنم .... غش غش خندید ..... رفتیم نشستیم روی مبل اومد روی پام نشست ... - خاله ببخشید ها ولی میخواستم یه ذره بخندم روحم شاد بشه ... از دست این فسقلی .... لپم رو بوس کرد .... - خاله میزنید یه کانل دیگه این کارتون ها چیه بذار فیلم ببینیم .... - عزیزم بقیه ی کانل ها مناسب سن شما نیست ... - چرا هست من یواشکی نگاه میکنم .... چشم ها گرد شد .... - کجا یواشکی نگاه کردی ؟ ..... - تو خونمون بابام داشت فیلم نگاه کیرد منم ازلای اتاقم یواشکی نگاه کردم .... - حالا چی دیدی ؟ - هیچی خاله یه خواهر برادره داشتند همدیگر رو بوس میکردن .... خوب حالا نفهمیده زن و شوهر بودن .... - دیگه چی دیدی ؟ هیچی با هم رفتند تو اتاقشون یه دفعه بابام گفت استغر الله تلویزیون رو خاموش کرد ..... وای خاک بر سرم از دست این فرزاد اخه بچه ی پنج ساله باید صحنه ببینه .... با اخم بهش گفتم : - دانیال کار اشتباهی کردی دیدی خاله ؟قول بده دیگه هیچ وقت این کار رو نکنی باشه .... - چرا مگه من چی کار کردم ؟ .... - بزرگ میشی میفهمی ........ اندازه ی ده دقیقه با هاش حرف زدم .... دریا و فرزاد اصلا رعایت نمیکردن ..... موبایلم زنگ خورد شماره ی ارمان بود گوشی رو برنداشتم ... دوباره زنگ زد دانیال تعجب کرده بود که چرا گوشی رو برنمدارم .... - خاله کیه مزاحمه ؟ - نه عزیزم میری برای من یه لیوان اب بیاری ؟ - میخوای من رو بفرستی دنبال نخود سیاه - اره برو تا من حرف بزنم بعد بیا باشه ..... - چشم مامان ...... گوشی رو برداشتم .. - بله؟ با عصبانیت تمام داد زد ...... - چرا گوشی رو برنمی داری نگران شدم ؟ - ای چرا داد میزنی دوست نداشتم بردارم کارتون رو بگو .... - این مسخره بازی ها چیه ؟ - کدوم
مسخره بازی ها ؟ - چرا نیومدی خونه ی ما ؟ - چون حوصله نداشتم ؟ اگه کاری نداری خداحافظ ..... - الو حاضر شو الان میام دنبالت ؟ جوابش رو ندادم ... - ساحل یه کاری نکن اون روی سگ من بالا بیاد ها این وقت شب خونه موندی که چی ....... دیگه داشت حرصم رو در میاورد ..... - اول اینکه دانیال پیشمه دوما دوست دارم به تو ربطی نداره .....

ادامه دارد....

داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت هشتاد و سوم
- حاضر شید تا یه ربع دیگه میام دنبالتون ؟ کلید هم دارم پس فکر نکن میتونم بازم لوس بازی در بیاری ..... تلفن رو قطع کرد پسریه ی روانی ...... دانیال داد زد .... - خاله بیام ... - اره بیا... لیوان اب دستش بود ..... - بیا مامانی برات اب اوردم ..... - مرسی دانیال برو حاضر شو الان ارمان میاد دنبالمون .... وقتی چشم های من رو دید بدون هیچ حرفی رفت تو اتاقش ...... یه مانتوی سفید که همیشه برای مهونی ها میپوشیدم رو در اوردم ..... یه ارایش خیلی غلیظ هم کردم اون حرص من رو در میاورد منم حرصت رو در میارم اقای پرو ...... مانتوم تا بالای زانوم بود ... یه خط چشم پرنگ کشیدم .... یه رژ قرمز هم زدم ... موهام رو کج ریختم روی صورتم شالم رو انداختم روی سرم .... رفتم پایین دانیال یه بلیز قهوه ای پوشیده بود با یه شوار لی ...... همین من رو دید چشم هاش برق زد .... - خاله چه خوشگل شدی ؟ - مرسی عزیزم تو هم خوشگل شدی ؟ صدای زنگ ایفون اومد دانیال رو گوشی رو برداشتم ... کفش های پاشنه بلندم رو پام کردم رفتم بیرون ... دست دانیال رو گرفتم با هم رفتیم بیرون ...... صدای اهنگ از تو ماشینش میومد ... میخواستم برم عقب بشنیم ولی گفتم الان جلوی همسایه ها بلند داد میزنه ...... دانیال رو رفت عقب نشست ....... با صدای بلندی سلام کرد ارمان بر عکس همیشه با خوش رویی جوابش رو داد ..... ولی من بهش سلام نکردم از ترس این که ارایشم رو نبینه سرم رو انداخته بودم پایین ..... فقط زیر چشمی به لباس هاش نگاه کردم اونم یه تیشرت مارک دار سفید تنش بود با یه شوار لی ......... بوی عطرشم که دیگه نگو ادم رو میبرد اون دنیا .......... چون تاریک بود نه لباسم رو دید ونه ارایشم رو ...... به این میگن چشم ها ... من لباس های اون رو دیدم ولی اون لباس های من رو ندید ...... هوا بارونی بود مجبور بود که اروم بره ..... نرسیده به جلوی خونه دانیال صدام کرد مجبورشدم برگردم ..... یه اخم ترسناک اومد روی صورت ارمان .... به به بلاخره اقا من رو دید خدایا خودم رو میسپرم بهت .... جواب دانیال رو دادم دوباره سرم رو انداختم پایین ..... - این چه وضع ارایش کردنه تو نمیدونی کلی مردو پسر خونه ی ما هستن .... میخوای همه با دست نشونت بدن ..... میخوای ابروی خانواده ات رو ببری ....... بازم جوابش رو ندادم ....... یه داد وحشناک زد که از تو اینه دیدم دانیال از ترسش یه گوشه ای نشست ..... جلوی در خونه اشون بودیم ...... - کر و لال هم که شدی ؟ سرم رو بلندم .... - به تو چه که من چه جوری ارایش کردم .... بعد هم اون صدات رو بیار پایین بچه ترسید ....... - مگه تو عقده ای هستی که اینطوری ارایش کردی ...... برگشتم ... از پنج سال پیش هم وحشی تر شده بود من تا حالا پسر به مغرور بودن این ندیده بودم ..... - دانیال پیاده خاله بریم ...... خواستیم در رو باز کنیم که مانتوم رو گرفت - تا ارایشت رو پاک نکنی نمیذارم بری ؟ - مگه دست تو بیخود میکنی .... کی بود زنگ زد گفت بیا من که نمیخواستم بیام ...... تو مجبورم کردی الان هم دلم میخواد اینجوری بیام در داشبورد رو باز کرد جعبه ی دستمال کاغذی رو اورد بیرون .... یکی داد دستم .... - پاک میکنی یا خودم پاک کنم ........ دستمال رو گرفتم جلوش ریز ریز کردم ..... - پاک نمیکنم ..... دانیال با صدای بچه گانه اش گفت : - بسه دیگه چه قدر دعوا میکنید از ماشین پیدا شد ... ارمان ماشین رو این طرف کوچه پاک کرده بود ...... باید از کوچه رد میشد تا میرسید ...... صدای بوق ماشین رو شنیدم برگشتم بببنم برای چی بوق میزنه . یه ماشین داشت از روبرو میو مد سریع از ماشین ماشین پیاده شدم دانیال اصلا حواسش به ماشین نبوددانیال رو هل دادم به طرف ارمان و ماشین ..... دیر شده بود ولی در لحظه ی اخر ارمان من رو با شتاب هل روی اسفالت ها .... با ارنج اومدم روی زمین .... سرعت ماشین خیلی زیاد بود ارمان با شدت پرت شد اون ور کوچه.... فقط تونستم جیغ بزنم ...... دانیال شوکه شده بود ...... از شدت برخورد ارمان به زمین همه ی همسایه ها ریختن بیرون ...... عمو هم اومد بیرون بیچاره نمیدونستم چی شده صدای چی بود؟ با این که تاریک بود و بارون شدید میومد ولی از
دور دیدم همه ی لباس هاش خونی شده بود با صدای بلند تری جیغ کشیدم ........ - ارمان !!!!!!!!!! بالای سرقبر یه نفر بودم ولی نمیدونم کی بود رفتم جلو تر .... این قبر ارمان بود ؟؟؟؟؟؟ ارمان مرد فقط برای خودخواهی من ... فقط به خاطر یه لجبازیه من ..... اگه اون بمیره منم میمیرم .... گریه کردم بلند ...... جیغ کشیدم ...... دست خودم نبود .... - دکتر فکر کنم بهشون اومد ... صدا ها کم کم داشتند بیشتر میشد اروم چشم هامو باز کردم نور لامپ اذیتم میکرد .... چشم هامو بستم ..... - دخترم چرا دوباره چشم هاتو بستی ؟

ادامه دارد ....

۱۳۹۷/۰۶/۰۹

فهرست آخرین مطالب

ریست کردن پسورد root و administrator در vcenter

بزرگان در مورد شکرگزاری چه گفته اند؟

قسمت 60-70کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

نحوه ساخت جعبه کادو با روشی ساده و متفاوت

دانلود فیلم انتقام انجلو{ Avenging Angelo 2008}دوبله فارسی

گاهی با خودت خلوت کن

آموزش بافت کلاه خرگوشی

نکات خواندنی و جالب درمورد سریال تئوری بیگ بنگ the big bang theory

مدل بافت بچه گانه ( دخترانه )

رنگ کردن مو با رنگهای طبیعی گیاهی و غیر شیمیایی در منزل

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 4

دانلود پکیج و سورس بازی جنگی کامل یونیتی رایگان

دانلود بازی تفنگی و اکشن کامپیوتر+عکس

دانلود آهنگ مریم قاسمی نامزد مرتضی پاشایی یاد تو

واکاوی شخصیت امیر تتلو . قسمت سوم . ترویج فساد و بی بندباری

آش تقویتی حلبه

ساخت گل جورابی ساقه بلند -آموزش گلسازی

کارنامه و مصاحبه با نفرات برترکنکور ارشد حسابداری 95

طرز تهیه پلو روسی

بکینگ پودر بی نظیرترین سفیدکننده ی دندان

ارث در اهل سنت وقانون مدنی(قسمت دوم)

شعر آذری : عزرائیل و مریض : منی مامور ائلیوب خالق سبحان حاج آقا

آموزش ماساژ سکسی

تیک آبی اینستاگرام چیست و چگونه دریافتش کنم؟

آموزش دامن قلاب بافی

داستان و نقد فیلم : بابادوک Babadook

بهشت و جهنم از نظر علمی تایید شد

نکات بسیار مهم در مورد شستشوی مو

چگونه قفس پرنده بسازیم ؟

چوب خدا صدا نداره

خانواده یعنی همه چیز ...

آموزش بافت پيچ شاخ گوزني و نعل اسبي

الهام چرخنده ؛ مجری گری در شبکه ماهواره ای مهاجر 18+

حذف سانسور sims 4

نصب بازار برای لب تاب رایگان

آهنگ جدید و بسیار شاد ساسی مانکن به نام خانومی

دانلود فیلم q 2011

دانلود رمان تاوان یک نگاه pdf

دانلود فیلم 9 songs 2004

آموزش ریاضی از مبتدی تا پیشرفته pdf

دانلود فیلم 300 دوبله فارسی

بررسی طول آلت تناسلی آقایان و راه های بزرگ تر شدن آلت

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 1

آموزش یک مدل سارافون دخترانه قلاب بافی

روش نگهداری پسته تازه

دانستنی های بزرگ کردن آلت تناسلی مردان

باران که شدی مپرس این خانه کیست

رایگان کردن اینترنت همراه اول در گوشی اندروید

متن و ترجمه آهنگ Wicked games

دیدگاه مردان در مورد سایز سینه زنان

شباهت بیتا سحرخیز به بازیگر ترک

لبخندتان را با پلاک اسنپ آن اسمایل ( Snap On Smile) زیبا کنید

دانلود Naruto Shippuden قسمت 475

قسمت 70-75کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

دانلود مداحی شهدا مدافع حرم/ میخوام امشب با دوستای قدیمیم هم سخن باشم+ متن

نگاهی به داستان شیخ و فاحشه نوشته محمدعلی جمالزاده

دوست دارید یعضی از کاربردهای ریاضی در زندگی رو بدونید؟پس با ما باشید خوندن این مطلب ممکنه زندگی شما رو تغییر بده!!!

عکس های تاسف بار از پسران آرایش کرده تهرانی

ایشلی فطیر تبریز

قسمت 83-90کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

دانلود رایگان کلاغ سپید پایه دهم

بلاکم نکن، بلاکم نکن

متن و ترجمه اهنگ بسیار زیبا از ماهر زین

عکسهای شیک الناز حبیبی – پاییز ۹۴

قسمت 75-83کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

فول آلبوم تیلور سوئیفت (Taylor Swift)

راه حل بالا آمدن مرورگر و خلاصی از پیغام your connection is not secure

راه حل ساده برای تنگ کردن واژن آلت تناسلی زنان)

دانلود انیمه زیبای berserk 2016

................برنج سرخ کرده گیلانی.............

تجاوز 25 پسر دبیرستانی به یک دختر 16 ساله در دستشویی

به هنگام سکس از چه کلماتی استفاده کنیم؟!!!

تبدیل ساپورت به نیم تنه

شعر آذری : فالچیام : فالچی قارداش قاپودا دورما بویور گل ایچری

دانلود فیلم هندی حاضر{ready 2011}دوبله فارسی

دانلود آهنگ جدید Hailee Steinfeld با همکاری گروه DNCE به نام Rock bottom

تبعات قانونی واگذاری امتیاز پروانه اشتغال نظام مهندسی

نخوردن ناهار موجب لاغری

قسمت 91-100کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

چگونه نقاش شویم؟؟؟

لاغری با اسفند

روشهای لیسیدن آلت تناسلی همسران و روشهای تحریک آمیز

دانلود فیلم تعادل قدرت{Balance of Power1996}دوبله فارسی

ترجمه آهنگ Writing on the wall

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 3

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 5

دانلـــــــــــــــــود فــــــــــــــــــــول آلـــبـــــــــــــــوم بــــاران خواننده زن ایرانی

قد بازیگران زن ترکیه

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 6

لینک سوپر گروه های فعال تلگرام + سوپر گروه شهرها

گربه ها موقع جفت گیری جیغ میزنند!!!!

داستان صیغه ی اجباری

طول واژن چقدر است و چند سانتی متر میتواند آلت تناسلی را تحمل کند؟

تلویحا

دانلود ویدیو‌های یوتیوب تلگرام

آموزش اکسل 2016

ورود به اینستاگرام از طریق گوگل

www.reg.pnu.ac.ir

قیمت لحظه ای ارز دیجیتال

قیمت لحظه ای ارزهای دیجیتال

پیوندها