خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را

قسمت 83-90کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)
داستان #کی_گفته_من_شیطونم
هشتاد و چهارم
- لامپ اذیتم میکنه .... سریع به پرستار گفت لامپ رو خاموش کنه ..... چشم هامو باز کردم دو سه تا پرستار خانم بودن با یه دکتر مسن .... پرستار اومد جلو فشار رو گرفت - من چرا اینجام ..... - یادت نمیاد تصادف کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ..... دعوا ... بیرون اومد دانیال از ماشین ...... هل داد ارمان ...... افتادن من روی اسفالت ... داغون شدن ارمان .. یه دفعه با صدای بلندی گفتم : - من باید برم ارمان داره میمیره ..... باید برم کمکش کنم .... اون به خاطر من رفت زیر ماشین ...... میخواستم از جام بلند بشم که به شدت سرم گیچ رفت ....... - دخترم اروم باش بعد از یه هفته چشم هاتو باز کردی بعدش سریع میخوای راه بری ..... یه نگاهی به دستت چپت بگن شکسته باید اروم تکونش بدی ..... هیچ حسی در ناحیه ی دستم نمیکردم ولی از از ارنجم گچ گرفته بودن تا روی دستم .... من یه هفته اینجام ..... ارمان کجاست ؟ خدایا شکرت که خواب بود .... یعنی زنده بود ...... با دست راستم که ازاد بود دست پرستار رو گرفتم ... - خانم تروخدا بگید ارمان کجاست ؟ - منظورت همون پسره است که تو رو هل داد خودش رفت زیر ماشین... - اره فقط بهم بگید کجاست خواهش میکنم ....... سرش رو تکون داد ..... - متاسفم اون تو کماست اصلا وضعیتش خوب نیست .... این رو گفت از اتاق رفتند بیرون .... نکنه بلایی سرش اومده نمیخوان به من بگن .... همش تقصیر منه .... همش به خاطر خودخواهیه من ..... من که ارایش نمیکردم دانیال مجبور نمیشد از ماشین بیاد بیرون واین اتفاق برای ارمان بیفته ....... با صدای بلندی شروع کردن به جیغ زدن ...... مامان و زن عمو اومد تو .... هر دو تاشون چشم هاشئون پر از اشک و خون بود .... - دخترم الهی فدات بشم ..... خدایا شکرت که دخترم سالمه .... - زن عمو ارمان کجاست اون به خاطر من این بلا سرش اومد تروخدا به پرستار ها بگید اجازه بدن من برم ببنمش ...... مامان اومد جلو سرم رو گرفت بغلش ..... - اروم باش فقط براش دعا کن باشه ؟ زن عمو ان قدر گریه کرده بود که دیگه صداش در نمی یامد .. - مامان دانیال کجاست ؟ - خونه است الان یه هفته است لال شده دیگه حرف نمیزنه ....... خد ایا من چی کار کردم کاش هیچ وقت سوار ماشین ارمان نمیشدم ..اگه با مامان این ها میرفتم دیگه هیچ کدوم از این بلا ها سرهیچ کس نمیامد ..... دوباره هق هقم شروع شدم .. هیچ وقت خودم رو نمیبخشم اگه بلایی سرم ارمان بیاد ...... اگه بلایی سرم اون طفل معصوم بیاد چی .... اگه دیگه حرف نزنه من باید چی کار کنم ... - مامان من میخوام ارمان رو ببینم تروخدا بهشون بگو اجازه بدن .... - ساحل جان سرتو هم اسیب دیده اجازه نمیدن از جات تکون بخوری ... اگه من سرم اسیب دیده پس سر ارمان چی شده ...... اگه منم اینطوری درد دارم پس اون که رفت زیر ماشین چه جوری درد داره ... تمام صحنه اومد جلوم لحظه ی پرت شدن ارمان با اون هیکل روی زمین.... سر و صورتش پر از خون شده بود ... ان قدر داد و. فریاد زدم که پرستاره اومد بهم ارام بخش تزریق کرد .... از خواب بیدار شدم توی یه اتاق دیگه بودم به هر دو تا دستم سرم وصل بود ..... خواستم از جام بلند بشم که سرم گیچ رفت .... درد سرم و دستم خیلی اذیتم میکرد احساس میکردم هر لحظه است که حالم بهم بخوره ....... یعنی ارمان الان کجاست هنوزم تو کماست خدایا چرا به خدام دروغ بگم من هنوزم دوستش دارم .... خدایا ارمان رو دوباره به من برگردون .... همه ی این اتفاق ها برمیگرده به خودم اگه به خاطر لجبازیه ی من نبود هیچ وقت این اتفاق ها نمی افتاد ..... داشتم اشک میریختم که پرستار اومد تو اتاق .... - سلام خوشگل خانم بهتر شدی ؟ اشک هامو پاک کردم با استینم ...... - نه حالم اصلا خوب نیست دارم میمیرم ...... - این حرف چیه اخه عزیزم برای چی بمیری سرت درد میاد ؟ - اره خیلی .... دستم هم خیلی درد میاد نمیشه گچش رو باز کنید ؟ یه اخم کوچلو کرد ... - باز کنیم اصلا نمیشه ارنجت بدجوری اسیب دیده باید تا دو ماه تو گچ بمونه ..... دو ماه من چه جوری تحمل کنم ..... با دست سالمم دست پرستار رو گرفتم .... - خانم میشه بگید پسر عموی من کجاست ؟ - همون که به خاطر تو رفته زیر ماشین ...... با بغض گفتم : - اره یه دستمال بهم داد ... - با گریه چیزی درست نمیشه سرش خیلی بد خورده زمین ... خون تو سرش لخته شده فقط باید براش دعا کنی ما دیگه کاری از دستمون بر نمیاد تا بهوش بیاد ...... بلند گریه کردم هر چی پرستار بهم سعی میکرد ارومم کنه نمیتونست ... - همش تقصیر من لعنتیه ..... خانم به پات میفتم بذارم من چند دقیقه ببینمش ..... ازتون خواهش میکنم .... جون هر کس که دوست ... جون بچت

ادامه دارد ....

داستان #کی_گفته_من_شیطونم
هشتاد و پنجم
..... - خیله خوب بابا گلوت درد میگیره چرا اینطوری میکنی صبر کن برم یه ویلچر بیارم تو که نمیتونی از جات بلند شی راه بری ..... بعد از چند دقیقه اومد از جام بلند شدم تازه متوجه کوفتگی پاهام شدم یعنی منم دانیال رو هل دادم پاهاش اینطوری شده .... سرم گیچ میرفت ولی اصلا مهم نبود حاضر بودم بمیرم ولی ارمان بهوش بیاد ..... سوار اسانسور شدیم رفتیم طبقه ی بالا ... داخل بخش کما شدیم ...... - ببین اینطوری که بوش میاد فکر کنم دوست داشته که خودش رو انداخته ی زیر ماشین اره ؟ سرم رو انداختم پایین کاش اندازه ی یه مورچه دوستم داشت ..... - خیله خوب بهم قول میدی اگه دیدش خونسرد باشی .... اگه دکترت بفهمه من رو دعوا میکنه چون تو اصلا نباید از جات تکون بخوری .... مگه چه شکلی شده که داره میگه اروم باشم ...... - قول میدم میشه خودم با پای خودم برم تو با این ویلچر سختمه ... - مگه سرت گیچ نمیره ..... - نه سرم گیچ نمیره ... بهش دروغ گفتم چون سرم وحشناک گیچ میرفت .. - باشه اما اروم برو تو وارد که شدی اتاق سمت چپ ..... وارد بخش دومی شدم .... انگار روی پاهام توی خودم نبودم هر لحظه که به اون اتاق بیشتر نزدیک تر میشدم قلبم بیشتر میزد .... اروم اروم نزدیک شدم به اون اتاق نزدیک شدم پرستار بخش داخلیه بهم گفته بود فقط فقط باید از پشت پنجره ببینمش .... نزدیک شدم از دیدن ارمان شوکه شدم ..... دو تا از دستش و پای چپش تو گچ بود .... دور سرش هم بسته بود ..... کلی دستگاه های مختلف بهش وصل بود ....... با صدای بلندی داد زد ..... - ارمان ترو خدا بلند شو ..... گریه امونم رو بریده بوده بود ..... - ارمان به خاطر همون دختری که دوست داری از جات بلند شو .... بلند شو لعنتی ..... نشستم روی زمین .... پرستاره اومد طرفم ... - چرا داد میزنی پاشو ببینم .... اینجا پر از مریضه ... من که بهت گفتم نیا حالت بد میشه ...... دیگه نایی نداشتم از جام بلند بشم اون یه ذره انرژیم هم با دیدن ارمان از دست رفته بود .......بعد از دیدن ارمان به کلی حالم خراب شد ..... حالا هم از نظر جسمی داغون بودم و هو از نظرروحی .... چه بیمارستان بدی بود که حتمی اجازه نمیدادن یه همرا کنار ادم باشه ... مامان بهم زنگ زد که چی لازم دارم برام بیاره .... نیم ساعت دیگه ساعت ملاقات بود دلم نمیخواست حتی یه نفر هم من رو اینطوری ببینه چون هم چشم های بدجوری باد کرده بود هم صورتم جای زخم داشت ...... دریا دانیال رو اورده بود تا شاید من رو ببینه حرف بزنه ...... اول مامان و زن عمو اومدن بعد از اون هم مریم با مامانش اومده بود ..... سعی میکردم بیشتر زیر پتو باشم تا چشمم به بقیه نیفته ..... مامان عهم وقتی دید واقعا حالم خوب نیست زیاد بهم گیر نداد که از زیر پتو بیا بیرون ....... صدای دریا رو شنیدم از زیر پتو اومدم بیرون ...... دانیال یه گوشه ای ایستاده بود صورت اون هم یه ذره زخمی شده بود ولی نه اون قدر که جلب توجه کنه .... تا من رو دید اومد جلو .... بلند زد زیر گریه ...... - خاله ...... دریا و مامان هم زدن زیر گریه خدا رو شکر بعد از یه هفته دوباره حرف زد ..... به بابا گفتم بلندش کنه بذارتش روی تخت ..... صورتش رو گرفتم تو بغلم .... - جان خاله خوبی عزیزم ...... با دست های کوچلوش اشک هامو پاک کرد .... - خاله همش تقصیره منه مگه نه ؟ - نه عزیز خاله کی گفته تقصر تو ..... با بغض گفت : - خاله به خدا قول دادم که اگه عو ارمان بهوش بیاد دیگه هیچ وقت با هاش دعوا نکنم ...... پرستاره ها میگن عمو ارمان داره میمیره اره ؟ دریا نذاشت دیگه ادامه بده اشک همه رو در اورد با این حرفش .... ارمان من داره میمیره ... عشق اول و اخر من داره با مرگ مبارزه میکنه .. دانیال گریه میکرد که بمونه پیشم ..... مریم هم طاقت نیاورد رفت بیرون نمیدونم برای من گریه میکرد یا استاد ارمانش .... ساعت ملاقات تموم شد مامان کلی بهم سفارش کرد که چیز هایی رو که تو یخچال گذاشته رو بخورم ....... بازم تنها شدم .... اروم از جام بلند شدم یه عکس کوچلو از ارمان تو کیفم داشتم البته تا حالا هیچ کس عکس رو تو کیف پول من ندیده بود ... در اوردمش .... شروع کردم باهاش حرف زدن .....
ارمان .... ارمانم ازت خواهش میکنم بلند شو .... مگه تو اون دختر رو دوست نداری ..... حدااقل برای اون زنده بمون ..... اگه زنده بمونی قول میدم دیگه هرگز تو کارات دخالت نکنم .... همه ی حرف ها رو داشتم با بغض میزدم ........
نمیدونم چرا ان قدر تازگی ها بد شانس شده بودم ...... اگه من با پای خودم همراه مامان و دریا میرفتم دیگه هیچ وقت این اتفاق ها نمی افتاد........ با گریه خوابم برد با صدای ارمان از خواب پریدم .....هر چی دور و برم رو نگاه کردم ارمانی در کار نبود ..... خدایا من دیگه طاقت ندارم

ادامه دارد ....

داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت هشتاد و ششم
- جون من رو بگیر ولی ارمان زنده بمونه . کلی نذر و نیاز کردم تا شاید خدا این دفعه هم به من لطف کنه و ارمان رو به من برگردونه ...... دور روز گذشت ... دور روزی تمام ثانیه هاش برای من مثل یه قرن بود ... ان قدر گریه کرده بودم که دیگه چشم هام باز نمیشد .... دکتر ها هم اجازه ی مرخص کردن به من نمیدادن ..... چون هم جسمیم خراب بود هم حال روحیم ....هر لحظه دعا میکردم خدا جونم رو بگیره ...... پرستار مثل هر روز اومد سرمم رو چک کنه ..... - بازم که داری گریه میکنی خوشگل خانم ؟ دستم رو کشید باعث شد یه جیغ بلند بزنم ..... - اییی دستم .... - اروم باش بابا کاریت ندارم مژدگونی بده خانم ؟ مژده گونی ؟؟؟؟ اهان یه دفعه یاد ارمان افتادم .... - ارمان بهوش اومده ؟ با مهربونی دستم رو گرفت - اره عزیزم بلاخره خدا جواب دعا هات رو داد ما اصلا بهش امید نداشتیم حتی دیروز دکترش به عموت گفته بود ممکنه دیگه هیچ وقت از کما بیرون نیاد ...... گریه کردم .... - اوا چرا گریه میکنی ؟ اشک هامو پاک کردم .... - گریه ی خوش حالیه .... ازتون ممنونم بهترین خبری بود که بهم دادید .... خانواده ام میدونند .... - اره عزیزم خبر دادیم بهشون .... با دودلی گفتم : - حالش که خوبه اره ؟ - اره ولی درد زیاد داره همش داد و فریاد میزنه .... اولین حرفی هم که زد ساحل بود .... الهی قربونش برم ...... الهی من بمیرم که اون درد نکشه ..... - ساحل تویی ؟ سرم رو انداختم پایین یعنی توی این مدت اسم رو نفهمیده بود .... - اره .... میتونم ببینمش ؟ - بذار منتقل بشه به بخش بعدش اگه خواستی میتونی بری اما من میترسم مثل اون دفعه حالت بد بشه ها ..... - نه نمیشه سعی میکنم اروم باشم ..... - اگه درد داشتی بگو بیان مسکن بهت بزنن ........ ازش تشکر کردم شاید بهترین خبری بود که بعد از بیماری بابا شنیده بودم ...... خدایا مرسی نمیدونم چه جوری باید ازت تشکر کنم ...... ما بنده هات خیلی ادم های بدی هستیم تا زندگیمون خوبه اصلا به شما فکر نمیکنیم اما کافیه یه اتفاقی بیفته اون وقته که همش میگیم خدا ..... فعلا صلوات هایی که رو که نذر کرده بودم رو فرستادم تا از بیمارستان مرخص بشم و بقیه ی نذر هام ادا کنم ..... بعد از ظهر هر کس ملاقات من اومد ملاقات ارمان هم رفت ..... بابا پیشنهاد داد که یه اتاق خصوصیه ی بزرگ بگیره که ارمان هم بیاد پیش من ..... با کلی خواهش و تمنا ی بابا از مدیر بخش بلاخره قبول کردن چون مشکل دو تامون یه چیزی بود .... قرار شد ارمان رو هر چی سریع تر به اتاق نزدیک من منتقل کنن .... شاید اینطوری بتونم ازش مراقبت کنم ...... امیدوارم بتونم با مراقبم جبران کاربزرگش رو انجام بدم ...... به خاطر دردی که تو دستم داشتم پرستار ها بهم یه مسکن خیلی قوی تزریق کردن ..... ان قدر قوی بود که همون لحظه خوابم برد ... با صدای داد و فریاد از خواب بیدار شدم همه جا تاریک بود ......یه لحظه ترسیدم همه جا تاریک بود ... یه ذره که بیشتر گوش دادم صدای ناله ی مرد بود از جام بلند شدم چراغ رو روش کردم تازه چشمم به ارمان افتاد این رو کی اوردن که من نفهمیدم ...... صورتش از درد قرمز شده بود روی پیشونیش پر از عرق بود الهی بمیرم براش ..... نمیدونم باید خوش حال باشم یا ناراحت ..... اما هر چی که هست خدایا شکرت که دوباره ارمان رو برگردوندی .. - ارمان تو کی اومدی ؟ جوابم رو نداد دوباره شروع کرد به فریاد زدن .. - ارمان بابا یه ذره اروم تر اینجا بیمارستان ... کجات درد میاد ؟ - کوری نمیبینی همه جام تو گچه ؟ عصبانیتش رو بر حسب این گذاشتم که درد داره و نمیتونه تحمل کنه ... من دستم شکسته دردش امونم رو بریده په برسه به ارمان که دو تا از دست هاشو و یه دونه از پاش تو گچ بود .... - میخوای بگم مسکن بهت بزنن .. - شما که خواب بودید دو تا مسکن قوی بهم زدند ولی اثری نکرد .... با طعنه میگفت شما که یعنی تو راحت خوابیدی من بیدارم ..... یه ساعت گذشت ولی همچنان داشت ناله میکرد .... دلم براش می سوخت غرورش هم اجازه نمیداد که ازم کمک بخواد .... دلم طاقت نیاورد از جام بلند شدم رفتم بالای سرش ... بلیز از درد پر از عرق شده بود
- ارمان میخوای برات چیزی بیارم بخوری ...... سرش رو تکون داد که یعنی نه ...... - بگو من چی کار کنم ؟ با تاسف گفت : - اگه به حرفم گوش داده بودی الان هیچ کدوممون ان قدر درد نمیکشیدیم ساحل خانم ....... فقط به خاطر یه ارایش کردن !!!! جوابی نداشتم بهش بدم تو اوج درد هم میخواست من رو نصیحت بکنه ... دوباره دراز کشیدم درد دست خودم هم کم کم داشت شروع میشد به ساعت نگاه کردم یه ربع سه صبح بود ..... کم کم داشت خوابم میبرد که ارمان باز ناله کرد ....... روی تخت نشستم ..... از درد داشت به خودش میپیچید .... سرم رو انداختم پایین شاید دوست نداشته باشه که هی نگاهش کنم

ادامه دارد .
داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت هشتاد و هفتم
بعد از چند دقیقه اروم صدام کرد شاید فکر کرده بود خوابیدم .... سریع از جام بلند شدم .... سرمم گیر کرد به پتو صدای اخم بلند شد .... - مواظب باش ... اهمیتی ندادم سریع رفتم جلوش ایستادم ...... - بله کارم داشتی ؟ - بیا کمک کن میخوام برم دستشویی ؟ ناخودگاه گفتم : - من که نمیتونم با تو بیام تو دستشویی زشته ؟ خنده اش گرفت ولی به روی خودش نیاورد ....... از حرفی که زدم خجالت کشیدم ... - مونگول من که نگفتم تو من رو ببری دستشویی بیا کمک کن زود باش .... خودم میرم ..... ارمانی که قبل از اون اتفاق حتی اجازه نمیداد نزدیکش بهشم الان ازم درخواست کمک میکرد .... اخه من رو با این هیکل گنده چه جوری بلند کنم ..... بهم تکیه داد اروم پاش رو گذاشت پایین ولی دردش گرفت یه داد وحشتاک زد مثل این گوریل ها ی تو جنگل ....... دوتا دست هاش گچ داشت نمیدونستم باید از کجای دستش بگیرکه دردش نگیره .... - ارمان من چی کار کنم الان گچ دستت رو گرفتم درد میاد اره ... سرش رو تکون داد که یعنی نه ولی میدونستم داره درد زیادی رو تحمل میکنه ..... با این هیکل گنده اش تکیه داد بهم الان دو تایی میافتیم زمین ..... پدرم درومد تا تا دم دستشویی ببرمش ..... اونم هم سختی میکشید ولی به روی مبارکش نمیاورد ....... دم دستشویی بهش گفتم : - تو چه جوری میخوای بری دستشویی میخوای برم عصا بیارم ؟ - لازم نکرده ... بی ادب ... هر چی بهش لطف میکردم بد تر میکرد ... یه صندلی دم تخت بود نشستم تا ارمان بیاد بیرون .... چند بار صدای اخش رو شنیدم ولی صحبتی نکردم شاید ناراحت بشه .... بعد از چند دقیقه اومد بیرون صورتش شده بود رنگ گوجه فرنگی ... یه دفعه زدم زیر خنده ... عصبانی شد ...- چته ؟ به چی میخندی ؟ نیشم رو سریع بستم .... - هیچی به خدا همین طوری خنده ام گرفت .... - دیوانه هم که شدی ..... کاش یه اینه میدادم دستش تا خودش رو ببینه ......... بچم از درد صورتش این رنگی شده بود .... مثل این دختر ها که خجالت میکشند .... موهاش رو هوا پخش شده بود .... - کجا رو نگاه میکنی بیا میخوام برم روی تخت .. رفتم جلو دوباره بهم تکیه داد وزنش خیلی زیاد بود پدر کمرم دراومد حالا خوب مهره هام جا به جا بشه ..... دوباره اون پایی که تو گچ بود رو اروم گذاشتم روی تخت .... هی لب هاش گاز میگرفت .... خدا من رو نبخشه ببین چه بلایی سر این بد بخت اوردم بودم .... میخواستم یه ذره حالش عوض بشه .... - ارمان تو چند کیلویی ؟ - 100 کیلو چه طور مگه .... یا حسین اصلا فکر نمیکردم 100 کیلو باشه چون قدش خیلی بلند بود اصلا نشون نمیداد که 100 کیلویه .... خدا به داد اون دختری برسه که تو بخوای بغلش کنی ..!!!!!بیچاره له میشه .....؟؟ - میگم چرا کمرم درد گرفت .... سعی کن یه ذره رژیم بگیری پسرم .... خندیدم ولی اون جدی تر از قبل گفت : - الان وقت شوخیه ..... خنده ام رو خوردم نخیرا اقا انگار تصادف کرد بد تر از قبل بد اخلاق شد........... - اجازه میدی برم بخوابم ؟ - برو بخواب ولی قبلش اون کولر رو خاموش کن سردمه .... کنترلش رو برداشتم خاموشش کردم حالا دیگه سرما نخوره ..... چشم هام داشت گرم میشد یه ربع نبود که دوباره صدام کرد...... - ساحل .... روم رو برگردوندم به طرفش .... - بله ؟ - کی به تو گفت کولر رو خاموش کنی بلند شو روشنش کن گرممه........ ادم درد داشته باشه همش احساس گرما و کلافگی میکنه .. ای خدا اخه به کدوم سازش برقصم ..... کولر رو روش کردم گذاشتم سر کمش .... روم رو کردم به دیوار همین من خوابم میگیره هی صدای صدا میکنه من رو .... - ساحل بیداری ؟ ای خدا عجب گیری کرد ها اگه گذاشت من یه ذره بخوابم حالا که خیالم راحت شده میخوام بخوابم اون نمیذاره ..... - بله ؟ - من گرسنه امه میری یه چیزی بیاری بخورم ؟ - الان اخه چه بیارم بذار صبح بشه صبحونه بخوری .... یه اهی کشید ... - کاش بهوش نمیومدم .... نگاه کن ترو خدا برای یه شام میگه کاش بهوش نمیومدم ..... از جام بلند شدم میدونستم خودش رو داره لوس میکنه .... - واقعا گرسنه هستی ؟ سرش رو مثل
بچه ها تکون داد .... اخه من 4 صبح چی برای تو پیدا کنم ..... مامان یخچال پر از کمپوت کرده بود .... یه دونه اش رو باز کردم ریختم تو کاسه یه قاشق هم گذاشتم توش ... - بیا این کمپوت رو بخور ..... لب هاش رو پیچوند .... - من گفتم غذا میخوام نه کمپوت .... اعصابم خورده شده بود ولی سعی کردم خونسرد باشم .... - اخه ارمان جان من الان غذا از کجا بیارم .... - نمیدونم من گرسنه امه .... یه کاری بکن .... حالا اگه من گرسنه ام میشد اون عمرا این موقعه ی شب کاری میکرد .... رفتم ایستگاه پرستاری ازشون خواستم یه ذره بهم سوپ بدن ..... چون ارمان هیچ نخورده بود سریع قبول کردن که سوپ رو بدن .... سوپ رو اوردم یه قاشق هم برداشتم

ادامه دارد ...

#کی_گفته_من_شیطونم
قسمت هشتاد و هشت
.... گذاشمتم پیشش .... - بیا اینم غذا حالا اجازه میدی من برم کپه ی مرگم رو بذارم .... - نخیر من که نمیتونم بخورم باید بذاری دهنم ..... چشم هام اندازه ی گردو شد این ارمان بود که میگفت باید بذاری دهنم...... نه به چند دقیقه پیش که همش داد و بیداد میکرد نه به الان که میگه سوپ بذار دهنم .... - تو که خودم رفتی دستشویی پس حتما خودم هم میتونی غذا بخوری ... عق زد .... - اه حالم رو بهم زدی گفتم بذار دهنم گرسنه امه ... در حد تیم ملی خوابم میومد ... - ارمان خوابم میاد خودت بخور دیگه ..... روش کرد به طرف دیوار .... - اصلا نخواستم نمیخورم ...... ای بابا حالا چه زود هم قهر میکنه .... شده دانیال ..... - خیله خوب بیا بذار دهنت ..... یه ذره رفت اونطرف تر تا بتونم روی تخت بشیم .... قاشق رو پر کردم از سوپ گذاشتم دهنش ..... نه انگار واقعا گرسنه اشه .... سوپ رو تا ته خورد ..... - اب میخوام .... یه لیوان یه بار مصرف برداشتم اب خنک ریختم براش ..... سرش رو بلند کرد لیوان رو بردم سمت دهنش اب رو هم تا اخر خورد .. کاسه ی سوپ رو گذاشتم روی زمین یه دفعه نیفته بشکنه امانته .... - ساحل من هنوز سیر نشدم بازم گرسنه امه .. ای خدا عجب بدبختی گیر کردم ها .... حالا این هیچ وقت ان قدر چیزی نمیخوره ها .... تروخدا من من رو هم بخور .... - یعنی چی این همه سوپ خوردی سیر نشدی ؟ - نه نشدم ..... اون کمپوت چی بود ؟ بیار بخورم ..... - یه وقت ضعف نکنی ها اقا ارمان .... کمپوت رو گذاشتم دهنش .... موقعه ای که میخواستم دهنش بذارم سعی میکردم مستقیم بهش نگاه نکنم ..... چون نگاهم همه ی چی رو لو میداد ..... ولی اون مستقیم بهم نگاه میکرد مخصوصا زمانی که میخواستم قاشق رو دهنش بذارم .... تموم که شد یه نفس راحت کشیدم اخیش ببینم باز این اقا خرسه چیزی میخواد .......... پام نرسیده به تخت دوباره صدام کرد ..... دلم میخواست سرم رو بکبونم به دیوار ..... با حرص گفتم : - بله ؟ بله ؟ بله ؟ برگشتم ریز ریز داشت میخندید این چش شده بود نکنه زبونم لال چیزی به سرش خورده ..... - میخوام برم دستشویی بیا جلو کمک کن .... - اه به خاطر اینکه ان قدر میخوری دیگه ارمان من خوابم میاد به جون خودم ..... - من میخوام برم دستشویی خوب چی کار کنم ؟ - ارمان به جون مامانم اگه دیگه بعد از دستشویی نذاری بخوابم خود کشی میکنم .... سرش رو انداخت پایین میفهمیدم داره میخنده اما دلیلش رو نمیدونستم کمکش کردم بره دستشویی .... بازم بازو های سنگینش افتاد روی کمرم ...... سه ثانیه نشد اومد بیرون یه خنده ی شیطونی کرد .... - تموم شد ببین چه پسر خوبی بودم زود اومدم.... برگشت روی تختش ...... تختش با تخت من فاصله ی نزدیکی داشت دوباره صدام کرد .... این دفعه دیگه با صدای بلندی گفتم : - اه لال بشی میذارم کپه ی مرگ رو بذارم .... خندید .... - میخواستم بگم شب بخیر .... - شب بخیر که چه عرض کنم صبح بخیر .... از دست کار های تو دیوانه نشم خوبه ..... خوبه منم مثل تو مریضم .... اگه مریض نبودم چه قدر از من کار میکشیدی ......صبح با صدای پچ پچ این پرستار ها از خواب بیدار شدم .... زیر چشمی ارون نگاه کردم ارمان خواب بود پس اون ها داشتند چی کار میکردن .... صدای یکی از پرستار ها رو شنیدم که میگفت : - مریم نگاه کن چه قدر این خوشگله با این که همه ی صورتش زخمیه ولی لامصب چه قدر خوشگله ....... عجب پرو هایی بودن بالای سرش ایستادن دارن چرت و پرت میگن .... یه تکون خوردم که پرستار ها متوجه بشن من بیدارم ... یکیشون تا دید من دارم تکون میخورم به اون یکی اشاره کرد که بریم بیرون ....... خدا کنه دکتره بیاد امروز مرخصمون بکنه من که دیگه طاقت ندارم اینجا بمونم ...... به ارمان نگاه کردم چه قدر قشنگ خوابیده بود ... پرستار ها حق داشتند با اینکه صورتش زخمی شده بود ولی همون جذابیت قبلی رو داشت ... یه ذره از ریش ها در اومده بود ..... فکر کنم با این دست های شکسته تا اصلاع ثانوی نتونه هیچ کاری رو انجام بده .... خدا بگم این پرستار ها رو چی کار کنه که نذاشت بخوابم .... با سختی از جام بلند شدم چه قدر این گچ لعنتی سنگین بود .... رفتم دستشویی به صورتم نگاه کردم چه قدر قیافه ام عوض شده بود ... فقط دلم میخواست یه حموم دبش برم تا همه ی این خستگی هام از بین بره .... تو دستشویی بودم که صدای دکتر اومد سریع از دستشویی اومدم بیرون خوب حالا شال سرم بود مگر نه ابروم میرفت .... یه سلام بلندی گفتم رفتم دراز کشیدم روی تخت تا بیاد معاینه ام کنه ....

ادامه دارد...
داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت هشتاد و نهم
- خوب دیگه دخترم فکر نمیکنم دیگه تو مشکلی داشته باشی من این چند روز بیشتر به خاطر مشکل روحیت نگهت داشت ولی الان حس میکنم دیگه مشکلی نداره میتونی امروز مرخص بشی ...... - ممنون اقای دکتر ببخشید اگه توی این چند روز اذیتتون کردم .... ببخشید پسر عموم چی اون باید بمونه ؟ برگشت یه نگاهی به ارمان کرد ..... - حالا که فعلا خوابه ولی فکر کنم اون باید بمونه چون ضربه هایی که بهش خورده خیلی بیشتر از شماست .... ازش تشکر کردم خدا عمرش بده چه دکتر خوب و خوش اخلاقی بود ... یه اسمس دادم به بابام که دکتر من رو مرخص کرده .... بهشون گفته بودم که هر وقت اتفاقی افتاد خودم بهشون میگم .... به صبحونه ی روی میز چیده شده بود نگاه کردم بدجوری چشمک میزد .... از جام بلند شدم نشستم روی مبلی که تو اتاق بود سینی رو هم گرفتم تو بغلم .... شروع کردم به خوردن ..... - اخیش چه قدر گرسنه ام بود خودم خبر نداشتم .... بعد از این که خوردم سرم رو بلند کردم دیدم ارمان چهار چشمی داره من رو نگاه میکنه .... بسم الله اقای شکمو بیدار شد .... - سلام خوبی ؟ بهتر شدی ؟ - سلام پس صبحونه ی من کو ؟ - الان میگم برات بیارن ...... - میشه قبلش کمکم کنی برم دستشویی ...... رفتم جلو حتما باید براش یه عصا بگیرم اینطوری نمیشه ...... بعد از این که رفت دستشویی رفتم به یگی از پرستار ها گفتم که براش صبحونه بیاره ..... برگشتم تو اتاق منتظرم ایستاده بود که دوباره ببرمش پیش تختش ... اروم روی تخت دراز کشید بازم مثل دیشب لبش رو هی گاز میگرفت ... خوب پسر خوب به جای گاز گرفتن خودت بگو اخ ... اوخ ... اینطوری اون لب های بیچاره هم کبود نمیشه .... صبحونه رو که براش اوردن ..... چند تا لقمه ی کوچک درست کردم گذاشتم دهنش .... اشاره کرد چای هم میخوام .... چای رو فوت کردم تا سرد بشه بردم نزدیک دهنش تا بخوره ..... صبحونه اش رو کامل خورد ..... چشم هاش از بی خوابی پف کرده بود ..... - دستت درد نکنه ساحل .... - خواهش میکنم .... وسایل هایی رو که مامان این چند روز برام اورده بود رو جمع کردم گذاشتم تو کولیم .... ارمان با تعجب نگاهم کرد .... - جایی میخوای بری ؟ - اره دکتر تو خواب بودی اومد من رو مرخص کرد ..... مثل بچه ها یه دفعه گفت : - پس من چی ؟ سعی کردم جلوی خنده ام رو بگیرم .... - فکر نمیکنم تو مرخص بشی تو حالا حالا ها باید بمونی ...... عصبی گفت : - نخیر من اینجا نمیمونم برو به دکتره بگو من حالم خوب اجازه بده من مرخص بشم ..... حالا باز لجبازیش شروع شد .... - ارمان؛ جون مادرت اذیت نکن مشکلت اینه که تنهایی کسی باید پیشت بمونه اره ؟ سرش رو تکون داد ... - خیله خوب تموم شد دیگه به فرزاد میگم بیاد پیشت بمونه ..... - نمیخوام من با اون راحت نمیشم .... من که چیزیم نیست بگو بیا من رو مرخصی کنن .... - ببخشید دیشب رو یاد رفته از درد داشتی داد و بیدا میکردی .... اگه بیای خونه بد تری میشی حدا اقل اینجا میتونند سریع بهت مسکن بزنند - نمیخوام همون که گفتم ...... حرصش از این درومده که من میخوام برم خونه ولی اون باید تو بیمارستان بمونه ......... تو همه چی مغروره اقا ............ خدایا این پسر ها به غیر از مغرو بودن کار دیگه هم بلندن .... منتظر بابا شدم تا بیاد کار های ترخیص رو انجام بده .... ارمان پشتش رو کرده بود به من ... الهی بمیرم مثلا قهر کرده ..... اخلاقش از دیروز به کلی عوض شده بود نکنه چیزی خورده به مغزش دکتر ها نفهمیدن .....همین طوری نشسته بودم روی صندلی تا مامان و بابا بیان ... اخه چی کار کنم من ..... دکتره اون رو مرخصی نکرده اقا با من قهر کرده..... حوصله ام سر رفته بود رفتم نزدیک تر بهش گفتم: - ارمان با من قهری ؟ هیچ عکس العملی از خودش نشون نداد نه خیرا انگار جدی جدی از دستم ناراحته .... چه مثل دختر ها هم قهر میکنه .... - ارمان خوب تو بگو من چی کار کنم ؟ دکترت مرخصت نکرده من چی کار کنم .... برگشت چشم هاش یه غم خاصی داشت ... حتما برای نامزد جونش دلش تنگ شده ... - تو ب جای فرزاد بیا ... من که نمیتونم همش هی به فرزاد دستور بدم..... خندیدم شاید روحیش یه ذره بهتر بشه ... - بله دیشب دیدم من رو با کلفت خونتون اشتباه گرفته بودی .... - ساحل مسخره بازی در نیار حوصله ندارم .... اخه من خودم مریض بدم چه جوری از ارمان نگهداری میکردم اصلا نمیذاشتن کسی بمونه .... - ارمان تو خودت میدونی که منم مثل تو مریضم حالا بر فرض اینکه من بمونم تو دیدی اجازه نمیدن همراه بمونه ؟ اون وقت من شب کجا بخوابم ..... یه چیزی زیر لب گفت نفهمیدم .... سرش رو اورد بالا بهم گفت : - تو بمون اونش با من ....

ادامه دارد....

داستان #کی_گفته_من_شیطونم

قسمت نود
من روم نمیشه هی به فرزاد دستور بدم .... - راستی میخوای بگم زن عمو یا عمو بیان ؟ روش رو برگردوند طرف دیوار ... - خوب نمیخوای بمونی بگو چرا هی میخوای بندازی گردن دیگران .... تو بگو که چرا ان قدر اخلاقت عوض شده انگار اون ارمان قبل نبود .. - باشه بابا من یه سر میرم خونه برای ساعت ملاقات میام دیگه میمونم .... برگشت طرفم چشم هاش یه جوری شده بود .... - میخوای بری خونه چی کار کنی ؟ ای بابا مگه تو فوضولی که میخوای بدونی من چی کار میکنم .... - میخوام برم خونه حموم حالم دیگه داره از خودم بهم میخوره .... - باشه برو ولی زود بیای ها ... روی گچ دستت هم یه پلاستیک بنداز که اب نره توش بیچاره بشی ..... حالا من نمیدونم این چه علاقه ای به من پیدا کرده ...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ - باشه ؟ - زنگ بزنم تا موقعی که من بیام فرزاد بیاد پیشت .... - نه نمیخواد - اخه باید نهار بخوری که .... میتونی خودت بخوری ؟ با شیطونت نگاهم کرد عاشق این جور نگاهش بودم .... - میگم یکی از این پرستار ها که داشتند قربون صدقه ام میرفتن بیان بهم نهار بدن ..... حسودیم گل کرد ... یعنی تمام مدت بیدار بوده عجب ادمیه .... - تو همه رو بیدار بودی اره ؟؟ پس بگو شب هم یکی از اون ها بیاد پیشت بخوابه ..... خنده روی لب هاش ماسید ... - منظوری نداشتم ساحل به خدا ناراحت شدی ؟ سرم رو تکون دادم که یعنی نه .... همزمان مامان و بابا اومدن .... ارمان دیگه روش نشد جلوی اون ها حرف بزنه .... بابا اول رفت صورت ارمان رو بوسبد بعدشم اومد من رو بغل کرد ... - مرسی بابا ... ایی دستم .... مامان هم اومدجلو صورتم رو بوسید .... - دختر شیطون مامان خوبه ؟ الهی مادرت بمیره که تو اینجوری درد نکشی ..... - اه مامان این چه حرفیه میزنی اخه .... مامان رو کرد به ارمان و گفت : - پیر بشی پسر اگه الان ساحل رفته بود زیر اون ماشین ما بدبخت میشدیم ..... - زن عمو من به شما خیلی زحمت دادم این کوچک ترین کاری بود که میتونستم انجام بدم ...... بابا رفت حسابداری تا کار های ترخیص رو انجام بده .... مامان هم وسیله ها رو جا به جا کرد تمام خوراکی ها رو هم گذاشت برای ارمان ... خبر نداشت خودم دوباره باید چند ساعت دیگه بیام .... وسیله هام رو جمع رو کرد گذاشت روی مبل .... - ساحل مادر من برم این وسیله ها رو بذارم تو ماشین دوباره برگردم - باشه مامان برو منم الان خودم میام ....... مامان از ارمان خداحافظی کرد رفت پایین بیچاره هر چی وسیله ی سنگین بود رو با خودش برد ..... - ارمان میگم مهمونیتون بهم خورد نه ؟ - عیبی نداره مامان بهم گفت بهتر که شدیم یه مهمونیه دیگه میگیره... - با من کاری نداری من برم ؟ - نه برو ولی زود بیای ها .... - باشه اگه کاری داشتی به همون پرستار های خوشگلت بگو بیان کار هات رو انجام بدن ...... - ساحل بابا شوخی کردم تو چرا جدی میگری ..... ازش خداحافظی کردم .... از پرستار هایی هم که بیرون بودم تشکر کردم هر چی باشه توی این چند روز برای من خیلی زخمت کشیده بودن ....... تو ماشین به مامان گفتم که ارمان ازم خواسته دوباره برگردم .... مامان قبول نمیکرد کلی براش خالی بستم که قبول کنه دوباره برگردم .... همین که رسیدیم خونه سریه لباس هام رو دراوردم شیرجه زدم تو حموم .... دریا چند تا پلاستیک رو برداشت بست به دور گچ تا اب نره توش...... خیلی سخته ادم بخواد با یه دست کار کنه ..... چون اروم اروم باید کار انجام میدادم خیلی طول کشید ..... ساعت ملاقات ساعت 2 بود به ارمان قول داده بودم که سریع میام نباید میزدم زیر قولم .... از حموم که اومدم بیرون دریا کمکم کرد که لباس هامو بپوشم به ساعت نگاه کردم نزدیک های ساعت 1 بود خوب خدا رو شکر یک ساعتی وقت داشتم ..... لباس هامو که پوشیدم صدای در اتاق اومد میدونستم کیه ؟ - بیا تو وروجک خاله ؟ همین طور که حدس میزدم دانیال بود ..... اومد جلو لپم رو بوس کرد .... - سلام مامان خوشگلم خوبی ؟ چه قدر خوشگل شدی از حموم اومدی دریا محکم زد تو سرش ... - خاک بر سر من ؛من مامان واقعیش هستم یه بار نیومده به من بگه تو چه قدر خوشگل شدی اون وقت راه میره تو خونه میگه خاله ساحل خوشگل ترین دختر تو دنیاست .... - ای ای حسودی نداشتیم دریا خانم ها چی کار پسر من داری .... با یه دستم سر دانیال رو گرفتم بیغلم واقعا مثل پسرم دوستش داشتم........ - الهی قربونت برم .... - خاله میخوای دوباره برگردی بیمارستان ؟ - اره عزیزم عمو ارمان تنهاست باید برم پیشش ....ادامه دارد

۱۳۹۷/۰۶/۰۹

فهرست آخرین مطالب

ریست کردن پسورد root و administrator در vcenter

بزرگان در مورد شکرگزاری چه گفته اند؟

قسمت 60-70کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

نحوه ساخت جعبه کادو با روشی ساده و متفاوت

دانلود فیلم انتقام انجلو{ Avenging Angelo 2008}دوبله فارسی

گاهی با خودت خلوت کن

آموزش بافت کلاه خرگوشی

نکات خواندنی و جالب درمورد سریال تئوری بیگ بنگ the big bang theory

مدل بافت بچه گانه ( دخترانه )

رنگ کردن مو با رنگهای طبیعی گیاهی و غیر شیمیایی در منزل

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 4

دانلود پکیج و سورس بازی جنگی کامل یونیتی رایگان

دانلود بازی تفنگی و اکشن کامپیوتر+عکس

دانلود آهنگ مریم قاسمی نامزد مرتضی پاشایی یاد تو

واکاوی شخصیت امیر تتلو . قسمت سوم . ترویج فساد و بی بندباری

آش تقویتی حلبه

ساخت گل جورابی ساقه بلند -آموزش گلسازی

کارنامه و مصاحبه با نفرات برترکنکور ارشد حسابداری 95

طرز تهیه پلو روسی

بکینگ پودر بی نظیرترین سفیدکننده ی دندان

ارث در اهل سنت وقانون مدنی(قسمت دوم)

شعر آذری : عزرائیل و مریض : منی مامور ائلیوب خالق سبحان حاج آقا

آموزش ماساژ سکسی

تیک آبی اینستاگرام چیست و چگونه دریافتش کنم؟

آموزش دامن قلاب بافی

داستان و نقد فیلم : بابادوک Babadook

بهشت و جهنم از نظر علمی تایید شد

نکات بسیار مهم در مورد شستشوی مو

چگونه قفس پرنده بسازیم ؟

چوب خدا صدا نداره

خانواده یعنی همه چیز ...

آموزش بافت پيچ شاخ گوزني و نعل اسبي

الهام چرخنده ؛ مجری گری در شبکه ماهواره ای مهاجر 18+

حذف سانسور sims 4

نصب بازار برای لب تاب رایگان

آهنگ جدید و بسیار شاد ساسی مانکن به نام خانومی

دانلود فیلم q 2011

دانلود رمان تاوان یک نگاه pdf

دانلود فیلم 9 songs 2004

آموزش ریاضی از مبتدی تا پیشرفته pdf

دانلود فیلم 300 دوبله فارسی

بررسی طول آلت تناسلی آقایان و راه های بزرگ تر شدن آلت

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 1

آموزش یک مدل سارافون دخترانه قلاب بافی

روش نگهداری پسته تازه

دانستنی های بزرگ کردن آلت تناسلی مردان

باران که شدی مپرس این خانه کیست

رایگان کردن اینترنت همراه اول در گوشی اندروید

متن و ترجمه آهنگ Wicked games

دیدگاه مردان در مورد سایز سینه زنان

شباهت بیتا سحرخیز به بازیگر ترک

لبخندتان را با پلاک اسنپ آن اسمایل ( Snap On Smile) زیبا کنید

دانلود Naruto Shippuden قسمت 475

قسمت 70-75کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

دانلود مداحی شهدا مدافع حرم/ میخوام امشب با دوستای قدیمیم هم سخن باشم+ متن

نگاهی به داستان شیخ و فاحشه نوشته محمدعلی جمالزاده

دوست دارید یعضی از کاربردهای ریاضی در زندگی رو بدونید؟پس با ما باشید خوندن این مطلب ممکنه زندگی شما رو تغییر بده!!!

عکس های تاسف بار از پسران آرایش کرده تهرانی

ایشلی فطیر تبریز

قسمت 83-90کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

دانلود رایگان کلاغ سپید پایه دهم

بلاکم نکن، بلاکم نکن

متن و ترجمه اهنگ بسیار زیبا از ماهر زین

عکسهای شیک الناز حبیبی – پاییز ۹۴

قسمت 75-83کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

فول آلبوم تیلور سوئیفت (Taylor Swift)

راه حل بالا آمدن مرورگر و خلاصی از پیغام your connection is not secure

راه حل ساده برای تنگ کردن واژن آلت تناسلی زنان)

دانلود انیمه زیبای berserk 2016

................برنج سرخ کرده گیلانی.............

تجاوز 25 پسر دبیرستانی به یک دختر 16 ساله در دستشویی

به هنگام سکس از چه کلماتی استفاده کنیم؟!!!

تبدیل ساپورت به نیم تنه

شعر آذری : فالچیام : فالچی قارداش قاپودا دورما بویور گل ایچری

دانلود فیلم هندی حاضر{ready 2011}دوبله فارسی

دانلود آهنگ جدید Hailee Steinfeld با همکاری گروه DNCE به نام Rock bottom

تبعات قانونی واگذاری امتیاز پروانه اشتغال نظام مهندسی

نخوردن ناهار موجب لاغری

قسمت 91-100کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

چگونه نقاش شویم؟؟؟

لاغری با اسفند

روشهای لیسیدن آلت تناسلی همسران و روشهای تحریک آمیز

دانلود فیلم تعادل قدرت{Balance of Power1996}دوبله فارسی

ترجمه آهنگ Writing on the wall

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 3

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 5

دانلـــــــــــــــــود فــــــــــــــــــــول آلـــبـــــــــــــــوم بــــاران خواننده زن ایرانی

قد بازیگران زن ترکیه

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 6

لینک سوپر گروه های فعال تلگرام + سوپر گروه شهرها

گربه ها موقع جفت گیری جیغ میزنند!!!!

داستان صیغه ی اجباری

طول واژن چقدر است و چند سانتی متر میتواند آلت تناسلی را تحمل کند؟

تلویحا

دانلود ویدیو‌های یوتیوب تلگرام

آموزش اکسل 2016

ورود به اینستاگرام از طریق گوگل

www.reg.pnu.ac.ir

قیمت لحظه ای ارز دیجیتال

قیمت لحظه ای ارزهای دیجیتال

پیوندها