خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را

قسمت 70-75کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)
داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت هفتادو یک
مامان صورتش رو فشار داد ....
- ساحل چه قدر تو بی ادب شدی مهمون حبیب خداست این حرف ها چه
چند تا ظرف بهم داد
- بیا این ها رو ببر بذار روی میز ان قدر هم غر غر نکن .....
عجب گیری کردم ها حالا مامان میخواد من دوباره افسردگی بگیرم ....
برگشتم توی هال .....همه سر میز نشسته بودن به غیر از دانیال ....
به دریا گفتم دانیال کجاست
اون هم نمیدونست کجاست
از کنار ارمان رد شدم که گفت :
- خانم کوچلو زیاد دنبالت پسرت نگرد تو اتاقشه .....
از بابت دانیال خیالم راحت شد ..... نشستم سر میز ارمان کنار من نشست
ای جانم همون بوی عطر چند سال پیش رو میداد ....
ساحل خانم حواست باشه تو دیگه نباید بهش احسا سی پیدا کنی .... ولی مگه میشه
ادم عشق اولش رو ببینه و بتونه خودش رو کنترل کنه ...
خدا میدونه قلبم چه جوری داشت میزد نمیتونستم از بابت اینکه برگشته خوشحال باشم یا ناراحت اما این رو میدونستم که دیگه تحمل بدبختی و بیچارگی رو نداشتم
- ساحل .... ساحل خانم ؟
با صدای بابا از فکر و خیال اومدم بیرون .... وای چه قدر ضایع الان ارمان فکر میکنه به خاطر این رفتم تو فکر
- باباجون کجایی سه ساعته دارم صدات میکنم ...
- ببخشید بابا متوجه نشدم .
بشقاب رو ازم گرفت تا برام برنج بریزه ....
اصلا از گلوم نمیرفت پایین .... داشتم با غذام بازی میکردم که ارمان اروم گفت :
- چرا نمیخوری ؟
پس حواسش به کار های من بود
جوابش رو ندادم اصلا انگار نه انگار که با من حرف زد
میخواستم تلافی کنم ... تلافی اون چند سالی که مثل جنازه افتادم بودم تو اتاق
دید جوابش رو نمیدم اخم هاش رفت تو هم ....
حقته بچه پرو تا تو باشی که احساسات دختر مردم رو به بازی بگیری
بعد از شام بابا ازم خواست که یکی از اتاق ها رو خالی کنم بدم به ارمان .
پس بگو اقا میخواد بازم بمونه
چند تا از وسیله ها تو اتاق بود برداشتم ....دانیال هم بد بدو اومد پیشم .
- خاله میخوای این اتاق رو بدی به اقا بد اخلاقه ؟
سرم رو تکون دادم که یعنی اره ....
- دانیال بیا این کشویی رو ببر تو اتاق من ......
چند تا برگه هم روی زمین بود اون ها رو هم برداشتم ...
دانیال زود برگشت ....
- خاله عمو ارمان میخواد بمونه ؟
- نمیدونم عزیزم دوست داری بمونه ...
یه ذره فکر کرد ...
- نه !!!!!!
بهش خندیدم چه قدر بچه ها پاک و رو راست بودن ...
- چرا ؟
- اخه خیلی به شما نگاه میکنه دوست ندارم کسی به غیر از من به شما نگاه کنه ..
صدای کلف ارمان از پشت اومد به جون خودم این ارمان باید میرفت خواننده میشد ....
- ولی من دوست دارم به دختر عموم نگاه کنم ...
میدونستم فقط میخواد دانیال رو حرص بده ...مگر نه عمرا ارمان بخواد من رو نگاه کنه ....
دانیال رفت جلوی ارمان ...
- اگه بهش نگاه کنی من با خودم میبرمش خونه ی دریا ...
تا حالا ندیده بودم دانیال به دریا بگه مامان ....
ارمان غش غش خندید ....
- ساحل این دانیال به خودت رفته خیلی پرو ....
بدون این که بهش بخندم گفتم :
- پرو عمته بی ادب ...
منتظر جوابش نموندم دست دانیال رو گرفتم از اتاق اومدم بیرون ....
رفتیم تو اتاق دانیال ...
دیدم داره میخنده ...
- شیطونم به چی میخندی ؟
- خاله سوسکش کردی ها ....
از تعجب چشم هام چهار تا شد فسقله بچه چه حرف هایی میزد ....
- ای دانیال این چه حرفیه اخه....... کی بهت یاد داده ؟
- عمو پرهام .....
- ای تو روح اون عمو پرهامت ..
- خاله خودتم که بی ادبی ....

ادامه دارد...


داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت هفتاد و دوم
غش غش خندید ....منم خندیدم ....
دانیال من خیلی خوابم میاد !!!!!!
- میشه امشب بغل شما بخوابم ؟؟؟؟؟؟؟...
با چشم هاش خواهش کرد ......
دانیال میخواست حرص ارمان رو در بیاره ... ارمان هم میخواست حرص دانیال رو در بیاره ......
الهی قربونت اون حسودیش بشم .....
روی تخت دراز کشیدم .... دست هامو دراز کردم اونم سریع پرید بغلم ....
موهاش رو ناز کردم ....
- دانیال خاله تو دیگه کم کم داری بزرگ میشی ها نباید بغل من بخوابی ...
- اه خاله اذیت نکن دیگه بذار بخوابم ...
بحث کردن باهاش بی فایده بود چون وقتی خوابش می یومد به حرف کسی گوش نمیداد ......
با جیر جیر اتاق از خواب بیدار شدم چشم هام باز کردم مامان بالای سرم بود ...
- مامان نمیدونی من خوابم برای چی اومدی تو اتاق ....
یه ذره اومد جلو تر تازه دانیال رو بغل من دید ....
- اوا خاک عالم دانیال برای چی بغل تو خوابیده ....
همچین میگه انگار بغل پسر غریبه خوابیدم ....
- دوست داشت بغل من بخوابه .... مامان جون هر کس دوست داری بذار بخوابیم ....
-پاشو بابا لنگ ظهر اون از دیشب که ابرو بردی بدون شب بخیر خوابیدی اینم از الان ..پاشو وسایل نهار رو اماده کردم بریم بیرون بخوریم .... زشته همه ی وسیله ها رو زن عموت درست کرد ....
اه این مامان هم قصه ی لیلی مجنون تعریف میکنه .... دانیال تو بغلم تکون خورد - دانیال پاشو میخوایم بریم بیرون ....
با چشم های پف کرده لپم رو بوس کرد که بذارم بخوابه ....
دانی بلند شو که الان همه ی خانواده میریزن تو اتاق تا ما رو بیدار کنند ....
یه ربع کشید تا اقا رو بیدار کنم ....
رفت تو اتاقش تا لباس هاشو عوض کنه منم یه مانتوی مشکی پوشیدم با یه شال قهوه ای رفتم پایین ...
وای خاک بر سرم ساعت 12 ظهر بود...
با خجالت به همه سلام کردم .....
زن عمو طبق معمول اومد صورتم رو بوس کرد ....
الهی فدات بشم خوبی ؟ ببخشید تروخدا اومدیم مزاحم شما هم شدیم ....
از رفتار خودم خجالت کشیدم که باعث شده بود اون ها فکر کنند مزاحم هستند ...

- این حرف ها چیه زن عمو شما و عمو مراحمید ؟

یه خنده ی قشنگی کرد ...

- یعنی ارمان مزاحمه ؟ من و عموت میخوایم برای همیشه دیگه ایران بمونیم از فر دا هم میگردیم دنبال خونه ....

میخواستم بگم شما بمونید ولی ارمان از این خونه بره که هر لحظه داره عذابم میده ...

هیچ وقت فکر نمیکردم ارمان برگرده ....

- نه بابا زن عمو..... حالا که اینجا هستید تا یه خونه ی خوب پیدا کنید.....

- ساحل جان دخترم میری ارمان رو بیدار کنی تا الان سابقه نداشته تا این موقع بخوابه .....

ای خدا عجب گیری کردم من میخوام از یادم بره بقیه گیر میدن ...

رفتم بالا اروم در اتاق رو زدم جواب نداد ....

دوباره در زدم .... ماشالله عجب خواب سنگینی داره ....

لای در رو باز کردم یادش بخیر یاد 5 سال پیش افتادم که چه جوری از خواب بیدارش میکردم ......
رفتم تو اتاق پتو رو تا روی گردنش کشیده بالا ...
وا مگه منگوله چرا توی این گرما پتو انداخته روش ...
خاک به سرم نکنه لخته .... منم که نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم ......
دلتنگشم در حد تیم ملی ...
رفتم جلو تر ......
چه قدر خوشگل شده بود دلم برای چشم های سبزش تنگ شده بود ....
به اجزای صورتش نگاه کردم خدا چه افریدی .... چه قدر این پسر خوشگل بود ...
نا خودگاه دستم رو بردم جلو ...
نه ساحل تو نباید بهش دست بزنی ... شنیده بودم پسر ها در مقابل دختر ها تحریک میشن .... حالا الان من تحریک شده بودم که صورتش رو لمس بکنم ...
اروم اروم دستم رو بردم جلو ....
نه ساحل تو نباید به اون دست بزنی ولی دیگه کار از کار گذشته بود ....
دستم رو اروم کشیدم روی صورتش ..... چه قدر نرم بود ... انگار داشتم صورت یه دختر رو نوازش میکردم .....
نمیتونستم دستم رو عقب بکشم ... من دلتنگش بود ....
با وجود ریش که گذاشته بود خیلی جذاب تر شده بود ......
دستم رو کشیدم رو بینیش ....
خدایا کاش 5 ساله پیش این پسر برای همیشه برای من میشد ......
هنوز هم بعد از 5 سال دوستش داشتم ...
دستم رو برداشتم گذاشتم روی لب هاش ....
لب هاش جون میداد .....
از فکری که تو ذهنم اومد خجالت کشیدم ......
یه تکونی خورد از ترس این که بیدار نشه سریع دستم رو عقب کشیدم ....
با صدای ارومی بیدارش کردم ....
- اقا ارمان؟

میخواستم تو این مدتی که اینجاست تلافی اون 5 سال رو سرش در بیارم ....
دوباره صداش کردم ولی بیدار نشد ..
دستم رو با احتیاط بردم جلو ... نخیر اقا نمیخواد بلند بشه

ادامه دارد...


داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت هفتاد و سوم
- ارمان ...... ارمان ؟
اروم چشم هاشو باز کرد ..
- جانم چی شده ؟
هان این چی گفت .... حتما من رو با زن گرامیش اشتباه گرفته .....
- لطف بلند شید زن عمو گفتن بیدارتون کنم .......
از جاش بلند شد .....
- اه تویی من فکر کردم مامانمه ....
از قصدمیخواست بگه من جانم رو به تو نگفتم به مامانم گفتم ....
اومدم از اتاق بیام بیرون که گفت :
- مگه ساعت چنده ؟
از قصد برنگشتم ....
- 5/12 ظهر ...
- دروغ میگی پس چرا من ان قدر خوابیدم .....
از اتاق اومدم بیرون ......
از بالا نگاه کردم همه حاضر شده بودند رفتم یه ارایش خوشمل کردم نمیدونم چرا دوست داشتم کرم بریزم ببینم ارمان باز هم به ارایشم گیر میده یا نه ....
خدا لعنتت بکنه شیطون که همه رو به وسوسه میندازی ....
از اتاق اومدم بیرون دانیال بلیزم رو گرفت ...
- خاله میای تو ماشین ما ؟
یه ذره فکر کردم ارمان که ماشین رو ازم گرفته بود پس مجبورم با فرزاد این ها برم ....
دست دانیال رو گرفتم ...
- بریم خاله میام تو ماشین شما ...
ارمان تازه داشت صبحونه میخورد ... ای کارد بخوره تو ی اون شکمت ....
قرار شد مامان و زن عمو این ها با هم بیان ..
ارمان هم با چشم های پف کرده اومد بیرون ..
زن عمو گفت :
- ارمان چشم هاتو ببین ... چه قدر خوابی؟؟؟
- مامان جان خوابم میومد دیگه .....
سوار ماشین ها شدیم با ژست خاصی رفتم سوار ماشین دریا شدم ....
حقته ارمان خان سر راه یه دختر هم سوار کن که تنها نباشی ...
تو راه با دانیال همش بازی کردم ....
فرزاد هم بلند بلند جوک های +18 سال میگفت ...
دانیال نمیفهمید همش الکی میخندید .... خوبه بره برای دوست هاش تعریف بکنه ....
دریا از خجالت سرخ شده بود ...
صدای اسمس اومد حتما طبق معمول مریمه .....
اسمس رو باز کردم نا شناس بود .....
- اون روسریت رو یه ذره بکش جلو ..... ان قدر هم نخند همه ی ماشین ها دارن نگاهت میکنند ....
وا یعنی ارمان بود ...
شماره اش رو عوض کرده .... حتما زن عزیزش بهش گیر داده ....
برگشتم به پشت دقیقا ماشینش پشت ماشین ما بود با اخم داشت نگاهم میکرد ....
عجب رویی داره هنوز نیومده پسر خاله شده ....
با حرص برگشتم با صدای بلند خندیدم روسریم رو هم کشیدم عقب تر ....
دانیال با تعجب نگاهم کرد
- خاله دیوونه شدی ؟ برای چی الکی میخندی ...
اگه دانیال قضیه ی ارمان رو بفهمه به همه میگه ....
بچه پرو مگه تو فوضولی من به چی میخندم ......
با چشم های شیطونش گفت :
- اله ...
تا برسیم به جنگل با صدای بلند خندیدم .... میخواستم حرص ارمان رو در بیارم در حد تیم ملی .....
فرزاد ترمز کرد ما همه پیاده شدیم .....
ارمان با عصبانیت از ماشین پیاده شد ..... نمیدونم از عصبانیت چشم هاش قرمز شده بود یا از زیاد خوابیدن ....
وسایل ها رو از ماشین خارج کردم ...
- دانی بیا بریم رو فرشی ها رو بندازیم ...
سه تا رو فرشی ها رو انداختیم ....
فرزاد و ارمان هم وسایل ها رو اوردن ....
مامان برای نهار وسایل جوجه کباب رو اماده کرده بود ...
- بابا جوجه کباب ها رو میخوای رو سیخ بزنی ؟
- یه استراحت کوچلو بکنیم بعدش سیخ میزنیم چه طور مگه ؟
- اخه من و دانیال میخوایم بریم یه دوری بزنیم ....
ارمان سرش رو اورد بالا ..... ان قدر نگاه کن تا چشم هات در بیاد ..... من دیگه اون ساحل پنج سال پیش نیستم که حرفت رو گوش بدم اقا ارمان ..... با یه نگاه سریع بترسم ......
بند کتونی هام رو بستم از جام بلند شدم .....
مامان با نگرانی گفت :
- ساحل میخوایید تنها برید ؟ این جا اعتباری نیست ها
دانیال رفت جلوی مامان ...... دست هاشو زد به کمرش .....
- مامان جون یه مرد کنارش هست ها ....
به خودش اشاره کرد همه خندیدند حتی ارمان ..... الهی فداش بشم چند وقت بود خنده هاش رو ندیده بودم ....
نمیدونم چم شده بود از طرف میخواستم حرصش رو در بیارم از یه طرف دیگه دلم برای همه ی کار هاش تنگ شده بود .....
دریا قربون صدقش میرفت ....... شیطنت دانیال به خودم رفته بود منم مامان میگفت من بچه بودم همش از این کار ها میکردم ...
دستم رو گرفت با هم رفتیم ....
جنگل خیلی خوشگل و سرسبزی بود از اون هایی که فقط جون میده برای نامزد بازی ......
با توپی که اورده بود یه ذره بازی کردیم اخر سرم من مخ خورده زمین ..
دانیال تا ده دقیقه داشت بلند بلند میخندید .......
- خاله بریم اون پایین چشمه رو ببینیم ...
به اون جایی که اشاره کرد نگاه کرد دوست داشتم برم ولی جای خیلی خطرناکی بود .....
- دانیال باید با مامان و بابات بری اون جا ...... به نظر جای خطرناکی میاد ...خاله ترو خدا .... تروخدا ....
چاره ای نداشتم مگر نه میخواست تا فردا صبح هی التماس کنه .....
ادامه دارد ....

داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت هفتاد و چهارم
رفتیم پایین تر از نزدیکه چشمه خیلی از اون ها دور شده بودیم .....
- وای دانیال خیلی دور شدیم ها .....
- عیبی نداره خاله دوباره برمیگردیم ......
چند تا عکس خوشگل کنار چشمه گرفتیم ........
به ساعتم نگاه کردم یه ساعتی میشد که از دو تایی اومده بودیم بیرون .......
هر چی بهش اصرار کردم نیومد اقا اب بازی کردنش گل کرده بود ....
نشستم روی یکی از سنگ ها تا دانیال بازی کنه ......
همه ی لباس هاشو خیس کرده بود .... اگه سرما بخوره جواب دریا رو کی بده
تو فکر ارمان بود که گوشیم زنگ خورد .....
شماره ی ارمان بود .... یه حسی بهم میگفت که جواب ندم .....
گوشیم رو خاموش کردم ...
دانیال دوید اومد طرفم .....
- بریم ..
یه ربع طول کشید تا برسیم ....
با پرویی تمام رفتم نشستم روی میز برای نهار ......
- ساحل جان ارمان اومد دنبالتون ؟
ارمان ؟؟؟؟؟ ایول پس هنوز به فکر من هست ....
با خیال راحت نشستم نهارم رو خوردم ارمان بعد یه ساعت با چشم های وحشی مثل ببر اومد ....
تا چشمم به من افتاد یه اخمی کرد که گفتم الان خودم رو خیس میکنم ...
ان قدر بهم نگاه کرد که نهار کوفتم شد .....
ای بمیری اخه برای چی برگشتی ...... میدونی که من جنبه ندارم ... اگه دوباره وابسته ات بشم دیگه نمیتونم خودم رو کنترل کنم ....
تا بعد از ظهر اون جا بودیم با دریا و فرزاد والیبال بازی کردم ولی ارمان هنوز ار دستم ناراحت بود یه گوشه ای نشسته بود همش هم به دانیال چپ چپ نگاه میکرد .....
- بچه ها بسه دیگه بیاید کمک کنید وسایل ها رو جمع کنیم میخوایم بریم ....
دریا میخواست از اون راه بره ی خونه ی خواهر شوهرش ....

- دریا شما برید من با مامان بابا میام ؟

- اه اون ها که جا ندارن حدا اقل با ارمان برو .....
دیگه طاقت ندارم ..... دلم نمیخواد یه لحظه هم تنها کنارش باشم ..
- من با اون نره غول نمیره ... معلوم نیست چشه میخواد با چشم هاش من رو بخوره ...
دریا جلوی خنده اش رو گرفت ....
- هیش زشته بابا میشنوه ..
- خوب بشنوه تو برو دیگه دانیال و فرزاد منتظرن .....
از همه خداحافظی کرد و رفت ....
وسایل ها رو جمع کردم گذاشتم پشت ماشین بابا .....
نشستم تو ماشین تا بیان ...... تو فکر بودم که صدای شیشه ی ماشین اومد سرم رو بلند کردم ارمان بود .....
سرم رو بلند کردم ..... خدا من چه قدر این پسر رو دوست داشتم ....
یه اخم ساختگی کردم شیشه رو کشیدم پایین ....
با صدای کلفتگی که خودمم خنده ام گرفت بود از صدام گفتم :
- بله ؟
- پیاده شو بیا تو ماشین من ...
- من اینجا راحتم ....
- شما راحتی ولی بقیه ناراحتن ..... بیا تو ماشین بذار بقیه راحت بشینن....
- لطفا به عمو زن عمو بگید بیان تو ماشین شما من ازجام تکون نمیخورم .......
چشم هاش روی هم گذاشت نمیدونم عصبانی شد یا نه .....
دیگه بهش نگاه نکردم ....... اره اقا ارمان میخوام انتقام بگیرم ....
یه اهنگ غمگین برای خودم گذاشتم تا بابا بیاد صداش رو هم زیاد کردم ....
با اهنگ رفتم توی فاز دیگه ... رفتم به پنج سال پیش وقتی برای اولین بار ارمان رو دیده بودم

اشک هام رو پاک کردم .... ما دختر ها چه قدر بد بختیم ...ما وفاداریم ولی بر عکس پسر ها که اصلا هیچی براشون مهم نیست ....
تا برسیم خونه اصلا با هیچ کس حرف نزدم .... مامان چه قدر دعوام کرد که چرا به زن عمو گفتم بره تو ماشین ارمان .....
همین که رسیدم خونه رفتم تو اتاقم ... تنها چیزی که حالم رو خوب میکرد این بود که برم حموم .......
یه یه ساعتی تو حموم بودم .... وان رو پر از اب کردم رفتم توش یه ذره اب بازی کردم ...
تو وان حموم خوابم بره بود که با صدای داد مامان از خواب پریدم .....
- ساحل ... ساحل ..... زنده ای مادر ؟
خنده ام گرفت انگار قرار بود بمیره .....
خنده ام رو کنترل کردم ...

ادامه دارد....


داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت هفتاد و پنجم
- مامان چرا داد میزنی .... مگه قراره بمیرم ....
- خجالت نمیکشی دو ساعته تو حموم چی کار میکنی پس بیا برون عموت میخواد بره حموم ......
اه عجب بدبختی گیر کردیم ها تو خونه ی خودمون هم اجازه نداریم تو حموم زیاد بمونیم .......
حوله رو سریع پیچیدم دور خودم اومدم بیرون .....
رفتم تو اتاق حالا کم مونده کسی من رو اینطوری ببینه .......
لباس هامو همه رو پخش کردم روی تخت .....موهام رو خشک کردم ....
لباس هامو پوشیدم ... روی تخت دراز کشیدم موبایلم رو برداشتم مریم اسمس داده بود .... اگه بفهمه که ارمان برگشته از خوش حالی خودکشی میکنه ......
باز صدای مامان رفت روی مخم ....
لای در رو باز کردم .......
- چیه مامان ؟
اومد تا وسط های راهرو .....
یه چشم غره ی قشنگ بهم رفت ....
- پاشو بیا پایین این سیب زمینی ها رو رنده کن میخوام کتلک بذارم
ای خدا اون دریا برای خودش رفته تفریح من بدبخت باید برم اشپزی بکنم ....
یه مانتو پوشیدم یه شال هم انداختم روی سرم رفتم پایین ....
من نمیدونم این همه ادم اینجان من چرا باید کتلت درست کنم .....
موادش رو درست کردم گذاشتم روی کابینت تا صبری خانم سرخ کنه ...
خیاشور رو از تو خچال دراوردم خورد کردم ....
از تو اشپرخونه داد زدم ....
- بابا میشه بری نون ساندویجی بگیری ؟
- دخترم میشه خودم بری من خیلی خسته شدم امروز ......
بابا شما هم داری به من زور میگی ....
- باشه بابا جون خودم میرم ...
اومدم از پله ها برم بالا حاضر بشم که ارمان اومد جلو.....
- نمیخواد تو بری بگو چند تا بگیرم من خودم میرم ..../.
بدون این که بهش نگاه کنم گفتم :
- دستتون درد نکنه خودم میرم .....
- گفتم میرم خودم لازم نکرده این موقعه ی شب تو تنها بری ......
همچین میگه این موقعه ی شب انگار نصفه شبه ......
من که از خدا خواسته سریع برگشتم تو اشپزخونه ...
لباس هاشو عوض کرد رفت ....
شام رو چیدم روی میز ارمان خیلی زود برگشت ....
سر میز شام عمو هی از دستپختم تعریف کرد اخه یه کتلت درست کردن که دیگه تعریف نداره ....
از این که جلوی ارمان ازم تعریف میکردن احساس خوبی بهم دست داد ....
ارمان انگار اصلا نمیشنید فقط میخورد با این کار هاش حرصم رو در میاورد ....هنوزم هم دست از مغرور بودنش بر نداشته بود ....
بعد از شام ان قدر خوابم میومد که سریع خوابیدم .....
***
سعی میکردم موقع هایی که ارمان خونه است کمتر جلوش ظاهر بشم.... از اون مطمئن بودم ولی از خودم نه
دلم نمیخواست حالا یه بلای جدید سرم بیاد موهام رو شونه کردم شالم رو انداختم روی سرم رفتم پایین ... عمو و زن عمو رفته بودن دنبال خونه...
هیچ کس خونه نبود به غیر از صبری خانم ... اونم بیچاره در حال اشپزی کردن بود
در حال صبحونه خوردن بودم که تلفن خونه زنگ کرد ... شماره ی مریم بود میخواست بیاد خونمون سریع اتاق رو جمع و جور کردم
که ابروم نره
بیست دقیقه نکشید که اومد
سریع یه تاب و دامن صورتی پوشیدم
تا صبری خانم ازش پذیرایی کنه سریع یه ارایش صورتی کردم
رفتم پایین
تا من رو دید یه سوت بلندی کشید .... خندیدم
به به ساحل خانم .... چه خوشگل شدی شیطون
لپش رو بوس کردم نشستیم
صبری خانم برامون شربت اورد ...
. در حال صحبت کردن بودیم که یک دفعه در خونه باز شد نفهمیدم چه جوری پریدم تو اشپزخونه ..
. - اوا چی شد ساحل
؟- صبری خانم میری میری شال و روسریم رو از بالا بیاری من تاب و دامن تنمه .
. شاید قبلا اصلا برام مهم نبود که نامحرم من رو ببینه ولی تو ی این چند سال خیلی تغیر کرده بودم به قول دریا بزرگ شده بودم ....
. صدای ارمان می یومد که داشت با تلفن حرف میزد ...
. پس هنوز مریم , ارمان رو ندیده ... سریه مانتو شلواری که صبری خانم اورده بود رو پوشیدم شال رو هم انداختم روی سرم .
- ساحل تو چرا یه دفعه پریدی تو اشپزخونه مگه نامحرم دارید که مانتو پوشیدم .
خواستم جوابش رو بدم که ارمان با صدای بلندی سلام کرد ..
برگشتم .... وای خدای من چه تیپی زده بود ... به قول ما دختر ها صورتشش رو 6 تیغ کرده بود ..
. یه بلیز استین کوتاه سرمه ای پوشیده بود با یه شلوار تنگ مشکی .
ان شالله خدا برات گناه بنویسه که هی دختر ها رو تحریک میکنی
برگشتم ببینم مریم در چه حالیه که دیدم تو چشم هاش داره از کاسه در میاد هنوز هم مثل قبل غیرتی شدم از این که داشت ارمان رو اینطوری میدید
با صدای ارومی صداش کردم
- مریم ...... مریم کجایی
تازه یادش افتاد به ارمان سلام نکرده ... خاک بر سرم اون چشم های هیزت .
با لکنت زبون گفت
- سلام استاد خوبید
ارمان خنده گرفته بود
- سلام خانم خوبید ؟ بفرمایین بشینید

ادامه دارد ....

۱۳۹۷/۰۶/۰۹

فهرست آخرین مطالب

ریست کردن پسورد root و administrator در vcenter

بزرگان در مورد شکرگزاری چه گفته اند؟

قسمت 60-70کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

نحوه ساخت جعبه کادو با روشی ساده و متفاوت

دانلود فیلم انتقام انجلو{ Avenging Angelo 2008}دوبله فارسی

گاهی با خودت خلوت کن

آموزش بافت کلاه خرگوشی

نکات خواندنی و جالب درمورد سریال تئوری بیگ بنگ the big bang theory

مدل بافت بچه گانه ( دخترانه )

رنگ کردن مو با رنگهای طبیعی گیاهی و غیر شیمیایی در منزل

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 4

دانلود پکیج و سورس بازی جنگی کامل یونیتی رایگان

دانلود بازی تفنگی و اکشن کامپیوتر+عکس

دانلود آهنگ مریم قاسمی نامزد مرتضی پاشایی یاد تو

واکاوی شخصیت امیر تتلو . قسمت سوم . ترویج فساد و بی بندباری

آش تقویتی حلبه

ساخت گل جورابی ساقه بلند -آموزش گلسازی

کارنامه و مصاحبه با نفرات برترکنکور ارشد حسابداری 95

طرز تهیه پلو روسی

بکینگ پودر بی نظیرترین سفیدکننده ی دندان

ارث در اهل سنت وقانون مدنی(قسمت دوم)

شعر آذری : عزرائیل و مریض : منی مامور ائلیوب خالق سبحان حاج آقا

آموزش ماساژ سکسی

تیک آبی اینستاگرام چیست و چگونه دریافتش کنم؟

آموزش دامن قلاب بافی

داستان و نقد فیلم : بابادوک Babadook

بهشت و جهنم از نظر علمی تایید شد

نکات بسیار مهم در مورد شستشوی مو

چگونه قفس پرنده بسازیم ؟

چوب خدا صدا نداره

خانواده یعنی همه چیز ...

آموزش بافت پيچ شاخ گوزني و نعل اسبي

الهام چرخنده ؛ مجری گری در شبکه ماهواره ای مهاجر 18+

حذف سانسور sims 4

نصب بازار برای لب تاب رایگان

آهنگ جدید و بسیار شاد ساسی مانکن به نام خانومی

دانلود فیلم q 2011

دانلود رمان تاوان یک نگاه pdf

دانلود فیلم 9 songs 2004

آموزش ریاضی از مبتدی تا پیشرفته pdf

دانلود فیلم 300 دوبله فارسی

بررسی طول آلت تناسلی آقایان و راه های بزرگ تر شدن آلت

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 1

آموزش یک مدل سارافون دخترانه قلاب بافی

روش نگهداری پسته تازه

دانستنی های بزرگ کردن آلت تناسلی مردان

باران که شدی مپرس این خانه کیست

رایگان کردن اینترنت همراه اول در گوشی اندروید

متن و ترجمه آهنگ Wicked games

دیدگاه مردان در مورد سایز سینه زنان

شباهت بیتا سحرخیز به بازیگر ترک

لبخندتان را با پلاک اسنپ آن اسمایل ( Snap On Smile) زیبا کنید

دانلود Naruto Shippuden قسمت 475

قسمت 70-75کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

دانلود مداحی شهدا مدافع حرم/ میخوام امشب با دوستای قدیمیم هم سخن باشم+ متن

نگاهی به داستان شیخ و فاحشه نوشته محمدعلی جمالزاده

دوست دارید یعضی از کاربردهای ریاضی در زندگی رو بدونید؟پس با ما باشید خوندن این مطلب ممکنه زندگی شما رو تغییر بده!!!

عکس های تاسف بار از پسران آرایش کرده تهرانی

ایشلی فطیر تبریز

قسمت 83-90کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

دانلود رایگان کلاغ سپید پایه دهم

بلاکم نکن، بلاکم نکن

متن و ترجمه اهنگ بسیار زیبا از ماهر زین

عکسهای شیک الناز حبیبی – پاییز ۹۴

قسمت 75-83کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

فول آلبوم تیلور سوئیفت (Taylor Swift)

راه حل بالا آمدن مرورگر و خلاصی از پیغام your connection is not secure

راه حل ساده برای تنگ کردن واژن آلت تناسلی زنان)

دانلود انیمه زیبای berserk 2016

................برنج سرخ کرده گیلانی.............

تجاوز 25 پسر دبیرستانی به یک دختر 16 ساله در دستشویی

به هنگام سکس از چه کلماتی استفاده کنیم؟!!!

تبدیل ساپورت به نیم تنه

شعر آذری : فالچیام : فالچی قارداش قاپودا دورما بویور گل ایچری

دانلود فیلم هندی حاضر{ready 2011}دوبله فارسی

دانلود آهنگ جدید Hailee Steinfeld با همکاری گروه DNCE به نام Rock bottom

تبعات قانونی واگذاری امتیاز پروانه اشتغال نظام مهندسی

نخوردن ناهار موجب لاغری

قسمت 91-100کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

چگونه نقاش شویم؟؟؟

لاغری با اسفند

روشهای لیسیدن آلت تناسلی همسران و روشهای تحریک آمیز

دانلود فیلم تعادل قدرت{Balance of Power1996}دوبله فارسی

ترجمه آهنگ Writing on the wall

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 3

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 5

دانلـــــــــــــــــود فــــــــــــــــــــول آلـــبـــــــــــــــوم بــــاران خواننده زن ایرانی

قد بازیگران زن ترکیه

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 6

لینک سوپر گروه های فعال تلگرام + سوپر گروه شهرها

گربه ها موقع جفت گیری جیغ میزنند!!!!

داستان صیغه ی اجباری

طول واژن چقدر است و چند سانتی متر میتواند آلت تناسلی را تحمل کند؟

تلویحا

دانلود ویدیو‌های یوتیوب تلگرام

آموزش اکسل 2016

ورود به اینستاگرام از طریق گوگل

www.reg.pnu.ac.ir

قیمت لحظه ای ارز دیجیتال

قیمت لحظه ای ارزهای دیجیتال

پیوندها