البته، هنگامی که افراد بالاخره یاد می گیرند تا چگونه از عهدۀ پیپ برآیند، هیچ کس دیگری راضی تر از افرادیکه پیپ می کشند وجود ندارد. خیلی از آنها متقاعد شده اند که به این دلیل که از آن لذت می برند، پیپ می کشند. اما چرا آنها مجبورند سخت تلاش کنند تا آن را دوست داشته باشند، در حالی که بدون آن هم کاملاً خوشحال بودند؟





پاسخ اینست که هنگامی که به نیکوتین اعتیاد پیدا کردید، شستشوی مغزی افزایش می یابد. ضمیر ناخود آگاه شما (شریک خواب شما) می داند که هیولای کوچک نیکوتین نیاز به تغذیه دارد، و برای همین شما هر چیز دیگری را در ذهن خود بلاک می کنید. همانطور که تا الآن بیان کردم، این ترس است که باعث می شود تا مردم سیگار بکشند، ترس از آن احساس از دست دادن و نا امنی، که هنگام قطع مصرف نیکوتین به شما دست می دهد. از آنجا که شما از این ترس آگاه نیستید، زاری نکنید که ترسی وجود ندارد. شما نیاز نیست این ترس را درک کنید، همانطور که یک گربه در هنگام سرما نیازی ندارد تا بداند لوله های آب گرم زیر کف ساختمان چی هستند. گربه فقط این را می داند که اگر در یک جای گرم بنشیند، احساس گرما خواهد کرد.

مشکل اصلی در ترک کردن سیگار همین مساله شستشوی مغزی است. شستشوی مغزی ما که از زمان کودکی همراه ما است، با شستشوی مغزی حاصل از اعتیاد، شستشوی مغزی دوستان، بستگان و همکاران ما افزایش یافته و تقویت می گردد.

آیا متوجه شده اید که من بارها از عبارتِ "ترک کردن" سیگار استفاده کرده ام، به عنوان مثال در ابتدای پاراگراف قبلی همین عبارت را بکار برده ام. این یک نمونۀ کلاسیک از شستشوی مغزی است. این عبارت بر قربانی کردن و فداکاری دلالت می کند. حقیقت زیبا اینست که واقعاً هیچ چیزی برای ترک کردن وجود ندارد. برعکس، شما خودتان را از یک بیماری وحشتناک رها می کنید و دستاوردهای شگفت انگیز مثبتی را به دست می آورید. الان ما می خواهیم شروع به پاک کردن این شستشوی مغزی کنیم. از این لحظه به بعد دیگر از عبارت های "ترک کردن"، "متوقف کردن"، "خروج" و ... استفاده نخواهیم کرد و بجایش از عبارت "فرار کردن!" استفاده خواهیم کرد.

تنها چیزی که ما را متقاعد می کند اولین سیگار را بکشیم، اینست که بقیۀ مردم هم همینکار را انجام می دهند. ما احساس می کنیم که چیزی را گم کرده ایم. ما سخت تلاش می کنیم تا خودمان را در دام بیندازیم، اما هیچ کس هرگز نمی فهمد که چه چیزی را گم کرده است. هر بار که یک شخص دیگر را می بینیم که سیگار می کشد، این اطمینان به ما دست می دهد که حتماً باید چیزی در آن باشد، در غیر اینصورت آن فرد اینکار را نمی کرد. حتی هنگامی که به این عادتمان لگد می زنیم، وقتی که در یک مهمانی، اجتماع و ... یک فرد سیگاری را می بینیم که سیگاری را روشن می کند، فرد سیگاری قدیم، احساس می کند که چیزی را از دست داده است. او احساس می کند که اگر فقط یک نخ بکشد مشکلی پیش نخواهد آمد و فقط یک نخ است. و قبل از اینکه متوجه چیزی شود، مجدداً به دام افتاده است.

این شستشوی مغزی بسیار قدرتمند است و باید از اثرات آن آگاه باشید. خیلی از سیگاریهای قدیمی مجموعه رادیویی کارآگاه "پل تِمپِل" (Paul Temple) را که بعد از جنگ پخش می شد بیاد دارند، این برنامه یکی از محبوب ترین برنامه های رادیویی زمان خودش بود. یکی از سریال های آن مجموعه در مورد چگونگی برخورد با اعتیاد به ماری جوآنا بود. مرد شریری بود که سیگارهای حاوی "ماری جوآنا" را به افرادیکه با سیگار آشنا نبودند و اولین بارشان بود می فروخت. و می گفت که این سیگارها هیچ اعتیادی ندارد. مردم آن سیگارها را خریدند، معتاد شدند و مجبور شدند تا دوباره و دوباره بخرند. (در طول مشاوره هایم صدها سیگاری پذیرفتند که "ماری جوآنا" را استفاده کرده اند. هیچ کدام از آنها نگفتند که در دام آن افتاده اند.) هنگامی که این برنامه رادیویی پخش می شد من حدود هفت سالم بود. این برنامه رادیویی اولین دانش من از اعتیاد به مواد مخدر بود. مفهوم اعتیاد و مجبور شدن به مصرف مواد مخدر، من را وحشت زده کرد، و حتی تا امروز، به رغم اینکه این مساله واقعیت ندارد، من کاملاً متقاعد شده ام که "ماری جوآنا" اعتیاد ندارد. من تابحال جرأت نکرده ام تا پُکی به ماری جوآنا بزنم. چقدر عجیب و غریب است که در نهایت به داروی مخدر شماره یک جهان اعتیاد پیدا کردم. اگر فقط آن روز در آن برنامه رادیویی، کارآگاه "پل تِمپِل" (Paul Temple) در مورد سیگار این هشدار را به من داده بود، قطعاً همین وحشتی که از ماری جوآنا داشتم الان از سیگار داشتم و سراغش نمی رفتم. شاید بعد از چهل سال، امروزه بشریت مجبور نمی شد میلیونها پوند در هزینه تحقیقات سرطان صرف کند، من کاملاً ایمان دارم که دولت به خاطر منافع فراوانی که از بابت سیگار عایدش می شود، تبلیغات را به سمت و سوی دیگری می برد.

ما باید این شستشوی مغزی را از ذهنمان پاک کنیم. این غیر سیگاری ها نیستند که محروم از چیزی شده اند، بلکه فقط سیگاری های بیچاره هستند که در تمام طول زندگی شان از چیزهای زیر محروم گشته اند:

• سلامتی
  
• انرژی
  
• ثروت
  
• آرامش خاطر
  
• اعتماد به نفس
  
• شجاعت
  
• احترام به خود
  
• خوشبختی
  
• آزادی
  

و از اینهمه قربانی که داده است چه چیزی عایدش می شود؟

قطعاً هیچ چیزی، به جز توهم اینکه به آرامش و آسودگی خاطر می رسد، همان آرامشی که غیر سیگاری ها در همۀ لحظات زندگی شان از آن لذت می برند.

پایان فصل 7

---

قبلی : ترجمۀ کتاب روش ساده ترک سیگار نوشتۀ آلن کار : فصل 7 . شستشوی مغزی و شریک خواب (3)

---

بعدی : ترجمۀ کتاب روش ساده ترک سیگار نوشتۀ آلن کار : فصل 8 . تسکین رنج های ترک سیگار