سپس در یک ستون روزنامه پزشکی مطلبی را می بینید، و متوجه می شوید که این مشکل تنها برای شما پیش نیامده است، بسیاری از افراد دیگر هم از همین مشکل شما رنج می برند. در حقیقت، داروسازان کشف کرده اند که آن پُماد این بیماری را واقعاً درمان نمی کند. تنها کاری که آن پُماد انجام می دهد اینست که تبخال را موقتاً زیر پوست می برد و مخفی می کند. اساساً خود این پُماد است که باعث شده است تا این تبخال اینقدر رشد کند. درمان واقعی شما هم به این نحو است که تنها کاری که باید انجام دهید اینست که مصرف آن پُماد را متوقف کنید و مدتی صبر کنید تا به مرور آن تبخال برای همیشه محو شود.





آیا همچنان به مصرف پُماد ادامه می دهید؟

آیا ترک مصرف این پُماد نیاز به اراده قوی دارد؟ اگر آن مقاله را باور نکرده باشید ممکن است چند روز بدبینی داشته باشید، اما هنگامی که متوجه شوید به مرور درد در حال بهبود است، دلیل ادامۀ مصرف پماد از بین می رود.

آیا شما بدبخت هستید؟ البته که نیستید. شما یک مشکل وحشتناک داشتید که فکر هم می کردید حل نشدنی است. الان دیگر راه حل را پیدا کرده اید. حتی اگر درمان آن تبخال برای شما یکسال هم زمان ببرد، هر روزی که شاهد بهبود آن هستید، با خود فکر میکنید: "آیا این شگفت انگیز نیست؟ من نمی خواهم بمیرم."

این همان جادویی بود که وقتی آخرین سیگار را خاموش کردم، برای من اتفاق افتاد. اجازه دهید در مورد مقایسه تبخال و پُماد یک چیزهایی را برای شما روشن سازم. این تبخال مثالی از سرطان، یا تصلب شرائین، یا آمفیزم، یا ورم گلو، یا تنگی نفس، یا برونشیت، یا بیماریهای قلبی نیست. این تبخال هزاران پوندی که ما آتش زده ایم نیست، این تبخال یک عمر بوی بد دهان ما یا دندانهای زرد ما نیست، این تبخال، بی حالی، خس خس کردن و سرفه کردن نیست. این تبخال سالهایی که ما خودمان را خفه می کردیم نیست. این تبخال زمانها یا مکانهایی که ما به دلیل اجازه سیگار کشیدن نداشتن زجر کشیدیم نیست. این تبخال نفرت دیگران را برانگیختن و بدتر از آن نفرت خودمان را برانگیختن نیست. همۀ اینها فقط بخشی از این تبخال هستند. اما تبخال واقعی اینست که ما ذهنمان را به روی همۀ اینها ببندیم. این احساس وحشتناک "من یک سیگار می خواهم" است. افراد غیرسیگاری از این احساس رنج نمی برند. بیشترین چیزی که ما را رنج می دهد ترس است و بزرگترین دستاورد اینست که برای همیشه از آن ترس خلاص خواهیم شد.

درست مانند این بود که یک غبار بزرگ ناگهان از ذهن من پاک شد. من به وضوح می توانستم ببینم که آن احساس وحشتناک درخواست یک سیگار، نوعی ضعف در من نبود، و یا به دلیل کیفیت جادویی سیگار نبود. آن به دلیل همان اولین سیگار بود. و هر کدام از سیگارهایی که بعد از آن کشیدم به جای تسکین این ترس، شدت ترس را افزایش داد. در همان زمان می توانستم ببینم که بقیه سیگاری های خوشحال هم از همان کابوسی که مرا آزار می داد، رنج می برند. البته اوضاع آنها به خرابی اوضاع من نبود، اما همۀ آنها استدلالهای ساختگی درست می کردن تا حماقت خودشان را توجیه کنند.

آزادی خیلی زیبا است!

پایان فصل 14

---

قبلی : ترجمۀ کتاب روش ساده ترک سیگار نوشتۀ آلن کار : فصل 14 . از چه چیزی دست می کشم؟ (2)

---

آموزش بعدی : ترجمۀ کتاب روش ساده ترک سیگار نوشتۀ آلن کار : فصل 15 . تحمیل بردگی بر خود