خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را


book 4000 essential english words 1 - Unit 14 - Word List & Exercise

book 4000 essential english words 1 - Unit 14 - Word List & Exercise
در این مطلب، ترجمه لغات Unit 14 را خواهید دید و پس از مشاهده لغات، به سراغ سوالات تمرینی این Unit رفته و بدان ها پاسخ دهید و در آخر جوابهای خودتان را با پاسخ نامه انتهای مطلب مقایسه کنید.

سیستم یکپارچۀ سازمانی راهکار




4000 essential english words

coach
A coach is a person who teaches sports.
-►My coach gets very excited during games.

مربی
کسی است که ورزش را یاد می دهد.
مربی من در طول بازی بسیار هیجان زده می شود.

control
To control something is to make it do what you want.
-►To control the TV, just push the buttons.

کنترل
کنترل چیزی یعنی انجام شدن کاری که شما خواهانش هستید.
برای کنترل تی وی، فقط دکمه ها را بفشارید.

description
A description of someone or something says what they are like.
-►I gave a description of the man with the gun and hat to the police.

توضیح، توصیف
وصف کسی یا چیزی یعنی چگونگی آن.
من توصیف مردی با اسلحه و کلاه را به پلیس دادم.

direct
If something is direct, it goes straight between two places.
-►The green path is a direct route to my house.

مستقیم
اگر چیزی مستقیم است، مستقیما بین دو مکان است.
مسیر سبز راهی مستقیم به خانه ام است.

exam
An exam is a test.
-►I did some practice questions for the math exam on the board.

امتحان
امتحان، آزمون است.
من چند سوال تمرینی برای امتحان ریاضی در تخته انجام دادم.

example
An example of something is a thing that is typical of it.
-►Cola is an example of a soft drink.

مثال
مثال چیزی، چیزی است که مربوط بدان است.
کولا مثالی از نوشیدنی غیر الکلی است.

limit
A limit is the largest or smallest amount of something that you allow.
-►My mother put a limit on how much I could use the phone.

محدود
محدودیت، بیشترین یا کمترین مقدار از چیزیست که مجازید.
مادرم در استفاده از تلفن محدودیت گذاشت.

local
If something is local, it is nearby.
-►The local market in my neighborhood sells all the food we need.

محلی
اگر چیزی محلی است، در نزدیکی است.
بازار محلی در محله من، تمام موارد غذایی مورد نیازمان را می فروشد.

magical
Magical describes a quality that makes someone or something special.
-►The fireworks made the night sky look so magical.

جادویی
جادو وصف کیفیتی است که کسی یا چیزی را خاص می کند.
آتش بازی باعث شده آسمان شب بسیار جادویی به نظر برسد.

mail
Mail is letters and other things sent to people.
-►I get a lot of mail because I have friends all over the world.

ایمیل، نامه
ایمیل نامه ها و سایر چیزهایست که برای مردم ارسال می شود.
نامه های زیادی به دستم می رسد چون در همه جای دنیا دوست دارم.

4000 essential english words

novel
A novel is a book that tells a story.
-►He wrote a great novel about ancient China.

رمان
رمان کتابی است که داستانی را روایت می کند.
او یک رمان عالی درباره چین باستان نوشت.

outline
An outline is the plan for a story or essay.
-►Before I wrote my essay, I made an outline

طرح کلی
طرح کلی، طرحی برای یک داستان یا مقاله است.
قبل ار نوشتن مقاله ام، یک طرح کلی برایش ساختم.

poet
A poet is a person who writes poems.
-►William Shakespeare was one of the greatest poets.

شاعر
شاعر سراینده شعر است.
ویلیام شکسپیر یکی از بزرگترین شاعران بود.

print
To print something is to put it onto paper.
-►Make sure that you print your name clearly.

پرینت، چاپ
پرینت چیزی یعنی گذاشن آن روی کاغذ.
مطمئن شوید که اسم تان را واضح پرینت گرفته اید.

scene
A scene is one part of a book or movie.
-►A movie is made up of many short pieces or scenes.

صحنه
صحنه قسمتی از یک کتاب یا فیلم است.
یک فیلم از بسیاری تکه های کوتاه یا صحنه ها ساخته می شود.

sheet
A sheet is a thin flat piece of paper.
-►I only needed a single sheet of paper to do my homework.

ورق
ورق یک کاغذ تخت و نازک است.
برای انجام تکالیفم فقط به یک ورق کاغذ نیاز داشتم.

silly
If someone or something is silly, they show a lack of thought.
-►i made a silly mistake of dropping mom’s vase.

احمقانه
اگر کسی یا چیزی احمقانه است، نشان دهنده کمبود فکر است.
من اشتباهی احمقانه در انداختن گلدون مادرم کردم.

store
A store is a place where you can buy things.
-►I picked up a few things at the grocery store.

فروشگاه
فروشگاه جایی است که می توانید چیزهایی خرید کنید.
من چند وسیله از فروشگاه مواد غذایی برداشتم.

suffer
To suffer is to feel pain.
-►Her headache made her suffer all day.

رنج بردن، عذاب
رنج بردن ، احساس درد است.
سردردش در طول روز به او درد میداد.

technology
Technology is new things made by using science.
-►He loves technology such as laptop computers.

تکنولوژی
تکنولوژی چیزهای جدیدیست با استفاده از علم ساخته می شود.
او دوستدار تکنولوژی مانند کامپیوتر لپ تاپ است.

book 4000 essential english words 1 - Unit 14 - Word List & Exercise

4000 essential english words
4000 essential english words
4000 essential english words


نمایش دیدگاه ها (0 دیدگاه)

دیدگاه خود را ثبت کنید:

انتخاب تصویر ویرایش حذف
توجه! حداکثر حجم مجاز برای تصویر 500 کیلوبایت می باشد.