خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را


book 4000 essential english words 1 - Unit 17 - Story & reading comprehension

book 4000 essential english words 1 - Unit 17 - Story & reading comprehension
در این درس به ترجمه داستان Unit 17 خواهیم پرداخت و پس از آن باید به سئوالات درک مطلب این داستان پاسخ دهید و در آخر جواب های خود را با پاسخنامه مقایسه کنید.

نرم افزار سامانه مودیان راهکار




4000 essential english words

The Race for Water

مسابقه ای برای آب

There was a town next to a river. The people there had a lot of water. But they wasted it. That made the Sky angry. It said, “If you waste water, I will take it away from you.” But the people didn’t listen.

شهری کنار رودخانه بود. مردم آنجا آب زیادی داشتند. ولی آن را هدر می دادند. اینکار باعث خشم آسمان شد. آسمان گفت: اگر آب را هدر دهید آن را از شما خواهم گرفت. ولی مردم گوش ندادند.

When the season changed from spring to summer, the clouds disappeared.
The bright sun was hot and made the river dry. There was no water available.

وقتی فصل از بهار به تابستان تغییر کرد، ابرها ناپدید شدند.
نور خورشید داغ بود و باعث خشکی رودخانه شد. آبی وجود نداشت.

People asked, “When will the rain fall?”
The Sky’s response was, “You don’t appreciate water. You waste it, and now I will never make rain again.”

مردم پرسیدند، کی باران می بارد؟
جواب آسمان این بود: شما قدر آب را نمی دانید. هدرش می دهید و حال دیگر هرگز بارانی نخواهم بارید.

A boy determined that this wasn’t fair. He thought of a solution. He asked the Sky to race him. He said, “If I get to the top of that hill before your rain can form puddles, you must fill our river.”

پسری متوجه شد که این منصفانه نیست. او چاره ای اندیشید.او از آسمان خواست تا با او مسابقه دهد. او گفت اگر قبل از اینکه بارانت بتواند حوضچه ای درست کند به بالای آن تپه برسم، باید رودخانه مان را پر آب کنی.

The Sky laughed. “Little boy, I am the Sky. I am above everything else. You cannot beat me.” But the boy knew he would win.

آسمان خندید. پسر کوچولو، من آسمانم و بالای هر چیز دیگری هستم. نمی توانی مرا شکست دهید. ولی پسرک می دانشت که پیروز می شود.

When the race began, the boy ran forward. The Sky started raining on the hill.
But puddles did not form there. When it rained on the hill, the water went down.

وقتی رقابت شروع شد، پسرک به جلو دوید. آسمان شروه بارایدن باران روی تپه کرد. ولی حوضچه آبی آن تشکیل نشد. وقتی روی تپه باران می بارید، باران به پایین سرازیر شد.

The Sky kept raining. The water flowed down into the river. When the boy reached the top of the hill, the river was full. The people began to celebrate. It was the highest level the river had ever been at before.

آسمان مدام می بارید.آب به پایین رودخانه سرازیر شد. وقتی پسر به بالای تپه رسید، رودخانه پر شده بود. مردم شروع به جشن گرفتن کردند. این بالاترین سطح رودخانه بود که تا حالا رسیده بود.

The Sky was angry. “A boy can’t beat me! I won’t fill your river,” it said.
Now the boy laughed. “It doesn’t matter whether you want to fill it or not,” he said. “You already did.” The Sky looked at the full river. “You tricked me,” it said. It asked the people, “Do you appreciate water now?” “Yes,” they said. “We won’t waste it.” That is how a lone boy saved his town and won the race for water.

آسمان عصبانی شد و گفت: یک پسر نمی تواند مرا شکست دهد. من رودخانه تان را پر نمی کنم. حالا پسرک می خندید. او گفت: مهم نیست بخواهید یا نخواهید پرش کنید. شما الان کرده اید. آسمان به رودخانه پر نگاه کرد. آسمان گفت: شما فریبم دادید. (آسمان) از مردم پرسید: آیا الان قدر آب را می دانید؟ آنها گفتند: بله. هدرش نمی دهیم. اینگونه بود که پسری تنها شهرش را نجات داد و پیروز مسابقه برای آب شد.

4000 essential english words
4000 essential english words

نمایش دیدگاه ها (0 دیدگاه)

دیدگاه خود را ثبت کنید:

انتخاب تصویر ویرایش حذف
توجه! حداکثر حجم مجاز برای تصویر 500 کیلوبایت می باشد.