خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را


book 4000 essential english words 1 - Unit 18 - Word List & Exercise

book 4000 essential english words 1 - Unit 18 - Word List & Exercise
در این مطلب، ترجمه لغات Unit 18 را خواهید دید و پس از مشاهده لغات، به سراغ سوالات تمرینی این Unit رفته و بدان ها پاسخ دهید و در آخر جوابهای خودتان را با پاسخ نامه انتهای مطلب مقایسه کنید.

نرم افزار سامانه مودیان راهکار




4000 essential english words

argue
To argue is to angrily speak to someone because you do not agree.
-►we argued about where go for dinner.

جر و بحث
جر و بحث یعتی با عصبانیت با کسی حرف بزنید چون با او موفق نیستید.
ما درباره اینکه کجا برای شام برویم جر و بحث کردیم.

communicate
To communicate is to give information by talking, writing, etc.
-►I communicated with Paul about his new ideas.

ارتباط بر قرار کردن، گفتگو کردن
ارتباط بر قرار کردن یعنی اطلاعات دادن از طریق حرف زدن، نوشیتن و غیره .. است.
من در مورد ایده های جدید پائول گفتگو کردم.

crowd
A crowd is a large group of people.
-►A large crowd had gathered on the street to see the accident.

جمعیت
جمعیت یک گروه بزرگ از مردم است.
جمعیت زیادی از مردم در خیابان جمع شده بودند تا تصادف را ببینند.

depend
To depend on someone or something is to need them.
-►Children depend on their parents for many things.

وابسته بودن
وابسته بودن به کسی یا چیزی یعنی نیاز داشتن بدان است.
کودکان برای چیزهای زیادی به والدینشان وابسته اند.

dish
A dish is a plate.
-► She put a clean white dish on the table.

ظرف
یک ظرف یک شقاب است.
او یک ظرف سفید تمیز روی میز گذاشت.

empty
If something is empty, it does not have anything in it.
-►My gas tank was almost empty, so I couldn’t drive my car very long.

خالی
اگر چیزی خالیست، چیزی در آن نیست.
باک بنزینم تقریبا خالی بود.پس نمی توانستم ماشینم را خیلی طولانی برانم.

exact
If something is exact, it is just the right amount.
-►Please use the exact amount of sugar for the cake.

دقیق
اگر چیزی دقیق است، مقدار درست است.
لطفا از میزان دقیق شکر برای کیک استفاده کنید.

fresh
If something is fresh, it is new.
-►I just bought these oranges. They are very fresh.

تازه
اگر چیزی تازه است، نو است.
من این پرتقال ها را خریدم. آنها خیلی تازه هستند.

gather
To gather is to collect several things usually from different places.
-►Sam gathered some flowers for his mother.

جمع آوری
جمع آوری یعنی جمع کردن چندین چیز که معمولا از جاهای مختلف است.
سم برای مادرش چند گل جمع کرد.

indicate
To indicate means to show, point or make something clear.
-►He pointed to his eyes to indicate where he had hurt himself.

اشاره کردن، نشان دادن
یعنی نشان دادن، اشاره کردن یا واضح کردن چیزیست.
او به چشمانش اشاره کرد تا نشان دهد کجا به خودش آسیب زده است.

4000 essential english words

item
An item is a thing that you buy or sell.
-►i have many items for school in my bag.

مورد
یک مورد چیزی است که شما خرید یا فروش می‌کنید.
من وسایل زیادی برای مدرسه در کیفم دارم.

offer
To offer is to present someone with something.
-►He offered me the keys to his car.

پیشنهاد
پیشنهاد یعنی چیزی را به کسی ارائه دهید.
او کلیدهای ماشینش را به من پیشنهاد داد.

price
The price of something is how much it costs.
-►What is the price of this item?

قیمت
قیمت چیزی یعنی هزینه اش چقدر است.
قیمت این کالا چند است؟

product
A product is something that is made.
-►My sister has many beauty products in her room.

محصول
محصول چیزی ساخته شده است.
خواهرم محصولات زیبایی زیادی در اتاقش دارد.

property
Property is something that someone owns.
-►The house is now my property.

مال
مال چیزی است که کسی صاحبش است.
خانه اکنون مال من است.

purchase
To purchase something is to buy it.
-►I recently purchased a new car.

خرید
خرید کردن چیزی است.
اخیرا ماشین جدیدی خریدم.

recommend
To recommend something is to say that someone should do it.
-►My doctor recommended that I get some exercise.

توصیه
توصیه چیزی یعنی بگویید که کسی باید آن را انجام دهد.
پزشکم توصیه کرد که کمی ورزش کنم.

select
To select something is to choose it.
-►I hope that I selected the right answers on the test.

انتخاب
انتخاب چیزی است.
امیدوارم در امتحان جواب های درست را انتخاب کرده باشم.

tool
A tool is something that helps you do a task.
-►We used a tool to fix the window.

ابزار
ابزار چیزی است که به شما در انجام کاری کمک می کند.
ما از ابزار برای تعمیر پنجره استفاده کردیم.

treat
To treat is to act in a certain way toward someone.
-►The cats treated the mouse very nicely.

رفتار کردن
رفتار کردن یعنی به روش خاصی نسبت به کسی عمل کنید.
گربه ها با موش خیلی خوب رفتار کردند.

4000 essential english words
4000 essential english words
4000 essential english words
4000 essential english words

نمایش دیدگاه ها (0 دیدگاه)

دیدگاه خود را ثبت کنید:

انتخاب تصویر ویرایش حذف
توجه! حداکثر حجم مجاز برای تصویر 500 کیلوبایت می باشد.