خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را


book 4000 essential english words 1 - Unit 21 - Word List & Exercise

book 4000 essential english words 1 - Unit 21 - Word List & Exercise
در این مطلب، ترجمه لغات Unit 21 را خواهید دید و پس از مشاهده لغات، به سراغ سوالات تمرینی این Unit رفته و بدان ها پاسخ دهید و در آخر جوابهای خودتان را با پاسخ نامه انتهای مطلب مقایسه کنید.

نرم افزار سامانه مودیان راهکار




4000 essential english words

appear
To appear is to seem.
-►She appeared to be sad. She was crying.

ظاهر شدن
ظاهر شدن یعنی به نظر آمدن.
او به نظر غمگین می رسید. او گریه می کرد.

base
The base is the bottom of something.
-►The base of the table has three legs.

پایه، اساس
پایه(قسمت) پایینی چیزیست.
پایه میز سه قسمت دارد.

brain
The brain is the organ in your head that lets you think.
-►You must use your brain to solve the problem.

مغز
مغزی ارگانی در سرتان است که اجازه فکر کردن به شما می دهد.
شما باید برای حل مشکل از مغز خود استفاده کنید.

career
A career is a job that you do for a large part of your life.
-►He was in the hospitality business for most of his career.

شغل
حرفه شغلی است که شما در بخش بزرگی از زندگی تان انجام می دهید.
او بیشتر کار خود در حرفه مهمان نوازی بود.

Clerk
A clerk is a type of worker. Clerks in a store help customers.
-►The clerk added up her bill for the groceries.

فروشنده مغازه، منشی
فروشنده مغازه نوعی کارمند است. فروشندگان در فروشگاه به مشتریان کمک می کنند.
فروشنده صورت حساب او را برای(خرید) مواد غذایی جمع کرد.

Effort
Effort is hard work or an attempt to do something.
-►He always puts a lot of effort into his studies.

تلاش
تلاش یعنی کار سخت یا تلاش انجام چیزیست.
او همیشه تلاش زیادی برای مطالعاتش می‌کند.

enter
To enter a place is to go into it.
-►Two guards greeted me as I entered the front door.

وارد شدن، درآمدن
درآمدن به جایی وارد شدن بدان است.
دو نگهبان با داخل شدنم از درب ورودی از من استقبال کردند.

excellent
When something is excellent, it is very good.
-►I got an excellent score on my school test.

عالی
وقتی چیزی عالیست خیلی خوب است.
من در امتحان مدرسه نمره عالی گرفتم.

hero
A hero is a brave person who does things to help others.
-►To children, the man in the blue and red costume was a real hero.

قهرمان
قهرمان فردی شجاع است که برای کمک به دیگران کارهایی انجام می دهد.
برای بچه ها، مرد لباس آبی و قرمز یک قهرمان واقعی بود.

hurry
To hurry is to do something quickly.
-►I hurried home on my bike.

عجله
عجله یعنی انجام فوری کاری.
سریع با دوچرخه به خانه برگشتم.

4000 essential english words

inform
To inform someone is to tell them about something.
-►I called and informed her about my idea.

اطلاع دادن، با خبر کردن
مطلع کردن کسی یعنی گفتن در مورد چیزی به او.
من تماس گرفتم او در از ایده ام مطلع کردم.

later
Later means after the present, expected, or usual time.
-►She missed the train, so she’ll arrive a little later than expected.

بعدا
بعدا یعنی پس از زمان حال، انتظار یا معمول است.
او از قطار جا ماند پس کمی دیرتر از آنچه که انتظار می رود خواهد رسید.

leave
To leave means to go away from someone or something.
-►He packed his bag and was ready to leave for home.

ترک کردن، رفتن
ترک یعنی دور شدن از کسی یا چیزی است.
او ساک خود را بست و آماده رفتن به خانه بود.

locate
To locate something is to find it.
-►I could not locate my keys in the house.

تعیین محل
تعیین محل چیزی یعنی یافتن آن.
نمی توانم کلیدهایم را در خانه بیابم.

nurse
A nurse is a person who helps sick people in the hospital.
-►A nurse helped me get better.

پرستار
پرستار کسی است که به بماران در بیمارستان کمک می کند.
پرستاری به من کمک کرد تا بهتر شوم.

operation
An operation is when a doctor replaces or removes something in the body.
-►The operation on my arm was a success.

عمل جراحی
عمل جراحی یعنی زمانی که پزشک چیزی را در بدن جایگزین یا خارج می کند.
عمل بازویم موفقیت آمیز بود.

pain
Pain is the feeling that you have when you are hurt.
-►His head was full of pain.

درد
درد حسی است که هنگام می بینید دارید.
سرش از درد پر بود.(سرش کامل درد می کرد)

refuse
To refuse something is to say “no” to it.
-►The dog refused to play with the cat.

رد کردن
رد کردن چیزی یعنی به آن نه بگویید.
سگ از بازی کردن با گربه خودداری کرد.

though
Though is used when the second idea makes the first seem surprising.
-►Though he was overweight, he liked to be active.

ولی، اگر چه
اگرچه وقتی استفاده می شود که ایده دوم، نخست شگفت انگیز به نظر برسد.
گرچه او اضافه وزن داشت ولی دوست داشت فعالیت کند.

various
If something is various, there are many types of it.
-►She owned shoes of various styles.

متنوع
اگر چیزی متنوع است، نوع های مختلفی از آن وجود دارد.
او کفش با سبک‌های مختلف داشت.

4000 essential english words
4000 essential english words
4000 essential english words
4000 essential english words

نمایش دیدگاه ها (0 دیدگاه)

دیدگاه خود را ثبت کنید:

انتخاب تصویر ویرایش حذف
توجه! حداکثر حجم مجاز برای تصویر 500 کیلوبایت می باشد.