خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را


book 4000 essential english words 1 - Unit 29 - Word List & Exercise

book 4000 essential english words 1 - Unit 29 - Word List & Exercise
در این مطلب، ترجمه لغات Unit 29 را خواهید دید و پس از مشاهده لغات، به سراغ سوالات تمرینی این Unit رفته و بدان ها پاسخ دهید و در آخر جوابهای خودتان را با پاسخ نامه انتهای مطلب مقایسه کنید.

سیستم یکپارچۀ سازمانی راهکار




4000 essential english words

advertise
To advertise is to tell people about something on TV, radio, etc.
-►They used a rabbit to help them advertise their product.

تبلیغات
تبلیغات یعنی گفتن به مردم در مورد چیزی در تلویزیون، رادیو و غیره است.
آنها برای کمک به تبلیغ محصولشان از خرگوش استفاده کردند.

assign
To assign something to someone is to tell them to do it.
-►I assigned the worker an important task.

تخصیص دادن
تخصیص چیزی به کسی یعنی به وی بگوییم اینکار را انجام دهد.
من وظیفه مهمی را به کارگر محول کردم.

audience
An audience is a group of people who watch something together.
-►There was a large audience at the game.

حضار
حضار گروهی از افراد اند که با هم چیزی را تماشا می کنند.
در این بازی تماشاگران بسیاری بودند.

breakfast
Breakfast is the first meal of the day.
-►i eat breakfast at 8:00 every morning.

صبحانه
صبحانه نخستین وعده غذایی روزانه است.
من هر روز صبح ساعت 8 صبحانه می خورم.

competition
A competition is a contest to see who is the best at something.
-►He won the running competition over the weekend.

مسابقه
مسابقه رقابتی است برای دیدن اینکه چه کسی بهتر در چیزیست.
او در مسابقه دوی آخر هفته پیروز شد.

cool
If the weather is cool, it is a little bit cold.
-►The weather is cool in the fall.

خنک
اگر هوا خنک باشد کمی سرد است.
در پاییز هوا خنک است.

gain
If you gain something, you get more of it.
-►I gained some weight over the summer.

بدست آوردن، کسب کردن
اگر چیزی کسب کنید، بیشتر از آن بدست می آورید.
در تابستان کمی وزن اضافه کردم.

importance
Importance means the quality or condition of being needed or valued.
-►VIPs are people of great importance.

اهمیت
اهمیت یعنی کیفیت و یا شرایط مورد نیاز یا باارزش بودن است.
افراد مهم از اهمیت زیادی برخوردارند.

knowledge
Knowledge is information that you have about something.
-►A music teacher should have good knowledge of music.

دانش، آگاهی
دانش اطلاعاتی است که شما درباره چیزی دارید.
یک معلم موسیقی باید دانش خوبی از موسیقی داشته باشد.

major
If something is major, it is big or important.
-►I have a major problem. My boss wants me to redo my project!

عمده، بزرگ، اساسی
اگر چیزی اساسی است، این بزرگ یا مهم است.
من مشکلی بزرگ دارم. رئیسم ازم می خواهد پروژه ام را دوباره انجام دهم.

4000 essential english words

mean
Mean describes someone who is unkind or cruel.
-►My co-worker is a very mean person. He gets angry very quickly.

بدجنس
بدجنس کسی را شرح می دهد که نامهربان و ظالم است.
همکارم فردی بسیاری بدجنس است، خیلی زود عصبانی می شود.

prefer
If you prefer something, you want it more than something else.
-►I prefer to take the path that will lead me to a bright future.

ترجیح دادن
اگر چیزی را ترجیح می دهید آن را بیشتر از چیز دیگری می خواهید.
ترجیح می دهم راهی را بروم که مرا به آینده ای روشن برساند.

president
A president is the leader of a country.
-►The president of our country made an important announcement.

رئیس جمهور
رئیس جمهور رهبر یک کشور است.
رئیس‌جمهور کشور ما اطلاعیه مهمی را اعلام کرد.

progress
Progress is the act of getting closer to doing or finishing something.
-►Our company made financial progress this year.

پیشرفت، جریان
پیشرفت کاریست که نزدیک به انجام یا پایان چیزیست.
شرکت مان در سال جاری پیشرفت مالی داشته ‌است.

respect
Respect is a good opinion of someone because they are good.
-►I have great respect for firemen.

احترام
احترام یک نظر خوب برای کسی است چون او خوب است.
من احترام زیادی برای آتش نشانان قائل هستم.

rich
If you are rich, you have a lot of money.
-►He’s rich. He can buy anything he wants.

ثروتمند
اگر ثروتمند هستی، خیلی پول داری.
او ثروتمند است او هر چه بخواهد می تواند بخرد.

skill
A skill is the knowledge and ability that allows you to do something well.
-►A snowboarder must have the right skills to do well.

مهارت
مهارت دانش و توانایی است که به شما این امکان را می‌دهد که کاری را به خوبی انجام دهید.
یک اسنوبردر باید مهارت کافی برای انجامش کارش داشته باشد.

somehow
Somehow means in a way or by some means which is not known.
-►He somehow had to find a way to reach the life preserver.

یه جورایی، به نوعی
یه جورایی یعنی به طریقی یا به روشی که مشخص نیست.
او باید به نوعی راهی پیدا می کرد تا به تیوب غریق نجات برسد.

strength
Strength is the physical power that you have.
-►Exercising will increase your strength and give you more power.

زور، نیرو، قدرت
زور همان قدرت بدنی است که دارید.
با ورزش زورتان بیشتر افزایش یافته و قدرت بیشتری به شما می دهد.

vote
To vote is to officially choose between two or more things.
-►I voted for Billy to be our class president.

رای
رای یعنی انتخای رسمی بین دو یا چند چیز.
من به بیلی رای دادم که مبصر کلاسمان باشد.

4000 essential english words
4000 essential english words
4000 essential english words
4000 essential english words

نمایش دیدگاه ها (0 دیدگاه)

دیدگاه خود را ثبت کنید:

انتخاب تصویر ویرایش حذف
توجه! حداکثر حجم مجاز برای تصویر 500 کیلوبایت می باشد.