خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را
آموزش دستور زبان فارسی : معرفه ، نکره
معرفه - نکره
معرفه اسمی است که در نزد مخاطب معلوم و معهود باشد مثلاً اگر کسی بمخاطب خود بگوید : عاقبت خانه را فروختم و دکانها را خریدم. کتابها را روی میز گذاشتم. مقصود گوینده آنست : خانه و دکّانها و کتابهائیکه شما اطّلاع دارید و میدانید و از آنها آگهی دارید.
نکره اسمی را گویند که در نزد مخاطب معلوم و معین نیست مانند : مردی را دیدم. دوستی شکایت نزد من آورد. کتابی در پیش رفیقی داشتم امروز آورد.
کلمات : مردی، دوستی، کتابی، رفیقی، ولی، عاقلی نکرده است. برای آنکه در پیش مخاطب و شنونده معلوم و مشخص نیست.
علامت اسم نکره (یاء) است که بآخر اسم افزایند و فرد غیر معین از آن خواهند.
گاهی بجای یاء نکره کلمه (یکی) پیش از اسم آورند.
گاهی اسم را نیز ذکر نکنند و بهمان کلمۀ (یکی) اکتفا نمایند.
چون خواهند اسم نکره ایرا معرفه سازند یاء نکره را از آخر آن بیندازند :
پادشاهی بکشتن بی گناهی اشارت کرد (بیچاره) در آن حالت نومیدی (ملک) را دشنام دادن گرفت.
گاهی کلمۀ (آن) یا (این) پیش از اسم در آورند و آنرا معرفه سازند :
این کار از آن مرد نیاید، این پایگاه آنشخص را نشاید.
آموزش قبلی : آموزش دستور زبان فارسی : اسم ذات ، اسم معنی - اسم جمع
آموزش بعدی : آموزش دستور زبان فارسی : مفرد ، جمع
معرفه اسمی است که در نزد مخاطب معلوم و معهود باشد مثلاً اگر کسی بمخاطب خود بگوید : عاقبت خانه را فروختم و دکانها را خریدم. کتابها را روی میز گذاشتم. مقصود گوینده آنست : خانه و دکّانها و کتابهائیکه شما اطّلاع دارید و میدانید و از آنها آگهی دارید.
نکره اسمی را گویند که در نزد مخاطب معلوم و معین نیست مانند : مردی را دیدم. دوستی شکایت نزد من آورد. کتابی در پیش رفیقی داشتم امروز آورد.
دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی
سعدی
زنهار بد مکن که نکرده است عاقلی
کلمات : مردی، دوستی، کتابی، رفیقی، ولی، عاقلی نکرده است. برای آنکه در پیش مخاطب و شنونده معلوم و مشخص نیست.
علامت اسم نکره (یاء) است که بآخر اسم افزایند و فرد غیر معین از آن خواهند.
قضا دگر نشود گر هزار ناله و آه
سعدی
بشکر یا بشکایت برآید از دهنی
فرشته ایکه وکیل است بر خزائن باد
چه غم خورد که بمیرد چراغ پیرزنی
گاهی بجای یاء نکره کلمه (یکی) پیش از اسم آورند.
یکی گربه در خانه زال بود
سعدی
که برگشته ایام و بد حال بود
یکی نصیحت من گوش دار و فرمان کن
ابوالفتح بُستی
که از نصیحت سود آن کند که فرمان کرد
گاهی اسم را نیز ذکر نکنند و بهمان کلمۀ (یکی) اکتفا نمایند.
یکی بر سر شاخ و بن می برید
سعدی
خداوند بستان نظر کرد و دید
بگفتا که این مرد بد میکند
نه بر من که بر نقس خود میکند
چون خواهند اسم نکره ایرا معرفه سازند یاء نکره را از آخر آن بیندازند :
پادشاهی بکشتن بی گناهی اشارت کرد (بیچاره) در آن حالت نومیدی (ملک) را دشنام دادن گرفت.
گاهی کلمۀ (آن) یا (این) پیش از اسم در آورند و آنرا معرفه سازند :
این کار از آن مرد نیاید، این پایگاه آنشخص را نشاید.
گو مرا زار بکشتن دهد آن یار عزیز
سعدی
تا نگوئی که در آن دم غم جانم باشد
گویم از بنده مسکین چه گُنه صادر شد
که دل آزرده شد از من غم آنم باشد
آموزش قبلی : آموزش دستور زبان فارسی : اسم ذات ، اسم معنی - اسم جمع
آموزش بعدی : آموزش دستور زبان فارسی : مفرد ، جمع
نمایش دیدگاه ها (1 دیدگاه)
دیدگاه خود را ثبت کنید: