خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را


آموزش دستور زبان فارسی : مفرد ، جمع

آموزش دستور زبان فارسی : مفرد ، جمع
نویسنده : امیر انصاری
مفرد آنست که بر یکی دلالت کند : مرد، شیر، باغ، پسر، ذختر، خانه .

سیستم یکپارچۀ سازمانی راهکار



جمع آنست که بر دو یا بیشتر دلالت کند : مردان، شیران، باغها، کتابها، خوبیها، بدیها.

علامت جمع در زبان فارسی (ان) یا (ها) است که بآخر کلمات افزایند در زبان فارسی بعضی از کلمان را تنها به (ان) جمع بندند و برخی را به (ها) و بعضی را به (ان) و (ها) هر دو جمع بندند.

1. جانوران به (ان) جمع بسته شوند : مردان، زنان، پسران، شیران، مرغان.

فریدون گفت نقّاشان چین را
که پیرامون خرگاهش بدوزند
بدان را نیک دار ایمرد هشیار
که خوبان خود بزرگ و نیک روزند
مورچگان را چو بود اتّفاق
شیر ژیانرا بدرانند پوست
همای بر سر مرغان از آن شرف دارد
که استخوان خورد و جانور نیازارد

گوینده
سعدی

2. جماد و اسم معنی به (ها) جمع بسته شود : سنگها، فرشها، کتابها، رنجها، خوبیها، بدیها.

همه بومها پر ز نخجیر گشت
بجوی آبها چون می و شیر گشت

فردوسی

ای هنرها نهاده بر کف دست
عیبها را گرفته زیر بغل

سعدی

3. رُستنیها یا (نباتا) را به (ها) و (ان) جمع بندند :

درخت : درختها، درختان. نهال : نهالها، نهالان.

برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقی دفتریست معرفت کردگار

سعدی

امّا اجزاء رُستنی را عموماً به (ها) جمع بندند و آنها را در حکم جماد بشمار آرند.

شاخ : شاخها، ریشه : ریشه ها، جوانه : جوانها، ساقه : ساقه ها، شکوفه : شکوفه ها.

4. اعضاء بدن آنچه حفت است بیشتر آنها به (ها) و (ان) جمع بسته شود : چشم ، چشمها، چشمان، لب، لبها، لبان.

آنچه از اعضاء بدن که جفت است و به (ها) و (آن) جمع بستن آن رواست مطابق صورت ذیل است :

چشم : چشمها، چشمان. زلفک : زلفکها، زلفکان. ابرو : ابروها، ابروان. دست : دستها، دستان. مژه : مژه ها، مژگان. انگشت : انگشتها، انگشتان. رخساره : رخساره ها، رخسارگان. بازو : بازوها، بازوان . رخ : رخها، رخان. زانو : زانوها، زانوان. لب : لبها، لبان. رگ : رگها، رگان. زلف : زلفها، زلفان. روده : روده ها، رودگان. گیسو : گیسوها، گیسوان.

بعضی از کلمات که در آنها تغییر واقع گردد و زمان برساند به (ها) و (ان) جمع بسته شود : شب : شبها، شبان. روز : روزها، روزان. سال : سالها، سالیان. ماه : ماهها، ماهیان یا (ماهان). روزگار : روزگارها، روزگاران.

سعدی بروزگاری مهری نشسته بر دل
بیرون نمیتوان کرد الّا بروزگاران

در کلماتیکه به (هاء) غیر ملفوظ مختوم باشند در جمع به (ان) بکاف فارسی بدل شود : زنده : زندگان. بنده : بندگان. تشنه : تشنگان. خفته : خفتگان.

و در جمع به (ها) بهتر آنست که (ها) را باقی گذارند خواه بجمع دیگر مشتبه گردد یا نگردد : خانه : خانه ها. جامه : جامه ها. پیشه : پیشه ها. ریشه : ریشه ها.

کلماتیکه مختوم بالف یا واو باشند در جمع به (ان) عموما پیش از علامت جمع یاء افزوده شود :

دانا : دانایان. بینا : بینایان. ترسا : ترسایان. پیشوا : پیشوایان. سخنگو : سخنگویان. پارسا : پارسایان.

پارسایان روی در مخلوق
پشت بر قبله میکنند نماز

سعدی

تو بندگی چو گدایان بشرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند

حافظ

و در جمع به (ها) افزودن یاء بهتر باشد :

جا : جایها، مو : مویها، پا، پایها، جو : جویها، رو : رویها، خو : حویها، سرا : سرایها، گو : گویها.

کلمه (نیا) که به معنی جدّ است در جمع پیش از علامت جمع (ک) افزایند گویند : نیاکان. چه در اصل این کلمه (نیاک) بوده است، و در جمع باصل خود بازگردد.

سر و گردن، هرگاه مقصود عضو بدن باشد به (هاء) جمع بسته شود : سرها، گردنها. و هرگاه مقصود اشخاص بزرگ و رئیس باشد به (ان) : سران لشگر، گردهان ایران.

کلمات ذیل را برخلاف قیاس به (ها) و (ان) جمع بندند : اختر : اختران، اخترها. غم : غمان، غمها. ستاره : ستارگان، ستاره ها. انده : اندهان، اندهها. سخن : سخنان، سخنها. آخشیج : آخشیجان، آخشیجها. پلّه : پلّکان، پلّه ها. غمزه : غمزگان، غمزه ها. گناه : گناهان، گناهها. کوهسار : کوهساران، کوهسارها. جویبار : جویباران، جویبارها. غار : غاران، غارها.

بعضی از الفاظ که در عربی جمعند در فارسی آنها را مانند کلمۀ مفرد شمرده بفارسی جمع بسته اند مانند : حور؛ که در زبان عربی جمع است و مفردا آن احور و حوراء است و در فارسی آنرا به (آن) جمع بسته اند چنانکه سعدی می فرماید :

حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف
از دوزخیان پرس که اعراف بهشتست

و چنانکه منوچهری در بیت ذیل منازل را که جمع منزل است منازلها گفته :

بیابان در نورد و کوه بگذار
منازلها بکوب و راه بگسل

کلمات زیر را برخلاف قیاس مانند عربی به (ات) جمع بسته اند و صواب آنست که بعدها اینگونه جمعها را ترک نمایند :

باغ : باغات. کوهستان : کوهستانات. ده : دهات. روزنامه : روزنامجات. کارخانه : کارخانجات. پند : پندیات. میوه : میوه جات. دسته : دستجات. علاقه : علاقه جات. شمیران : شمیرانات. نوشته : نوشتجات. رقعه : رقعجات. حواله : حوالجات. رقیمه : رقیمجات.

برای مشاهده فهرست آموزش های این دوره آموزشی بر روی لینک زیر کلیک کنید :


آموزش قبلی : آموزش دستور زبان فارسی : معرفه ، نکره

نمایش دیدگاه ها (0 دیدگاه)

دیدگاه خود را ثبت کنید:

انتخاب تصویر ویرایش حذف
توجه! حداکثر حجم مجاز برای تصویر 500 کیلوبایت می باشد.


دسته بندی مطالب خوش آموز