خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را


Listening 3.49 - 3.52 - 3.60

Listening 3.49 - 3.52 - 3.60
نویسنده : امیر انصاری
در اینجا متن فایل های صوتی Listening 3.49 - 3.52 - 3.60 از کتاب American English File 1 را همراه با ترجمۀ آن و همینطور خود فایل صوتی اش در اختیار دارید.

سیستم یکپارچۀ سازمانی راهکار



\(\text{3.49}\)

Listening 3.49 - 3.52 - 3.60
  1. او یک نویسندۀ مرد آمریکایی بود.
    او در قرن شانزدهم بدنیا آمد.
    او ازدواج کرد و سه بچه داشت.
    او در استراتفورد-اپان-اوان بدنیا آمد.
    او به خاطر نمایشنامه هایش، مانند هملت و مکبث معروف است.
  2. او در سال \(1932\) در لندن و از یک خانوادۀ آمریکایی بدنیا آمد.
    او یک هنرپیشۀ زن معروف بود.
    او موهای تیره داشت و خیلی زیبا بود.
    او یکی از بهترین دوستان مایکل جکسون بود.
    او بخاطر چشمهای آبی تیره اش شهرت داشت.

\(\text{3.52}\)

Listening 3.49 - 3.52 - 3.60
...و در پایان اخبار امروز داستان دو طرفدار فوتبال را داریم که مسابقۀ بزرگ را از دست دادند.
هفتۀ گذشته، چلسی با آرسنال بازی کرد، این بازی در استادیوم معروف چلسی، استمفورد بریج، در غرب لندن انجام شد. این مسابقه ای بود که طرفداران فوتبال در سراسر دنیا می خواستند ببینند. دختر چارلز اسپنسر و یک دوست در بین افراد خوش شانسی بودند که بلیط این بازی را داشتند. این دخترها در آلتروپ، در \(85\) مایلی لندن بودند و تصمیم گرفتند با تاکسی به استادیوم بروند. اما وقتیکه تاکسی در یک روستای کوچک توقف کرد واضح بود که جایی اشتباهی رخ داده است. آنها در استمفورد بریج بودند، اما نه در استادیوم چلسی. راننده استمفورد بریج را در جی پی اس خودرویش تایپ کرده بود. اما متاسفانه استمفورد بریج اسم روستایی کوچک در شمال انگلستان نیز هست - و آنجا جایی بود که هم اکنون بودند! مسلماً آنها بازی را از دست دادند.

\(\text{3.60}\)

Listening 3.49 - 3.52 - 3.60 Listening 3.49 - 3.52 - 3.60
مصاحبه کننده: شب بیادماندنی شما کِی بود؟
دیوید: (صحبتهایی به زبان اسپانیایی...) من می توانم دقیقاً به شما بگویم که یازدهم جولای سال 2010 بود.
مصاحبه کننده: چرا این تاریخ را بیاد دارید؟
دیوید: زیرا فینال جام جهانی بود، اسپانیا در مقابل هلند.
مصاحبه کننده: شما کجا بودید؟
دیوید: خوب، من مهماندار هواپیما هستم و آن شب در آکاپوکوی مکزیک بودم.
مصاحبه کننده: چه کسانی همراهتان بودند؟
دیوید: من همراه به سه مهماندار هواپیمای اسپانیایی دیگر بودم.
مصاحبه کننده: برای تماشای این مسابقه کجا رفتید؟
دیوید: ما بیرون نرفتیم. ما این مسابقه را در رستوران هتل دیدیم.
مصاحبه کننده: و برای تماشای مسابقه چه لباسی پوشیدید؟
دیوید: ما لباس های تیم فوتبال اسپانیا را که در یک فروشگاه خریده بودیم، پوشیدیم، همچنین یک دستمال گردن زرد و قرمز بسته بودیم.
مصاحبه کننده: دربارۀ آن شب به من بگو. چکار کردید؟
دیوید: خوب، این مسابقه به زمان مکزیک در بعدازظهر بود. ما زود به رستوران هتل رفتیم تا یک صندلی خوب گیر بیاوریم. یک نمایشگر بزرگ آنجا بود. رستوران پر از توریست های اسپانیایی بود. جو عالی بود.
مصاحبه کننده: و البته اسپانیا بازی را برد.
دیوید: بله. بازی خوبی نبود، اما وقتیکه اسپانیا به گل برتری رسید، همه فریاد زدند و از جایشان پریدند. فوق العاده بود! وقتیکه بازی تمام شد همگی بیرون رفتیم. ما می خواستیم جشن بگیریم. به رستوران دیگری در نزدیک ساحل رفتیم و آنجا پر از اسپانیایی ها بود. همه واقعاً خوشحال بودند. یک مهمانی عالی داشتیم!
مصاحبه کننده: هوا چطور بود؟ یادتان می آید؟
دیوید: بله، آن شب هوا گرم بود. فکر می کنم، در حدود \(20\) درجۀ سلسیوس.
مصاحبه کننده: کِی به هتلتان برگشتید؟
دیوید: دقیقاً یادم نیست اما خیلی دیر بود، حدود سه صبح. خوشبختانه روز بعدش یک روز آزاد بودیم و لازم نبود که صبح زود از خواب بیدار شوم.
مصاحبه کننده: چرا این شب اینقدر برایتان بیادماندنی بود؟
دیوید: اول اینکه، البته اسپانیا اولین جام جهانی اش را برد، اما همچنین به خاطر شرایط نیز بود - ما خیلی از اسپانیا دور بودیم، هزاران کیلومتر دورتر در یک کشور دیگر، اما آنشب خیلی احساس اسپانیایی بودن داشتیم!

نمایش دیدگاه ها (0 دیدگاه)

دیدگاه خود را ثبت کنید:

انتخاب تصویر ویرایش حذف
توجه! حداکثر حجم مجاز برای تصویر 500 کیلوبایت می باشد.