خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را


book 4000 essential english words 1 - Unit 11 - Word List & Exercise

book 4000 essential english words 1 - Unit 11 - Word List & Exercise
در این مطلب، ترجمه لغات Unit 11 را خواهید دید و پس از مشاهده لغات، به سراغ سوالات تمرینی این Unit رفته و بدان ها پاسخ دهید و در آخر جوابهای خودتان را با پاسخ نامه انتهای مطلب مقایسه کنید.

نرم افزار سامانه مودیان راهکار




4000 essential english words

anymore
Anymore means any longer.
-►Her old pants don't fit her anymore.

دیگه
به معنی دیگر است.
شلوار قدیمی اش دیگر به وی نمی خورد(اندازش نیست).

asleep
When a person is asleep, they are not awake.
-►The baby has been asleep for hours.

خوابیده
هنگامی که کسی خواب است، بیدار نیست.
نوزاد ساعتهاست خوابیده است.

berry
A berry is a small round fruit that grows on certain plants and trees.
-►The berry looked delicious.

توت
توت میوه ای کوچک گرد است که روی بوته و درخت های خاصی رشد می کند.
توت خوشمزه به نظر می رسید.

Collect
To collect things is to group them together all in one place.
-►I collected shells when I was younger.

جمع آوری
جمع آوری چیزها به معنی دسته بندی کل آنها در یک جاست.
وقتی جوان تر بودم، صدف ها را جمع آوری می کردم.

compete
To compete is to try to be better than someone.
-►He will compete with very good athletes.

رقابت، مسابقه
رقابت به معنی تلاش کردن برای بهتر بودن از کسی.
او با ورزشکاران بسیار خوبی رقابت خواهد کرد.

conversation
A conversation is a talk between people.
-►There were two conversations going on at once.

گفتگو
گفتگو، مکالمه بین مردم است.
به صورت همزمان دو گفتگو در جریان بود.

creature
A creature is any living thing.
-► The creature we saw today was either a dolphin or a porpoise.

موجود
موجود، هر چیز زنده ای است.
موجودی که امروز دیدیم، دلفین یا خوک دریایی بود.

decision
A decision is a choice.
-► He made the wrong decision.

تصمیم
تصمیم یک انتخاب است.
او تصمیمی اشتباه گرفت.

either
Either is used with “or” to say there are two or more possibilities.
-►You can choose to be either white or black when you play chess.

یا، یکی از این دوتا
برای گفتن اینکه دو یا چند احتمال وجود دارد، Either با "یا" استفاده می شود.
هنگامی که شطرنج بازی می کنید، سفید یا سیاه می توانید باشید

Forest
A forest is a place with lots of trees and animals.
-► I love to go walking in the forest.

جنگل
جنگل جایی با درختان و حیوانات بسیار است.
عاشق قدم زدن در جنگلم.

4000 essential english words

ground
The ground is the top part of the Earth that we walk on.
-►The ground under our feet was dry and brown.

زمین
قسمت بالایی زمین است که ما روی آن قدم می گذاریم.
زمین زیر پایمان خشک و قهوه ای بود.

introduce
To introduce someone or something is to say who they are.
-►I introduced myself to our newest co-worker today.

معرفی کردن
معرفی کردن کسی و چیزی، یعنی بگویید کیست.
امروز خودم را به همکاران جدیدمان معرفی کردم.

marry
To marry is to legally become husband and wife.
-►Rose and Henry were married, and they lived happily.

ازدواج کردن
ازدواج کردن به معنی زن و شوهر شدن قانونیست.
رز و هنری ازدواج کرده بوند و خوشبخت زندگی می کردند.

prepare
To prepare is to get ready for something.
-►I prepared my speech to the class.

آماده کردن
آماده شدن برای چیزی است.
من سخنرانی ام را برای کلاس آماده کردم.

sail
To sail is to move a boat on the water.
-► I love to sail my boat on the lake.

از طریق دریا سفر کردن
حرکت دادن قایق بر روی آب است.
من عاشق این هستم تا قایق سواری در دریاچه کنم.

serious
When something is serious, it is bad or unsafe.
-►The accident was very serious.

جدی، وخیم
وقتی چیزی وخیم است، بد و ناامن است.
تصاوف بسیار بدی بود.

spend
To spend is to use time doing something or being somewhere.
-►I like to spend my free time fishing.

صرف کردن
صرف کردن، استفاده از زمان برای انجام کاری یا بودن در جاییست.
اوقات فراغتم را دوست دارم صرف ماهیگیری کنم.

strange
When something is strange, it is not normal.
-►Joe had a strange look on his face after he saw what happened.

عجیب، غیر عادی
وقتی چیزی عجیب است، غیر عادیست.
جو نگاه عجیبی بعد از این که دید چه اتفاقی رخ داد داشت.

truth
The truth is a fact or something that is right.
-►He was telling the truth about seeing a large green snake.

حقیقت
حقیقت، واقعیت یا چیزی درست است.
او در مورد دیدن یک مار سبز بزرگ حقیقت را می گفت.

wake
To wake is to not be sleeping anymore.
-►He is always full of energy when he wakes in the morning.

بیدار
بیدار کردن یعنی کسی که دیگر خواب نیست.
او همیشه پرانرژیست وقتی صبح ها بیدار می شود.

4000 essential english words
4000 essential english words
4000 essential english words
4000 essential english words

نمایش دیدگاه ها (0 دیدگاه)

دیدگاه خود را ثبت کنید:

انتخاب تصویر ویرایش حذف
توجه! حداکثر حجم مجاز برای تصویر 500 کیلوبایت می باشد.