خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را

قسمت 60-70کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)
داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت شصت و ششم
از ماشین پیاده شدم حالا میخواد لحظه ی اخری یه دعوای حسابی بشه ...
یه کنار ایستادم تا ساک ها رو بیاره ...
رفتیم تو فرودگاه چند دقیقه بعدش مامان و بابا اومدن ....
- ساحل ... دریا هنوز نیومده ؟
- نه مگه قرار بیاد ....
- اره ...
ارمان رو کرد به مامان وگفت :
- من الان بهشون زنگ زدم گفتم نیان ....
رفت کارت پروازش گرفت برگشت ...
- خوب دیگه اگه اجازه بدید من دیگه برم ترو خدا حلالم کنید خیلی اذیتتون کردم ....
اره اذیتم کردی ..... داغمونم کردی .... عاشقم کردی ..... بدبختم کردی ...
با بابا رو بوسی کرد اومد طرف مامان خیلی مهربون ازش تشکر کردم ...
حالا نوبت من بود اومد نزدیکم .....
- من دارم میرم کاری نداری ؟
تمام سعیم رو کردم که نزنم زیر گریه ....
- نه کاری ندارم به عمو و زن عمو سلام برسونید ....
اروم طوری که بقیه نفهمند ....
- سعی کن کمتر شیطونی کنی باشه ؟
خندید ....
منم بهش خندیدم با بغض گفتم :
- باشه ......
- بیا اینم سوییچ ماشین اگه خواستی بردارش اگر هم نخواستی اتیشش بزن ....
ارا باید اتیشش بزنم تا همه ی خاطر هام از بین بره ...
بعد از این که رفت با مامان و بابا رفتیم به طرف ماشین ...
- ساحل جان خودت میای اره ؟ یا منم باهات بیام ...
- نه مامان خودم میام شما با بابا برید .....
سوار ماشین شدم بوی عطر ارمان تو ماشین بود ....
داشتم دیوانه میشدم .....
یعنی رفت اونم برای همیشه ....
خدایا خودت بهم صبر بده تا بتونم فراموشش کنم ....
تا خود خونه گریه کردم ....
بعد از رفتن ارمان حوصله ی هیچ کس رو نداشتم روزی چند بار به بهانه های مختلف میرفتم تو اتاقش روی تخت گریه میکردم ....
باورم نمیشد که رفته .... برای اولین بار تو زندگیم شکست خوردم و باختم ......
ساحل شیطون که از دیوار راست میرفت بالا حالا الان غمگینه ....
ماشین رو پیش خودم نگه داشتم هر وقت که سوارش میشدم و فرمان رو میگرفتم دستم یاد دست های قدرتمند ارمان می افتادم ....
اخه چرا ارمان ؟ مگه من چه بدی در حقت کرده بودم ....
چرا عاشق اون دختر لعنتی شدی ....
اون دختره چی از من بیشتر داشت .....
به خودم قول دادم بودم که دیگه هیچ وقت عاشق نشم .......
تمام دلخوشیم این بود که بچه ی دریا به دنیا بیاد تا شاید بتونم با اون سرم رو گرم کنم ....
از بابا خواستم خونه رو عوض کنه تموم دیوار های اون خونه ی بوی ارمان رو میداد ....
چند بار خواستم خودکشی کنم ولی وقتی یاد این میفتم که ارمان ارزش این رو نداره که من بخوام خودم رو براش بکشم .....
سر یه ماه اون خونه رو فروختیم و بابا یه خونه ی بزرگ تر و قشنگ تر خرید ...
هر چی ازم خواستند که دلیل عوض کردن خونه رو بهشون بگم نگفتم ...
هر دفعه بهانه های مختلف میاردم که خونش ترس داره قدیمی شده و چیز های دیگه ....
سر اثاث کشی خونه خیلی عذاب کشیدم من با اون خونه خاطر های قشنگی داشتم ، خاطر های که باعث شد منه مغرور عاشق بشم ....
خونه ی جدید از هر لحاظی بهتر از قبلی بود ....
خونه دوبلکس بود و با نمای چوب ....
خونه ی قشنگی بود 5 تا اتاق خواب داشت که یه دونه ی اون طبقه ی پایین بود و چهار تای دیگه طبقه ی بالا ....
یه سالن ورزش داشت که کلی وسیله های ورزشی و استخر و سونا توش بود ....
یه هفته ی تمام کشید تا اثاث خونه رو جا به جا کنیم .....
- مامان شام چی داریم ؟
عرق صورت رو پاک کرد ....
- ساحل صبر کن بابات با گارگر ها بیان بفرستمش بره شام بگیره ....
دریا چند تا شربت درست کرد اومد بالا ....
- بیا مامان جان این شربت رو بخوره یک ذره حالت جا بیاد خسته شدی ؟
شربت رو گرفت یه نفس خورد .........
من و دریا یه دفعه زدیم زیر خنده ....
- خوب چیه تشنه ام بود .... من نمیدونم ساحل این چی کار بود که تو کردی مگه اون خونه چه عیبی داشت .....
تنها عیبش این بود که من داشتم دیوانه میشدم فقط همین ....
- اه مامان باز شروع کردی که خونه به این خوبی از قبلی هم خیلی بهتره استخر و جکوزی هم داره ...
دریا خندید ...
- راست میگه دیگه جوجوی منم میتونه همش این جا باشه چون اتاق خواب زیاد داره ....
- الهی قربونش برم ...
رفتم جلو سرم رو گذاشتم روی شکمش .....
تو دلم گفتم :
- الهی خاله فدات بشه کی میای پس ....
هر چی به دریا اصرار کردم که بره جنسیت بچه رو بفهمه قبول نکرد ....
میخواست تا به دنیا اومدن بچه اش بهش بچه جوجو .....
دریا زد تو سرم ....
یرم رو گرفتم بالا ...
- ای چرا میزنی ...
- پاشو بابا زشته ببین کارگره چه جوری داره نگات میکنه پاشو ...
سرم رو بلند کردم دیدم پسره داره بدجوری نگاهم میکنه ....
- پاشو برو تو اتاقت وسیله هات رو بچین ....


داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت شصت و هفتم
میدونستم نگاه های این کارگره اعصابش رو بهم ریخته ....
رفتم تو اتاق .....کلان دکور اتاقم رو عوض کردم ....
رنگ کاغد دیواری اتاق بنفش کمرنگ بود ....
به تختم نگاه کردم ... تختم هم بنفش خوش رنگ بود ...
یه اتاق کاملا دخترونه و قشنگ ...
زمانی که میخواستم تخت رو بخرم همش فرزاد مسخره ام میکرد که چرا مشکی نمیخرم ....
من که نمیتونستم تا اخر عمر غمگین و شکست خورده باشم باید حدا اقل یه تغیری میکردم ...
حالا اگه ارمان بود سوالم پیچم میکرد که چرا تخت دو نفره خریدم ....
وسایل های اتاق رو چیدم از اتا ق قبلیم خیلی بزرگ تر بود ....
به دور و ورم نگاه کردم همه ی مرتب بود .....
رفتم پایین بابا شام گرفته بود ......
روز هاو ماه ها همین طوری میگذاشت خیلی سعی میکردم ارمان رو فراموش کنم ولی مگه میشد تمام خاطراتش تو ی ذهنم بود .....
هر روز چند ساعت با مریم میرفتم بیرون تا یه ذره از دل تنگی هام کم بشه ....
کاش میتونستم حدااقل به یکی در و دل هامو بگم تا شاید یه ذره اروم بشم ....
مامان پرهام چند بار زنگ زده بود برای خواستگاری .....
هر چی دریا بهم اصرار میکرد که حداقل بذارم بیان ولی من قبول نمکیردم .......
ارمان چند بار عکس های جدیش رو برای فرزادفرستاده بود تا ما هم ببینیم ....
نشسته بودیم داشتیم شام میخوردیم که فرزاد گفت :
- راستی دریا عکس جدید ارمان رو دیدی ؟
اب پرید تو گلوم ....
- اوا ساحل چی شد ؟
- هیچی مامان اب پرید گلوم
فرزاد که دید حالم خوبه چیز مهم نیست ادامه داد ....
- یه عکس خانوادگی فرستاده فکر کنم یه مهمونیه .....
مهمونی ..... یعنی اقا ازدواج کرد .... من این جا دارم از دوریش میمیرم اون وقت اون ازدواج کرد به همین راحتی ...
دریا گفت :
- خوب بذار ما هم ببینیم دلم برای ارمان تنگ شده .....
فرزاد از تو ماشین یه سیدی اورد .....
لب تابش رو روشن کرد سیدی رو گذاشت داخل ...
دلم داشت تاپ تاپ میکرد همین که اسم ارمان میومد صورتم از هیجان قرمز میشد ....
چند تا از عکس های خودش بود اول با ژست های مختلف ....
ببین ترو خدا حالا اگه من اینطوری عکس انداخته بودم من رو کشته بود ....
معلومه اون جا رو بیشتر از این جا دوست داره ....
هر چی باشه همه جور دختر خوشگل پیدا میشه ...
خاک بر سر من که دل به کی بستم ....
عکس بعدی ؛ عکس های مهمونی بود یه عکس از ارمان و زن عمو و عمو که کنار هم نشسته بودند .....
به نظر عروسی نمی یومد بیشتر حالت تولد داشت تا عروسی ....
عکس بعدی ....
بغل دست ارمان یه دختره نشسته بود با فاصله ... همون لباسی تن دختره بود که ارمان موقع ی رفتن خرید ....
همون لباس لختی مشکیه .... یه شال انداخته بود روی بازو هاش ولی بازم کوتاه بود
نه یعنی این دختره نامزدشه .....
منتظر نموندم تا بقیه چیزی بگن رفتم تو اتاقم ....
من خوشگل رو به کی فروخت ؟؟؟؟....
ارمان خیلی نامردی من که بخشیدمت ولی در حق من بدی کردی ....
چرا من کیف نکنم چرا من تا اخر عمرم حسرت بخورم ..... چرا نیاد مثل اون از زندگیم لذت ببرم ....
روز ها همین طور میگذشت دیگه کم کم ارمان رو فراموش کردم البته فقط خاطراتشو ....
ولی خودش مثل خون تو بدنم بود هر کاری میکردی نمیتونستم فراموشش کنم ...
دریا تو هفت ماهگی زایمان کرد ....
با به دنیا اومدن بچه ی دریا زندگی منم تغیر کرد ....
حالا که ارمان ازدواج کرد چرا من ازدواج نکنم .... چرا منم مثل اون خوشبخت نشم .... مگه من از اون چی کم دارم ....من عذاب بکشم اون عشق و حالش رو بکنه .......
5 سال گذشت ... پنج سالی که هر لحظه اش برای من یه قرن بود ....
وقتی اون موقع ها دریا از عشقش نسبت به فرزاد میگفت همش مسخره اش میکرد ولی الان تازه میفهم که عاشق شدن بد دردیه ....
تو اتاق داشتم حاضر میشدم که صدای در اومد ....
- مامانی اجازه هست بیام تو .....
خندیدم ....
- بیا تو شیطون .....
به صورت دانیال نگاه کردم ..... صورتش کپیه من بود رنگ چشم هاش دقیقا رنگ چشم های من بود .....
باز مامان گفتش گل کرده ..... از بس شیطونی کرده بود صورتش شده بود رنگ هلو ....
- بله خوشگل پسر کارم داشتی ؟
اومد جلو نشست روی پام ....
- میای بریم بیرون ؟
به چشم های طوسیش خیره شدم از چشم های شیطنت میبارید ....
- کجا بریم ؟
با هیجان گفت :
- بریم شهر بازی ؟
- نه خیر من کار دارم میخوام با مریم برم بیرون ....
دست هاشو بهم کوبید .....
- اه ساحل اذیت نکن دیگه .....
- بچه پرو تو هر روز یه چیزی به من بگو ها اصلا نمیام ....
اومد جلو با دو تا دست هاش صورتم رو گرفت .....
- پاشو مامانی حوصله ها م سر رفته ها .... اگه نیای میرم همه ی ظرف های مامان جون رو میشکنم .....
اخه که چه قدر مامان از دست دانیال حرص میخوره ....


داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت شصت و هشتم
- دانیال اگه این دفعه ظرف های مامان رو بشکنی دیگه جفتمون رو راه نمیده خونه ها ....باید بریم تو خیابون شب ها بخوابیم ها ....
- باشه مامانی پس میای؟؟؟؟ برم حاضر شم ....
دوست نداشتم دل کوچکش رو بشکنم .....
- باشه میرم .....
- اخ جون ....
پرید بغلم صورتم رو بوس کرد ....
- اه اه حالم رو بهم زدی بچه برو حاضر شو....
لپم رو بوس کرد دوید از اتاق بیرون ........
تو شهر بازی تا دلش میخواست بازی کرد پدر من رو دراورد ...

- دانیال بیا بریم خونه ساعت 9 شبه ....

- اه اذیت نکن دیگه ساحل ....

دویدم دنبالش ...

- باز تو به من گفتی ساحل .....

چند تا از پسر هایی که اون جا بودن مسخره ام کردند برام مهم نبود ....

دیگه هیچ پسری رو سر ادم حساب نمیکردم .....اصلا انگار نه انگار که اون ها چیزی گفتن به راه خودم ادامه دادم ....

ساعت 11 شب دانیال خان اجازه دادن بیروم خونه ...

ان قدر خسته بود که تو ماشین خوابش برد ....

به صورتش نگاه کردم چه قدر معصوم بود با این که هنوز کوچک بود ولی خیلی جذاب بود ادم دلش میخواست همش بوسش کنه .....

ماشین رو بردم تو پارکینگ ...

بغلش کردم اروم لپش رو بوس کردم ....

تو خواب داشت حرف میزد ....

در رو باز کردم رفتم تو ...بابا داشت فیلم میدید ...

- سلام ...

- سلام بابا جون خوبی ؟ دانیال خوابیده ؟

- اره خوابیده ان قدر خسته بود که خوابش برد .... مامان کجاست؟

- خوابیده عزیزم شامت رو گرم کنم ...

-نه بابا میل ندارم ....

دانیال رو گذاشتم تو اتاقش ....

رفتم تو جلوی اینه به خودم نگاه کردم چه قدر تغیر کرده بودم .....

توی این چند سال نه موهام رو رنگ کرده بودم نه ابرو هام برای همین صورتم شده بود مثل دختر های دبیرستانی ....

لب تابم رو روشن کردم یه اهنگ غمگین گذاشتم ....

برگشتم به چند سال پیش ..

چشم هام شد پر از اشک تمام خاطراتم اومد جلوی صورتم ....

با جشم های غمگین و گریون خوابیدم ....

فردا صبح با صدای مامان از بیدار شدم طبق معمول داشت غر غر میکرد ....

- پاشو ساحل مهمون داریم ؟

چشم هامو مالیدم ....

- وای مامان بذار بخوابم .....

- ساحل خانم بلند شو گفتم زن عمو داره میان ایران .....

اسم زن عمو اومد سریع مثل فنر از جام بلند شدم نشستم روی تخت ...

- اوا دختر نمیگی مهره های کمرت میشکنه اخه ... این چه عوض بلند شدنه ...

خیلی دلم میخواست ببینم ارمان هم میاد یا نه .... نمیدونستم باید چه جوری بپرسم .....
- مامان تنها میاد ؟
- اوا چی میگی خوب با عموت میاد ها ....
ای مامان چه قدر باهوشی منظورم عمو نیست که .......
پس اقا ارمان بعد از پنج سال هم نمیخواد تشریف بیاره ....
دوباره خوابیدم پتو رو هم کشیدم روم ....
- ساحل بلند شو من دست تنهام بابا .....
ای خدا عجب گیری کردم ها به امید کی اخه کمک کنم ....
- مامان من حالم خوب نیست بگو بی زحمت اون دریا ی پرو بیاد کمکت کنه .......
- خیله خوب ساحل خانم میدونم چی کار کنم باهات ....
رفت بیرون در رو هم محکم بست ....
اخیش خواب .....
چند دقیقه نکشید که دوباره در اتاق باز شد ....

اه باز این مامان اومد ....

پتو رو از روی صورتم برداشت.....

اومدم یه چیزی بگم که دو تا چشم های طوسی اومد جلوم .....

- سلام خاله جون ....
اومدجلو لپم رو بوس کرد ....

- سلام عزیزم خوبی ؟ دانیال جون چند بار بهت گفتم من رو این طوری بوس نکن ....

شیطون نگاهم کرد ....

- دوست داری شوهرت فقط بوست کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ....
چه غلط ها بچه ی 5 ساله چه حرف هایی میزنه ....

- دانیال باز بی ادب شدی ؟

- خاله میای بریم پارک ....

دستمال رو پرت کردم طرفش ...
دانیال میکشمت ها دیشب شهر بازی بودی .....

- ای خاله ی بی ادب چرا دستمال پرت میکنی اخه ..... عمو پرهام بهم زنگ زد گفت میاد دنبالمون .....

- عمو پرهامت غلط کرد که گفت... امروز مهمون داریم نمیشه بریم ...

شروع کرد به گریه کردن .... ای بابا اینم که همش گریه ی الکی میکنه ....
- دانیال جون مادرت گریه نکن سرم درد میاد .... خوب یه امروز رو با عمو پرهامت برو ....

- نمیشه چهار ساله دارم با شما پارک میرم ....

- امروز من نمیام,,,, حوصله ی گریه هم ندارم ها ....
بدو بدو رفت پایین ... اخیش حالا میخواست یه ساعت جلوی من اشک بریزه ..

لباس هامو عوض کردم رفتم پایین ...

همین رفتم مامان شروع کرد ....

- تو خجالت نمیکشی اشک این بچه رو در میاری ...
به به پس اقا دانیال رفت پیش مامان ...

- اه مامان میگه اول صبحی من رو ببر پارک ....
خوب باید ببریش دیگه بچه است بابا ....
مامان ولم کن حوصله ندارم ....
ان قدر غر غر کرد که بلاخره قبول کردم ببرمش پارک ....
ک

داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت شصت و نهم
- دانیال پاشو بیا صبحونه بخور تا ببرمت ....
از زیر میز اومد بیرون ....یه متر پریدم ...یه جیغ بنفش کشیدم ....
دانیال غش غش خندیدم ....
- کوفت به چی میخندی یادم باشه به دریا بگم دیگه نیارتت ها ....
اومد جلو ...
- نه نه من میخوام پیش تو بمونم ....
- تو نه و شما بیا صبحونه بخور .......
صبحونه خوردیم یه ذره به مامان کمک کردم ....
دانیال دستم رو کشید ...
- بریم خاله دیگه الان عمو پرهام میاد ...
مرد شعور اون عمو پرهامت رو ببرن دانیال .....
سریع حاضر شدم یه مانتوی سرمه ای پوشیدم با شلوار و شال سفید ....
یه کفش خوشگل هم پوشیدم ....

طبق گفته ی اقا دانیال زیاد ارایش نکردم چون غیرتی میشد ....
در اتاق رو باز کرد اومد تو ..... مشغول ارایش کردن بودم .....
اومد جلوم ایستاد دست هاشو داد دو طرف کمرش ....
- خاله نبینم ارایش کنی ها .... اون شالتم بکش جلو ....
بچه پرو از وقتی عقلش رسیده بود دیگه نمیذاشت هیچ مرد و یا پسری نزدیکم بشه ...حتی گاهی اوقات وقتی فرزاد باهم شوخی میکرد میرفت یه دونه زیر گوشی میزد ....
- فسقله من که ارایش نکردم بیا بریم ....
بعد از این که ار مرحله ی گشت ارشاد عبور کردم رفتم پایین ....دانیال وقتی دید من سفید تنمه رفت شلوارش رو با شلوار سفید عوض کرد ....
رفتم جلوش ....
- اقا خوشگله شماره بدم ....
سرش رو انداخت پایین که یعنی خجالت کشیدم ....
دلم رو زدم به دریا و گفتم :
- مامان راستی ارمان هم میاد؟؟؟؟؟ ........
مامان با تعجب نگهم کرد ...
- چه طور مگه ؟
- همین طوری پرسیدم ....
- نه نمیاد کار داره ....
اه اه عجب شانس گندی من دارم ....
دست دانیال رو گرفتم ....
- بریم مامان ؟
صد دفعه بهش گفتم نگو مامان ..... هر موقعه غیرتی میشد یا میخواست لوس کنه خودش رو میگفت مامان .....
- بریم ....
کفش هامو پوشیدم ....
- خاله میای تا دم در مسابقه ی دو بدیم ....
عاشق این کار ها بودم ....
بند کفش هامو سفت کردم ....
- دانیال خان اگه باختب باید به اون عموی هیزت بگی ما ببره نهار ها ....
یه ذره فکر کرد ....
- پرهام هیزه میکشمش ....
به چشم های گردش نکاه کردم ....
- مسابقه بدیم ؟
- بدیم ....
سر یه خطی ایستادیم ....
- از الان خودت رو بازنده بدون ساحل ....
- مبیبینیم دانیال خان ...

- یه ... دو .... سه ....
شروع کردیم به دویدن ..... دیگه داشتم نفس کم میاوردم ....دانیال همین طوری داشت میدویید ..... به اخر های حیاط رسیده بودم یه دفعه در خونه باز شد رفتم تو شکم یه نفر ...... مخم داغون شد .... اه بدنش چه قدر محکمه
سرم رو بلند کردم از دیدن کسی که روبرو بود چشم هام گرد شد ...
کیف از دستم افتاد ..... ناخودگاه رفتم عقب ....
اونم همین طوری بهم زل زده بود .....
چه قدر تغیر کرده بود تا حالا اینطوری با ریش ندیده بودمش .... فقط یه ذره لاغر تر شده بود ..... از قبل هم خوشگل تر شده بود .....
دنیال اومد جلو ایستاد ...
- اقا مگه کوری ؟
ارمان چشم های چهار تا شد ....
- ببخشید من کورم یا این خانم ....
اره دیگه شدم خانم ..... معلومه بعد از پنج سال اومده باید هم بگه خانم ....
- سریع از مامانم عذر خواهی کن بی ادب ....
وای نه دانیال الان موقعه ی مامان گفتن نبود .... میدونستم غیرتی شد ....
ارمان با کلافگی گفت :
- تو ازدواج کردی ؟ این پچه پرو پسرته ....
دانیال رفت جلو یه لگد زد به شلوار ارمان ....
- بچه پرو خودتی ....
اومد جلو دستم رو گرفت ....
- بیا بریم مامان ... این اقا خیلی بی ادبه .... پرهام منتظره ...
منم همین طور خشکم زده بود نه میتونستم حرکت کنم نه میتونستم حرف بزنم ...
ارمان یه قدم اومد جلو تر دقیق رو به روم ایستاد...
- تو با پرهام ازدواج کردی ؟
ارمان کاش برنمیگشتی ... من تازه داشتم عادت میکرد ..... من تازه داشتم زندگیم رو میکردم ....وای خدا نه ... من دیگه تحملش رو ندارم ....
دانیال عصبانی شده بود ....
- به شما ربطی نداره که مامان من با کی ازدواج کرده ..... اصلا برو بیرون از خونه ی ما
ارمان رو هل داد به طرف در .... وای بچم زورش نمیرسید ...
ارمان به بچه هم رحم نمیکنه همین طور ایستاده بود از جاش تکون نخور ....
دانیال دوباره هلش داد ....
ارمان شروع کرد با دانیال دعوا کردن ....
بلند داد زدم ....
- بسه دیگه ارمان تو خجالت نمیکشی داری با بچه دعوا میکنی .... دانیال تو برو تو ماشین پیش پرهام تا بیام ....
دانیال با گریه رفت تو ماشین ... خرس گنده خجالت نمیکشه با بچه دعوا میکنه ....
از جلوش رد شدم که مانتوم رو گرفت ...
- کجا داری میری ؟ من ماشینم رو میخوام ... تو ازدواج کردی ؟
بیا هنوز نیومده اقا داره شروع میکنه .... اگه برات مهم بود که نمرفتی ازدواج کنی ....ه
- ولم کن دیرم شد ...

ادامه دارد ...
داستان #کی_گفته_من_شیطونم
قسمت هفتاد
از تو کیفم سوییچ ماشین رو دراوردم بهش دادم ...
- بگیر هر جا دوست داری برو ....
با حرص از جلوش رد شدم در رو هم محکم بستم ....
باز بدبختی هام شروع شد ... ای خدا اخه چرا من تازه داشتم ارمان رو فراموش میکردم ....
صدای گریه دانیال می یومد که داشت گریه میکرد ....بغل پرهام بود ....
- سلام .... دانیال خاله بیا بغل خودم ....
رفتم جلوی پرهام دانیال رو از بغلش گرفتم ....
نشستم تو ماشین .....
پرهام از ترسش هیچ حرفی در باره ی دعوا کردن ارمان به دانیال نگفت ....
- خاله عزیزم مرد که گریه نمیکنه .... ولش کن اون همیشه با منم دعوا میکنه ......
با بغض گفت :
- خاله برام یه تفنگ میخری اون اقا هه رو بکشم ...
من و پرهام به طرز فکرش خندیدم ....
- اوا دانیال این کار ها چیه ؟ من خودم دعواش میکنم باشه دیگه باهاش بحث نکنی ها باشه ؟
- چشم ...
دانیال من رو بیشتر از دریا دوست داشت ان قدری که هر حرفی میزدم سریع گوش میداد به قول خودش میگفت دریا مادر من نیست شما مامان منی ....
خوب راست هم میگفت از وقتی به دنیا اومده بود من بزرگش کرده بودم .....
هم من و هم پرهام سعی کردیم از دلش در بیاریم ....
تا نزدیک های ساعت 9 شب بیرون بودیم هر چی مامان زنگ زد به گوشیم ....جواب ندادم ..... چند بار به پرهام هم زنگ زدن اون هم جواب نداد....
فقط برای دل دانیال اومدم مگر نه از توداشتم دق میکردم .....
یعنی ارمان اومده بمونه پس چرا زنش باهاش نبود ....
هزار تا علامت سوال اومد تو ذهنم ....
ساعت نزدیک 9 بود که پرهام من رو رسوند دم خونه ....
- دانیال عمو یه لحظه میری از ماشین پایین من با خاله کار دارم .....
کمر بند م رو باز کرد ....
- باشه برای بعد کارتون اقا پرهام ....الان دیر وقته ....
دست دانیال رو گرفتم ....
کلید رو از تو کیفم دراوردم .....
رفتیم تو ...
دلم نمیخواست دانیال از دستم راحت باشه ...
- دانیال میای دوباره مسابقه بدیم ؟
با شیطونی نگاهم کرد ....
- اره خاله .......
تا دم ورودی خونه مسابقه دادیم ....
صدای حرف میومد حتما عمو و زن عمو هم اومدن ......
با دانیال رفتیم تو .......
با صدای بلندی سلام کردم ....
چشم هام رو برگردوندم تا ببینم ارمان هست یا نه ....
ندیمش .....
حتما ناراحت شده رفته ....
رفت جلوم با عمو و زن عمو روبوسی کردم ...
دانیال یه ذره غریبی میکرد برای همین رفت بغل مامانش ....
صبری خانم میز شام رو چیده بود ....
- دانیال بیا بریم لباس هاتون عوض کن ...........
با هم رفتیم تو اتاق .....
- دانیال بلیز شلوارک سبزت رو برات بیارم بپوشی؟
نشست روی تختم ...
- خاله اون اقا بد اخلاقه رفته .....
استرس همه ی وجودم رو گرفت یعنی رفته بود ....
- نمیدونم عزیزم یه لحظه میری بیرون من لباس هامو عوض کنم .....
یه ذره نگاهم کرد ...
- باشه اما زود بیای ها ....
لباس هامو عوض کردم یه بلیز استین بلند ابی پوشیدم با شلوارلی یه شالم انداختم روی سرم داشتم ارایش میکردم که صدای دعوای دانیال اومد .......
سراسیمه از اتاق اومدم بیرون ....
دیدم ارمان و دانیال باز با هم داشتند دعوا میکردند ....
صدای ارمان رو شنیدم که داشت با دانیال دعوا میکرد ......
- برای چی تو به ساحل میگی مامان هان ؟
خنده ام گرفته بود به دانیال هم زور میگفت .... مگه فوضولی تو که دانیال به من چی میگه ....
- به شما ربطی نداره اقا پرو....
رفتم جلو تا بیشتر از این دعواشون نشه ....
- دانیال شما برو تو اتاقت من با این اقا صبحت میکنم ....
غیرتی شده بود اومد جلوم استاده صداش رو کلفت کرد ....
- خاله شما برو تو اتاقت ما دو تا مردیم با هم حرف میزنیم ....
ارمان نیشخند زد
ای بابا حالا گیر کردم بین این دو تا
- دانیال بهت گفتم برو پایین .... حرف من رو گوش بده باشه
یه ذره بهم نگاه کرد دودل بود نمی تونست باید چی کار کنه .... بهش اشاره کردم که بره پایین
همین که از پله ها رفت پایین رو کردم به ارمان و گفتم :
- تو خجالت نمیکشی به دانیال گیر میدی ؟
- اون برای چی به تو مامان ؟؟؟؟ پس این وسط دریا چه کاره است هان ؟
- به تو ربطی نداره دانیال چی به من میگه فهمیدی ؟
یه قدم اومد نزدیک ترم ....
- بلبل زبون شدی ساحل خانم .....
دلم برای حرف زدنش تنگ شده ... نمیخواستم مثل چند سال پیش وابسته اش بشم ....
- فکر نمیکنم به شما ربطی داشته باشه ...
بدون این که منتظر جوابش باشم از پله ها رفتم پایین ....
معلوم بود حرصش گرفته ... به حهنم پسریه ی روانی ....
مامان تو اشپزخونه بود رفتم دم گوشش گفتم :
- مامان مگه شما نگفتی ارمان نمیاد؟
- من چه میدونستم خوب زن عوت بهم گفت ارمان نمیاد
با حرص گفتم :
- مامان به جون خودم اگه این پسره بخواد اینجا بمونه من میرم خونه ی دریا ..... مگه خونه ی خاله است دوباره اومده

۱۳۹۷/۰۶/۱۴

فهرست آخرین مطالب

ریست کردن پسورد root و administrator در vcenter

بزرگان در مورد شکرگزاری چه گفته اند؟

قسمت 60-70کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

نحوه ساخت جعبه کادو با روشی ساده و متفاوت

دانلود فیلم انتقام انجلو{ Avenging Angelo 2008}دوبله فارسی

گاهی با خودت خلوت کن

آموزش بافت کلاه خرگوشی

نکات خواندنی و جالب درمورد سریال تئوری بیگ بنگ the big bang theory

مدل بافت بچه گانه ( دخترانه )

رنگ کردن مو با رنگهای طبیعی گیاهی و غیر شیمیایی در منزل

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 4

دانلود پکیج و سورس بازی جنگی کامل یونیتی رایگان

دانلود بازی تفنگی و اکشن کامپیوتر+عکس

دانلود آهنگ مریم قاسمی نامزد مرتضی پاشایی یاد تو

واکاوی شخصیت امیر تتلو . قسمت سوم . ترویج فساد و بی بندباری

آش تقویتی حلبه

ساخت گل جورابی ساقه بلند -آموزش گلسازی

کارنامه و مصاحبه با نفرات برترکنکور ارشد حسابداری 95

طرز تهیه پلو روسی

بکینگ پودر بی نظیرترین سفیدکننده ی دندان

ارث در اهل سنت وقانون مدنی(قسمت دوم)

شعر آذری : عزرائیل و مریض : منی مامور ائلیوب خالق سبحان حاج آقا

آموزش ماساژ سکسی

تیک آبی اینستاگرام چیست و چگونه دریافتش کنم؟

آموزش دامن قلاب بافی

داستان و نقد فیلم : بابادوک Babadook

بهشت و جهنم از نظر علمی تایید شد

نکات بسیار مهم در مورد شستشوی مو

چگونه قفس پرنده بسازیم ؟

چوب خدا صدا نداره

خانواده یعنی همه چیز ...

آموزش بافت پيچ شاخ گوزني و نعل اسبي

الهام چرخنده ؛ مجری گری در شبکه ماهواره ای مهاجر 18+

حذف سانسور sims 4

نصب بازار برای لب تاب رایگان

آهنگ جدید و بسیار شاد ساسی مانکن به نام خانومی

دانلود فیلم q 2011

دانلود رمان تاوان یک نگاه pdf

دانلود فیلم 9 songs 2004

آموزش ریاضی از مبتدی تا پیشرفته pdf

دانلود فیلم 300 دوبله فارسی

بررسی طول آلت تناسلی آقایان و راه های بزرگ تر شدن آلت

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 1

آموزش یک مدل سارافون دخترانه قلاب بافی

روش نگهداری پسته تازه

دانستنی های بزرگ کردن آلت تناسلی مردان

باران که شدی مپرس این خانه کیست

رایگان کردن اینترنت همراه اول در گوشی اندروید

متن و ترجمه آهنگ Wicked games

دیدگاه مردان در مورد سایز سینه زنان

شباهت بیتا سحرخیز به بازیگر ترک

لبخندتان را با پلاک اسنپ آن اسمایل ( Snap On Smile) زیبا کنید

دانلود Naruto Shippuden قسمت 475

قسمت 70-75کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

دانلود مداحی شهدا مدافع حرم/ میخوام امشب با دوستای قدیمیم هم سخن باشم+ متن

نگاهی به داستان شیخ و فاحشه نوشته محمدعلی جمالزاده

دوست دارید یعضی از کاربردهای ریاضی در زندگی رو بدونید؟پس با ما باشید خوندن این مطلب ممکنه زندگی شما رو تغییر بده!!!

عکس های تاسف بار از پسران آرایش کرده تهرانی

ایشلی فطیر تبریز

قسمت 83-90کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

دانلود رایگان کلاغ سپید پایه دهم

بلاکم نکن، بلاکم نکن

متن و ترجمه اهنگ بسیار زیبا از ماهر زین

عکسهای شیک الناز حبیبی – پاییز ۹۴

قسمت 75-83کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

فول آلبوم تیلور سوئیفت (Taylor Swift)

راه حل بالا آمدن مرورگر و خلاصی از پیغام your connection is not secure

راه حل ساده برای تنگ کردن واژن آلت تناسلی زنان)

دانلود انیمه زیبای berserk 2016

................برنج سرخ کرده گیلانی.............

تجاوز 25 پسر دبیرستانی به یک دختر 16 ساله در دستشویی

به هنگام سکس از چه کلماتی استفاده کنیم؟!!!

تبدیل ساپورت به نیم تنه

شعر آذری : فالچیام : فالچی قارداش قاپودا دورما بویور گل ایچری

دانلود فیلم هندی حاضر{ready 2011}دوبله فارسی

دانلود آهنگ جدید Hailee Steinfeld با همکاری گروه DNCE به نام Rock bottom

تبعات قانونی واگذاری امتیاز پروانه اشتغال نظام مهندسی

نخوردن ناهار موجب لاغری

قسمت 91-100کی گفته من شیطونم (واقعا خوندنی)

چگونه نقاش شویم؟؟؟

لاغری با اسفند

روشهای لیسیدن آلت تناسلی همسران و روشهای تحریک آمیز

دانلود فیلم تعادل قدرت{Balance of Power1996}دوبله فارسی

ترجمه آهنگ Writing on the wall

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 3

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 5

دانلـــــــــــــــــود فــــــــــــــــــــول آلـــبـــــــــــــــوم بــــاران خواننده زن ایرانی

قد بازیگران زن ترکیه

دانلود سریال کره ای تو زیبایی You’re Beautiful با لینک مستقیم و زیرنویس فارسی قسمت 6

لینک سوپر گروه های فعال تلگرام + سوپر گروه شهرها

گربه ها موقع جفت گیری جیغ میزنند!!!!

داستان صیغه ی اجباری

طول واژن چقدر است و چند سانتی متر میتواند آلت تناسلی را تحمل کند؟

تلویحا

دانلود ویدیو‌های یوتیوب تلگرام

آموزش اکسل 2016

ورود به اینستاگرام از طریق گوگل

www.reg.pnu.ac.ir

قیمت لحظه ای ارز دیجیتال

قیمت لحظه ای ارزهای دیجیتال

پیوندها