خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را


book 4000 essential english words 1 - Unit 4 - Word List & Exercise

book 4000 essential english words 1 - Unit 4 - Word List & Exercise
در این مطلب به لغات Unit 4 می رسیم. ترجمه لغات این Unit را در ادامه مشاهده می کنید و سپس با توجه به لغاتی که یاد گرفتید، باید به تمرینات این بخش پاسخ دهید. ضمن اینکه پاسخ تمرینات در انتهای پست قرار دارد.

نرم افزار سامانه مودیان راهکار





4000 essential english words

appropriate
When a thing is appropriate, it is right or normal.
-► It’s appropriate to wear a suit when you go to the office.

مناسب، باب
وقتی چیزی مناسب است، آن درست یا عادی است
مناسب است وقتی به دفتر کار میروید کت و شلوار بپوشید.

avoid
To avoid something is to stay away from it.
-►Avoid the broken bottle on the floor.

دوری کردن، اجتناب کردن، پرهیز کردن
اجتناب از چیزی به معنی دوری کردن از آن است.
از بطری شکسته شده روی زمین دوری کنید.

behave
To behave is to act in a particular way, especially to be good.
-►She always behaves well when her father is around.

رفتار کردن
رفتار کردن یعنی عمل کردن به روشی خاص است، خصوصا در خوب بودن
او همیشه رفتار خوبی دارد وقتی پدرش کنارش است.

calm
When someone is calm, they do not get excited or upset.
-►A nice warm bath makes me feel so calm.

آرام، ساکت
وقتی کسی آرام است، هیجان زده یا نارحت نمی شود.
یک حمام خوب و گرم مرا آرام می کند.

concern
Concern is a feeling of worry.
-►I was filled with concern after reading the newspaper.

ربط، دلواپس
دلواپسی احساس نگرانی است.
پس از خواندن روزنامه دلواپس شدم.

content
To be content is to be happy and not want more.
-►The baby looked very content sitting on the floor.

محتوا، راضی و قانع
قانع، یعنی خوشبخت بودن و بیشتر نخواستن است.
کودک از نشستن روی زمین بسیار راضی به نظر می‌رسید.

expect
If you expect something to happen, you believe it will happen.
-►I expect the bus to be here very soon.

انتظار، منتظر بودن
اگر منتظرید چیزی رخ، معتقدید که اتفاق خواهد افتاد.
انتظار دارم که اتوبوس سریع برسد.


frequently
When something happens frequently, it happens often.
-►We meet frequently, either at the beginning or ending of the week.

بارها، مکررا
وقتی چیزی بارها رخ می دهد، اغلب رخ می دهد.
غالبا ما در شروع یا آخر هفته ملاقات می کنیم.


habit
A habit is a thing that you do often.
-►Smoking is a bad habit that can kill you.

عادت داشتن
عادت کاری است که اغلب می کنید.
سیگار عادت بدی است که می تواند شما را بکشد.

instruct
To instruct is to teach.
-►My teacher instructs us in several subjects.

یاد دادن، آموختن
یاد دادن، درس دادن است.
معلمم چند موضوع مهم را به ما یاد می دهد.

4000 essential english words

issue
An issue is an important topic.
-►The men spoke about issues that were important to the people.

موضوع، مسئله
موضوع، سرفصل یا مبحث مهمی است.
مردان در مورد موضوعاتی صحبت کردند که برای مردم مهم بود.

None
None means not any of someone or something.
-►He spent all his money. There is none left.

هیچ
هیچ به معنای نبودن کسی یا چیزی است.
او همه پولش را خرج کرد. چیزی دیگر باقی نمانده است.

patient
If a person is patient, they don’t become angry or upset easily.
-►I had to be patient and wait until 5 o’clock to leave.

صبر
اگر کسی صبور است، براحتی عصبانی یا ناراحت نمی شود.
مجبور بودن صبر کنم و تا ساعت 5 منتظر باشم تا بروم.

positive
If something is positive, it is good.
-►She has a positive future ahead of her after finishing college.

مثبت
اگر چیزی مثبت است، خوب است.
او بعد از اتمام دانشگاه آینده روشنی پیش رو دارد.

punish
To punish means to make someone suffer for breaking the rules or laws.
-►To punish me, my teacher had me stand in the corner.

تنبیه، مجازات
تنبیه به معنی مجازات کسی برای شکستن قواعد و قوانین است
برای تنبیه من، معلمم مجبورم کرد گوشه ای بایستم.

represent
To represent is to speak or act for a person or group.
-►My lawyer will represent me in court.

نماینده
نماینده صحبت کردن یا اقدام کردن برای فرد یا گروهی است.
وکلیم در دادگاه نماینده من خواهد بود.

shake
To shake is to move back and forth or up and down quickly.
-►When people shake hands, it usually means they agree.

لرزش، تکان
لرزش، حرکت عقب و جلو، بالا و پالیین سریع است.
هنگامی که مردم دست می دهند، معمولاً به معنی توافق آنها است.

spread
To spread is to move quickly to more places.
-►I like to spread butter on my toast.

پخش، شیوع، گسترش
گسترش یعنی حرکت سریع به جاهای بیشتری است.
دوست دارم کره را روی نام تستم پخش کنم(بمالم).

stroll
To stroll means to walk slowly and calmly.
-►My dog and I strolled through the park today.

قدم زنی، پرسه زنی
قدم زدن به معنی آهسته و آرام راه رفتن است.
امروز من و سگم در پارک قدم زدیم.

village
A village is a very small town.
-►There are only a few houses in my village

ده، روستا
روستا یک شهر خیلی کوچک است.
در روستای من(ما) فقط چند خانه وجود دارد.

حالا با توجه به لغات فوق باید به سوالات این Unit پاسخ دهید.

4000 essential english words
4000 essential english words
4000 essential english words
4000 essential english words


نمایش دیدگاه ها (0 دیدگاه)

دیدگاه خود را ثبت کنید:

انتخاب تصویر ویرایش حذف
توجه! حداکثر حجم مجاز برای تصویر 500 کیلوبایت می باشد.