نویسنده : نویسندگان آزاد

accept
To accept something that is offered is to take it.
-►I accepted the girl’s very nice gift.

پذیرفتن
پذیرفتن چیزی که پیشنهاد می شود، قبول آن است.
هدیه خیلی خوب دختر را پذیرفتم.

arrange
To arrange things is to put them in the right place.
-►Please arrange the bowling pins in order so we can play.

چیدن
چیدن چیزها، قرار دادنشان در جای درست است.
لطفا پین های بولینگ را مرتب بچینید تا بتوانیم بازی کنیم.

attend
To attend something is to go to it.
-►My sister and I attend the same school.

توجه کردن، حضور داشتن
توجه کردن به چیزی رفتن به طرفش است.
من و خواهرم در یک مدرسه هستیم.

balance
To balance something is to keep it from falling.
-►We saw an elephant balance itself on a ball.

تعادل
تعادل داشتن چیزی یعنی حفظ کردن آن از افتادن(سقوط) است.
فیلی را دیدیم که روی توپ تعادلش را حفظ می کند.

contrast
A contrast is the sharp difference between two things.
-►The contrast between my parents is very noticeable.

اختلاف
کنتراست، اختلاف زیاد بین دو چیز است.
اختلاف والدینم بسیار قابل توجه است.

encourage
To encourage someone is to make them want to do something.
-►My football coach will encourage us when we are losing.

تشویق
تشویق کسی یعنی وادار کردن به انجام کاری که می خواهد کند.
وقتی داریم می بازیم، مربی فوتبالم ما را تشویق می کند.

familiar
If someone or something is familiar to you, you know them well.
-►The two friends were very familiar with each other.

آشنا،خودمانی
اگر کسی یا چیزی برای شما آشناست، شما به خوبی میشناسیدش.
دو دوست خیلی با هم خومانی بودند.

grab
To grab is to take a hold of someone or something suddenly.
-► i grabbed a pear from the tree.

گرفتن
گرفتن ناگهانی کسی یا چیزی.
یک گلابی از درخت کندم.

hang
To hang something is to keep it above the ground.
-►I drew a picture of my family, and my mother hung it on the wall.

آویزان کردن
آویختن یعنی چیزی بالای سطح زمین زمین نگه داشته شود.
عکسی از خانوادم کشیدم و مادرم آن را به دیوار آویخت.

huge
If something is huge, it is very big.
-►At work, my father drives a huge truck.

بزرگ، عظیم
اگر چیزی عظیم است، خیلی بزرگ است.
در محل کار، پدرم یک کامیون بزرگ را می راند.

necessary
If something is necessary, you must do it.
-►It is necessary to have a passport when you travel to a foreign country.

ضروری
اگر کاری، چیزی ضروری است، باید انجامش دهید.
وقتی به کشور خارجی سفر می کنی، داشتن پاسپورت الزامیست.

pattern
A pattern is a way in which something is done or organized.
-►My pattern of brushing my teeth is the same as most people’s.

الگو، مدل
الگو روشی است که در آن چیزی انجام یا سازماندهی می‌شود.
مدل مسواک زدن دندانهایم مثل اکثر مردم است.

propose
To propose something is to say that it should be done.
-►Santa Claus proposed that I try to be a good boy all year.

پیشنهاد
پیشنهاد چیزی یعنی بگوییم که آن باید انجام شود.
بابانوئل پیشنهاد کرد که سعی کنم کل سال پسر خوبی باشم.

purpose
A purpose is the reason that you do something.
-►The purpose of exercising is to get into shape.

هدف
هدف دلیل کاری است که انجامش می دهید.
هدف از ورزش روی فرم آمدن(تناسب اندام بدن) است.

release
To release something is to stop holding it.
-►She released the bird from her hands.

رها
رها کردن چیزی به معنی جلوگیری از نگه داشتنش است.
او پرنده را از دستش رها کرد.

require
To require something is to say that it is necessary.
-►We require teachers to have a university degree.

نیاز، لازم بودن
لازم بودن چیزی یعنی بگوییم که الزامیست.
ما معلمانی نیاز داریم که مدرک دانشگاهی داشته باشند.

single
If something is single, then there is only one.
-►I have a single key in my

تنها، تک
اگر چیزی تک است، فقط یکی وجود دارد.
من یک کلید در دست دارم.

Success
Success is doing something well that you choose to do.
-►My daughter was a big success at school.

موفقیت
موفقیت خوب انجام دادن کاریست که شما انتخاب کردید انجام دهید.
دختر من در مدرسه یک موفقیت بزرگی داشت.

tear
To tear something means to pull it apart.
-►It is easy to tear paper.

جر دادن
جر دادن چیزی یعنی پاره کردن آن.
جر دادن کاغذ آسان است.

theory
A theory is an idea about how something works.
-►We talked about Einstein’s theory of relativity in class.

نظریه، تئوری
تئوری، ایده ای در مورد نحوه کارکردن چیزی است.
در کلاس، ما در مورد نظریه نسبیت انیشتین حرف زدیم.