خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را


book 4000 essential english words 1 - Unit 19 - Story & reading comprehension

book 4000 essential english words 1 - Unit 19 - Story & reading comprehension
در این درس به ترجمه داستان Unit 19 خواهیم پرداخت و پس از آن باید به سئوالات درک مطلب این داستان پاسخ دهید و در آخر جواب های خود را با پاسخنامه مقایسه کنید.

نرم افزار سامانه مودیان راهکار




4000 essential english words

Shipwrecked

کشتی شکسته

Simon Yates was a lawyer. He helped many people. However, he was not a nice man. His policy was to help only rich people. He didn’t bother about social injustice. He made a lot of money, but many people didn’t like him. Even people on his staff didn’t like him. They wanted bad things to happen to him. In fact, they were glad when he got into trouble.

سایمون یتس یک وکیل بود.او به افراد زیادی کمک کرد. هر چند که او مرد خوبی نبود. سیاستش تنها کمک به افراد ثروتمند بود. در مورد بی عدالتی اجتماعی زحمتی نکشید. او پول زیادی بدست آورده بود ولی مردم زیادی او را دوست نداشت. حتی کارکنانش هم او را دوست نداشتند. آنها می خواستند تا اتفاقات بدی برایش رخ دهد.در واقع، وقتی به دردسر می‌افتاد، خوشحال می‌شدند.

Simon had a very bad day. He did many things wrong and lost his job. Soon, he didn’t have any money. His wife, Mrs. Yates, began to have doubts about him.
Simon wanted to start a new life. He planned to leave the country.

سایمون روز بسیار بدی را پشت سر گذاشت. او کارهای اشتباه زیادی انجام داد و کارش را از دست داد و خیلی زود(اندک زمانی) دیگر پولی نداشت. همسرش، خانم ییتس، در مورد او تردید داشت.سایمون می‌خواست زندگی جدیدی را شروع کند. او قصد ترک کشور را داشت.

He mentioned his plan to the captain of a ship. The captain was exploring the world. The captain felt bad for Simon and said, “I will take you to foreign countries.” They left the next day.

او طرحش را نزد ناخدای یک کشتی بازگو کرد. ناخدا در حال اکتشاف جهان بود.کاپیتان برای سایمون احساس بدی داشت و گفت: من تو را به کشورهای خارجی خواهم برد. روز بعد رفتند.

Near the conclusion of their international trip, the weather turned bad. A wave pushed Simon off the boat. But he was alive. He swam toward an island. After a longtime he got there.

نزدیک به پایان سفر بین المللی آنها، هوا بد شد. یک موج سایمون به بیرون کشتی انداخت. ولی او زنده بود. او به سمت یک جزیره شنا کرد.بعد از یک مدت طولانی(شنا کردن) به آنجا رسید.

At first he was upset. He was lost and alone. “I’ll never go home again,” he thought. He had a lot of problems, but he survived. He built a house in a tree. He lived on a diet offish. He made tools from wood and bones. He made a cup to drink rainwater.

اول کار او غمگین بود. او گم شده بود و تنها بود. او فکر می کرد: من هرگز به خانه نمی روم. او مشکلات بسیاری داشت. ولی زنده ماند. او در درختی یک خانه ساخت او با رژیم غذایی ماهی زندگی می کرد. او با چوب و استخوان وسیله می ساخت. او یک فنجان برای نوشیدن آب باران درست کرد.

Slowly he learned to be happy on the island. He swam every day. He had trouble sometimes, but he always found a way to fix the problem. Life was simple. He liked it.

به آهستگی او آموخت که در آن جزیره خوشحال باشد. هر روز شنا می کرد. او بعضا دچار مشکل می شد ولی همیشه راهی برای حل مشکل می یافت. زندگی ساده بود. او دوستش داشت.

Finally, people on a ship saw Simon on the island. They wanted to take him home. But Simon was happy. He gave them a long speech about life. He said he wanted to stay. He liked his new, simple life more than his old life.

در آخر افرادی سوار بر کشتی، سامون را در جزیزه دیدند. آنها می خواستند سایمون را به خانه اش ببرند ولی سایمون خوشحال بود. او در مورد زندگی(اش) یک صحبت طولانی برای آنها کرد. او گفت قصد ماندن دارد.او زندگی جدید و ساده خود را بیشتر از زندگی قدیمی اش دوست داشت.

4000 essential english words
book 4000 essential english words 1 - Unit 19 - Story & reading comprehension

نمایش دیدگاه ها (0 دیدگاه)

دیدگاه خود را ثبت کنید:

انتخاب تصویر ویرایش حذف
توجه! حداکثر حجم مجاز برای تصویر 500 کیلوبایت می باشد.