خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را
book 4000 essential english words 1 - Unit 28 - Word List & Exercise
band
باند
A band is a group of people who play music.
-►My brother is in a rock band.
باند گروهی است که موسیقی می نوازند.
بردارم من در یک گروه راک است.
barely
به سختی، به زور
Barely means by the smallest amount, almost not.
-►I barely had enough money to pay for my bus ticket.
به سختی یعنی کوچکترین میزان و مقدار، تقریبا نه.
به زور پول کافی برای پرداخت بلیط اتوبوس داشتم.
boring
حوصله سر بر، خسته کننده
If something is boring, it is not fun.
-►I think the Internet is boring.
اگر چیزی حوصله سر بر است، جالب نیست.
فکر می کنم اینترنت خسته کننده است.
cancel
لغو
To cancel means to decide that an event or a request will not happen.
-►She cancelled the rest of her plans because of the rain.
یعنی تصمیم گرفتن برای رویداد یا درخواستی تا رخ ندهد.
او بقیه برنامه هایش را به دلیل بارندگی کنسل کرد.
driveway
راه خصوصی یا راه ورودی
A driveway is a short private road that leads to a person’s home.
-►The long driveway led us to their new house.
راه ورودی راهی خصوصی و کوتاه است که به خانه افراد ختم می شود.
ورودی طولانی ما را خانه شان می رساند.
garbage
آشغال
Garbage is waste material like unwanted or spoiled food, bottles, paper, etc.
-►The boy cleaned up the garbage around his house.
آشغال مواد زاید مثل غذای نامطلوب یا فاسد شده، بطری، کاغذ و غیره است.
پسر آت و آشغال های اطراف خانه اش را تمیز کرد.
instrument
آلات، وسیله
An instrument is something designed to do a certain task like music.
-►My favorite musical instrument is the piano.
آلات چیزی است که برای انجام کار خاصی مثل موزیک سراحی شده است.
وسیله موسیقی مورد علاقه ام پیانو است.
list
لیست
A list is a record of information printed with an item on each line.
-►My mom makes a list of groceries to buy.
لیست یک رکورد از اطلاعات چاپ شده به همراه یک آیتم در هر خط است.
مادرم لیستی از موارد غذایی برای خرید تهیه می کند.
magic
جادو، شعبده
Magic is the power to do impossible things.
-►The magician used magic to pull a rabbit out of his hat.
جادو یعنی توان انجام کارهای نشدنی و غیرممکن.
جادوگر با استفاده از جادو خرگوش را از کلاه خود بیرون کشید.
message
پیام
A message is a set of words that you send to someone.
-►I left a message for you in the envelope.
مجموعه ای از کلمات است است که به کسی می فرستید.
در پاکت پیامی برایت گذاشتم.
notice
متوجه شدن
To notice something is to see it for the first time.
-►Did you notice the view?
متوجه چیزی شدن یعنی برای بار نخست دیدنش.
آیا منظره را مشاهده کردی؟
own
خودم، دارا بودن
To own something means to have it. That thing belongs to you.
-►My grandfather owns that house.
دارا بودن چیزی یعنی داشتنش. آن چیز متعلق به شماست.
پدربزرگم مالک آن خانه است.
predict
پیش بینی، پیش گویی
To predict something is to say that it will happen.
-►She predicted that I would get married next year.
پیشگویی کردن چیزی یعنی بگوییم که آن رخ می دهد.
او پیشگویی کرده بود که من سال آینده ازواج می کنم.
professor
استاد
A professor is a person who teaches in college.
-►Mike’s science professor knows a lot about physics.
استاد کسیست که در دانشگاه تدریس می کند.
استاد علوم مایک چیزهای زیادی درباره فیزیک میداند.
rush
عجله کردن
To rush is to go somewhere or do something very quickly.
-►Nancy rushed to finish her homework.
تعجیل کردن یعنی خیلی سریع رفتن به جایی یا انجام کاریست.
نانسی عجله کرد تا تکالیفش را به پایان برساند.
schedule
زمانبندی
A schedule is a plan that tells you when to do things.
-►What is your class schedule for today?
زمانبندی طرحی است که به شما می گوید چه وقت کارها را انجام دهید.
زمانبندی کلاس امروزت چیست؟
share
اشتراک گذاشتن
To share something is to give some of it to another person.
-►Jimmy shared his apple with me.
اشتراک چیزی یعنی دادن مقداری از آن به فرد دیگریست.
جیمی سیبش را با من نصف کرد.
stage
صحنه نمایش
A stage is a place where actors or musicians act or sing.
-►A large screen was on the stage.
جاییست که بازیگران بازی، نوازندگان موزیک نواختن موزیک یا آواز می خوانند.
پرده بزرگی در صحنه نمایش بود.
storm
طوفان
A storm is very bad weather. There is a lot of rain or snow.
-►Did that storm wake you up last night?
طوفان، هوای خیلی بد است. باران یا برف زیادی می بارد.
طوفان شب قبل شما را بیدار کرد؟
within
در توی، در داخل
You use within to say that something is inside another thing.
-►Within the box, there was a pizza.
از این برای اینکه بگویید چیزی داخل چیز دیگریست استفاده می کنید.
داخل جعبه یک پیتزاست.
نمایش دیدگاه ها (0 دیدگاه)
دیدگاه خود را ثبت کنید: