خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را
Listening 2.28 - 2.35 - 2.40
در اینجا متن فایل های صوتی Listening 2.28 - 2.35 - 2.40 از کتاب American English File 1 را همراه با ترجمۀ آن و همینطور خود فایل صوتی اش در اختیار دارید.
\(\text{2.28}\)
راب: رسیدیم. اینجا دفتر است. و این هم کارن است.
جنی: سلام کارن.
راب: کارن، ایشون جنیفر زیلینسکی از دفتر نیویورک هستند.
کارن: سلام جنیفر.
جنی: از آشناییت خوشوقتم.
راب: کارن مدیر ماست. ما همه وابسته به اونیم.
کارن: شوخی می کنه.
راب: اما درسته!
کارن: آیا اولین باری هست که به انگلستان می آیید جنیفر؟
جنی: بله. اما اولین باری نیست که اروپا میام. در لهستان بستگانی دارم.
کارن: جداً؟ و کجای نیویورک زندگی می کنی؟
جنی: در منتهن. آیا نیویورک را می شناسی؟
کارن: بله. خواهرم در بروکلین زندگی می کنه.
جنی: من هم بستگانی در بروکلین دارم. خواهرت کجا زندگی می کنه؟
دنیل: جنیفر!
جنی: دنیل؟
دنیل: از اینکه بالاخره شما را ملاقات کردم خیلی خوشحالم. نوشیدنی میل دارید؟ چای، قهوه، آب؟
جنی: نه، ممنون.
دنیل: عالی. اوه، کارن. جلسۀ بعدی من کی هست؟
کارن: راس ساعت 12.
دنیل: خوبه، وقت داریم. اوکی، بفرمایید بریم دفتر من جنیفر.
جنی: متشکرم.
دنیل: راب بعداً با تو کار دارم.
راب: بله. حتماً.
\(\text{2.35}\)
آنا: اون کیه؟
ایزابل: دوست پسرمه، الکس.
آنا: خوش تیپه. چند سالشه؟
ایزابل: بیست و شش.
آنا: چکار می کنه؟
ایزابل: یک افسر پلیسه.
آنا: جداً؟ شغلشو دوست داره؟
ایزابل: آره، عاشق کارشه. و اینم پدرمه.
آنا: خیلی جوون به نظر می رسه.
ایزابل: خوب، پنجاه و پنج سالشه.
آنا: پنجاه و پنج بهش نمی خوره! آیا اون مادرته؟
ایزابل: نه، اون گلوریاست. مادرخوندمه.
آنا: آیا مهربونه؟
ایزابل: آره، عالیه. آرایشگره و موهای منم رایگان آرایش می کنه!
آنا: چه خوب! اون کیه؟
ایزابل: اون ناتالیه.
آنا: کی هست؟
ایزابل: دوست دختر داداشم.
آنا: زیباست!
ایزابل: اینطور فکر می کنی؟
آنا: بله. ازش خوشت نمیاد؟
ایزابل: نه خیلی زیاد. فکر می کنه خیلی باهوشه، اما واقعاً اینطور نیست.
آنا: چه کار می کنه؟
ایزابل: دانش آموزه. زبان اسپانیایی می خونه اما نمی تونه خیلی خوب صحبت کنه...
\(\text{2.40}\)
مصاحبه کننده: صبح چه ساعتی از خواب بیدار می شوی؟
اِمیلیا: (بخشی از ابتدای صحبت به زبان اسپانیایی است). من ساعت شش و نیم بیدار می شوم. من هیچ وقت نمی خواهم که بیدار شوم زیرا خیلی زود است.
مصاحبه کننده: آیا صبحانه می خورید؟
اِمیلیا: بله یک صبحانۀ سریع، و بعدش به مدرسه می روم.
مصاحبه کننده: چطور به مدرسه می روی؟
اِمیلیا: با اتوبوس. ما این اتوبوس های زرد مدرسه را داریم _ ما آنها را "لیبرس" می نامیم.
مصاحبه کننده: چه ساعتی مدرسه را آغاز می کنید؟
اِمیلیا: راس هشت. در اولین کلاس همه واقعاً خواب آلودند.
مصاحبه کننده: چندتا کلاس دارید؟
اِمیلیا: صبحها معمولاً پنج کلاس داریم اما گاهی اوقات شش کلاس می شود.
مصاحبه کننده: چه ساعتی ناهار می خورید؟
اِمیلیا: راس یک.
مصاحبه کننده: صبح خیلی طولانی ای است!
اِمیلیا: بله همینطوره. موقع ناهار خیلی گرسنه هستیم.
مصاحبه کننده: کجا ناهار می خورید؟
اِمیلیا: در مدرسه در کافه تریا ناهار می خوریم. ما فقط پنجاه دقیقه وقت داریم، بنابراین وقت زیادی برای استراحت کردن نداریم. ما فقط غذایمان را می خوریم و سپس به سمت کلاس بعدیمان می دویم.
مصاحبه کننده: بعدازظهرها چندتا کلاس دارید؟
اِمیلیا: در یک روز خوب فقط سه کلاس، در یک روز بعد پنج کلاس. بعد از کلاس دوم همه خسته اند و نمی توانیم بر روی آنچیزی که معلم به ما می گوید تمرکز کنیم.
مصاحبه کننده: چه ساعتی مدرسه تمام می شود؟
اِمیلیا: پنح و نیم.
مصاحبه کننده: آیا بعدش به خانه می روید؟
اِمیلیا: بستگی دارد. دوشنبه ها و چهارشنبه ها به کلاس های اضافی می روم تا برای آزمون ورودی کالج آماده شوم، و سه شنبه ها و پنج شنبه ها تمرین بسکتبال دارم.
مصاحبه کننده: وقتی خانه رسیدی چه کار می کنی؟
اِمیلیا: من فقط می خواهم استراحت کنم اما غیرممکن است. تکلیف و امتحان هایی دارم، بنابراین نیاز دارم که مطالعه کنم! بنابراین پشت میزم می نشینم و دوباره شروع به کار می کنم. بعد از شام به اتاقم برمیگردم و تا ساعت 11 یا گاهی اوقات دیرتر، مطالعه می کنم.
مصاحبه کننده: چه ساعتی به رختخواب می روی؟
اِمیلیا: حدود یازده و نیم. روی تختم دراز می کشم و به روز بعد و کلاسهایی که دارم فکر می کنم. خوشبختانه امروز جمعه است! فردا مدرسه نداریم!
\(\text{2.28}\)
راب: رسیدیم. اینجا دفتر است. و این هم کارن است.
جنی: سلام کارن.
راب: کارن، ایشون جنیفر زیلینسکی از دفتر نیویورک هستند.
کارن: سلام جنیفر.
جنی: از آشناییت خوشوقتم.
راب: کارن مدیر ماست. ما همه وابسته به اونیم.
کارن: شوخی می کنه.
راب: اما درسته!
کارن: آیا اولین باری هست که به انگلستان می آیید جنیفر؟
جنی: بله. اما اولین باری نیست که اروپا میام. در لهستان بستگانی دارم.
کارن: جداً؟ و کجای نیویورک زندگی می کنی؟
جنی: در منتهن. آیا نیویورک را می شناسی؟
کارن: بله. خواهرم در بروکلین زندگی می کنه.
جنی: من هم بستگانی در بروکلین دارم. خواهرت کجا زندگی می کنه؟
دنیل: جنیفر!
جنی: دنیل؟
دنیل: از اینکه بالاخره شما را ملاقات کردم خیلی خوشحالم. نوشیدنی میل دارید؟ چای، قهوه، آب؟
جنی: نه، ممنون.
دنیل: عالی. اوه، کارن. جلسۀ بعدی من کی هست؟
کارن: راس ساعت 12.
دنیل: خوبه، وقت داریم. اوکی، بفرمایید بریم دفتر من جنیفر.
جنی: متشکرم.
دنیل: راب بعداً با تو کار دارم.
راب: بله. حتماً.
\(\text{2.35}\)
آنا: اون کیه؟
ایزابل: دوست پسرمه، الکس.
آنا: خوش تیپه. چند سالشه؟
ایزابل: بیست و شش.
آنا: چکار می کنه؟
ایزابل: یک افسر پلیسه.
آنا: جداً؟ شغلشو دوست داره؟
ایزابل: آره، عاشق کارشه. و اینم پدرمه.
آنا: خیلی جوون به نظر می رسه.
ایزابل: خوب، پنجاه و پنج سالشه.
آنا: پنجاه و پنج بهش نمی خوره! آیا اون مادرته؟
ایزابل: نه، اون گلوریاست. مادرخوندمه.
آنا: آیا مهربونه؟
ایزابل: آره، عالیه. آرایشگره و موهای منم رایگان آرایش می کنه!
آنا: چه خوب! اون کیه؟
ایزابل: اون ناتالیه.
آنا: کی هست؟
ایزابل: دوست دختر داداشم.
آنا: زیباست!
ایزابل: اینطور فکر می کنی؟
آنا: بله. ازش خوشت نمیاد؟
ایزابل: نه خیلی زیاد. فکر می کنه خیلی باهوشه، اما واقعاً اینطور نیست.
آنا: چه کار می کنه؟
ایزابل: دانش آموزه. زبان اسپانیایی می خونه اما نمی تونه خیلی خوب صحبت کنه...
\(\text{2.40}\)
مصاحبه کننده: صبح چه ساعتی از خواب بیدار می شوی؟
اِمیلیا: (بخشی از ابتدای صحبت به زبان اسپانیایی است). من ساعت شش و نیم بیدار می شوم. من هیچ وقت نمی خواهم که بیدار شوم زیرا خیلی زود است.
مصاحبه کننده: آیا صبحانه می خورید؟
اِمیلیا: بله یک صبحانۀ سریع، و بعدش به مدرسه می روم.
مصاحبه کننده: چطور به مدرسه می روی؟
اِمیلیا: با اتوبوس. ما این اتوبوس های زرد مدرسه را داریم _ ما آنها را "لیبرس" می نامیم.
مصاحبه کننده: چه ساعتی مدرسه را آغاز می کنید؟
اِمیلیا: راس هشت. در اولین کلاس همه واقعاً خواب آلودند.
مصاحبه کننده: چندتا کلاس دارید؟
اِمیلیا: صبحها معمولاً پنج کلاس داریم اما گاهی اوقات شش کلاس می شود.
مصاحبه کننده: چه ساعتی ناهار می خورید؟
اِمیلیا: راس یک.
مصاحبه کننده: صبح خیلی طولانی ای است!
اِمیلیا: بله همینطوره. موقع ناهار خیلی گرسنه هستیم.
مصاحبه کننده: کجا ناهار می خورید؟
اِمیلیا: در مدرسه در کافه تریا ناهار می خوریم. ما فقط پنجاه دقیقه وقت داریم، بنابراین وقت زیادی برای استراحت کردن نداریم. ما فقط غذایمان را می خوریم و سپس به سمت کلاس بعدیمان می دویم.
مصاحبه کننده: بعدازظهرها چندتا کلاس دارید؟
اِمیلیا: در یک روز خوب فقط سه کلاس، در یک روز بعد پنج کلاس. بعد از کلاس دوم همه خسته اند و نمی توانیم بر روی آنچیزی که معلم به ما می گوید تمرکز کنیم.
مصاحبه کننده: چه ساعتی مدرسه تمام می شود؟
اِمیلیا: پنح و نیم.
مصاحبه کننده: آیا بعدش به خانه می روید؟
اِمیلیا: بستگی دارد. دوشنبه ها و چهارشنبه ها به کلاس های اضافی می روم تا برای آزمون ورودی کالج آماده شوم، و سه شنبه ها و پنج شنبه ها تمرین بسکتبال دارم.
مصاحبه کننده: وقتی خانه رسیدی چه کار می کنی؟
اِمیلیا: من فقط می خواهم استراحت کنم اما غیرممکن است. تکلیف و امتحان هایی دارم، بنابراین نیاز دارم که مطالعه کنم! بنابراین پشت میزم می نشینم و دوباره شروع به کار می کنم. بعد از شام به اتاقم برمیگردم و تا ساعت 11 یا گاهی اوقات دیرتر، مطالعه می کنم.
مصاحبه کننده: چه ساعتی به رختخواب می روی؟
اِمیلیا: حدود یازده و نیم. روی تختم دراز می کشم و به روز بعد و کلاسهایی که دارم فکر می کنم. خوشبختانه امروز جمعه است! فردا مدرسه نداریم!
لیست دوره های آموزش زبان در سایت خوش آموز
لیست کتاب های دو زبانه در سایت خوش آموز
- دورۀ رایگان آموزش انگلیسی با کتاب امریکن انگلیش فایل (American English File)
- ترجمۀ رایگان کتاب Essential Grammar in Use
- یادگیری انگلیسی آمریکایی-مکالمات و دیالوگ های روزمره
لیست کتاب های دو زبانه در سایت خوش آموز
نمایش دیدگاه ها (0 دیدگاه)
دیدگاه خود را ثبت کنید: