خوش آموز درخت تو گر بار دانش بگیرد، به زیر آوری چرخ نیلوفری را
معانی برخی از افعال چند قسمتی انگلیسی
بخش زیادی از زبان انگلیسی از افعال چند قسمتی (phrasal verb) تشکیل شده است. باید توجه داشته باشید که این نوع افعال را نمی توان صرفاً به صورت کلمه به کلمه معنا کرد و باید معنا و مفهوم کلی آن را لحاظ کرد. حتی در بسیاری از مواقع معانی این افعال چند قسمتی هیچ مناسبت مشترکی با معانی تک به تک آنها ندارد. در اینجا سعی داریم تا لیستی از افعال چندقسمتی را همراه با معانی فارسی آنها ارائه کنیم. در مورد هر کدام از این موارد اگر معنی بهتر و روانتری سراغ داشتید بسیار خوشحال می شویم اگر از طریق درج دیدگاه ما را در بهبود این ترجمه ها یاری رسانید. این نوشتار مدام به روز رسانی می گردد ...
با یک ضربت
در یک مرحله
دفعتاً و ناگهانی
در این مورد حرف من را قبول کنید.
تمام توجه خود را معطوف به شخص یا چیز خاصی کردن
چیزی را نشانه گیری کردن
روی چیزی زوم کردن
با تفنگ یا دوربین چیزی را هدف قرار دادن
آرام باشید
عصبانی نشوید
به همین سادگی
رفتن به سراغ موضوع اصلی
بریم سراغ اصل مطلب
به سراغ اصل مطلب رفتن
هر چیز روتین و تکراری که نیاز به فکر کردن نداشته باشد. (مخصوصاً اینکه شامل مسأله های ریاضی باشد). این عبارت به جایگذاری یک متغیر \(\text{"x"}\) (\(\text{plug}\)) درون یک معادله و بدست آوردن نتیجه \(\text{"y"}\) (\(\text{chug}\)) ، اشاره دارد. برخی از معلم های ریاضی، به وفور از این عبارت استفاده می کنند تا به مسأله های جبری که به طرز مسخره ای ساده هستند، اشاره کنند.
انجام اقدامات لازم برای انجام کاری، مخصوصاً حل کردن یک مسأله
رسیدگی به چیزی
پرداختن به موضوعی
یک اصطلاح عامیانه به معنای بدیهی بودن، واضح بودن، مشخص بودن
اگر بخواهم واقعاً رُک باشم
اگر بخواهم کاملاً صادق باشم
متصل کردن
به پریز وصل کردن
در ریاضی به معنای جایگذاری اعداد در متغیرها می آید
تالار مشاهیر
نتیجۀ اخلاقی داستان
با یکدیگر رُخ می دهند
ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند
اگر همه چیز طبق انتظار پیش برود
علاوه بر همۀ اینها
به چیزی (در گذشته) مرتبط است
تنوع نمک زندگی است.
من را تحمل کنید
شکیبایی کنید
به یک معنا
به لحاظی
به جهاتی
زمانی به کار می رود که شما چیزی را تخمینی می گویید و نه دقیق
در ارتباط با موضوع مورد بحث
بیا شروع کنیم
هر چه بادا باد
هر چه پیش آید خوش آید
خودتان را برای بقیۀ ماجرا آماده کنید
آماده باشید
پیدا کردن راهی برای حل کردن یک مسأله یا دور زدن آن
بفرمایید!
این هم خدمت شما!
پلکان
یک مرحله از پلکان
یک گام از پلکان
نگران نباشید
حل کردن
تقلای سخت برای پیشرفت در چیزی
پیشروی کُند همراه با کوشش فراوان در چیزی
به چیزی یا کسی دزدکی نگاهی انداختن
یک نگاه سریع و اجمالی به چیزی یا کسی انداختن
به موفقیتهای فعلی قانع بودن
به دستاوردهای فعلی قانع بودن
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
تقریباً
چیزی یا کسی را به دلیل خاصی دوست نداشتن یا نپذیرفتن
برای مواجهه با چیزی آماده شوید
احساس می کنید یا باید کاری را انجام دهید، زیرا از نظر اخلاقی درست است
چیزی را بدرستی درک کردن
چیزی را به درستی فهمیدن
هرگز
تحت هیچ شرایطی
خیلی آسان
چیزی که انجامش خیلی آسان باشد و در عین حال کار خوشایندی هم باشد
به آن برسیم
به آن بپردازیم
به سراغ آن برویم
خلاصه کردن
خلاصه نمودن
فهمیدم
متوجه شدم
به زبان ساده
به طور خلاصه
به عبارت دیگر
درک کردن چیزی
همسطح می شود
یکنواخت می شود
دیگر بالا یا پایین نمی رود
این عبارت یک اصطلاح مسیحی است و به جهانی که در آن زندگی می کنیم که به شکلی اندوهناک و همراه با دشواری اشاره دارد
بدست آوردن چیزی مهم و سودمند
تجربه کردن یا موفق شدن در چیزی، و اکنون بخشی از تجربۀ شما شدنِ آن چیز
تولید انبوه چیزی مانند آنچه که دستگاه های صنعتی تولید می کنند
برداشتن
بیرون کشیدن
تا آنجا که من اطلاع دارم
شما را دیوانه کند
رسیدن به پایینترین نقطه در یک وضعیت در حال تغییر، قبل از اینکه هیچ بهبودی آغاز گردد
درکش بسیار سخت است
به نتیجۀ لازم برساند
همش همین بود
تمام شد
کار را راه می اندازد
کفایت می کند
برج عاج
به صورت عملی
منطقی
واقعی
دوستانه
واقعی
صحیح
بدست آوردن بیشترین ارزش ممکن با میزان معینی پول
درک عام
حس مشترک
فهم عمومی و رایج
شخصی که همیشه مشتاق انجام کارهای سخت یا ناخوشایند است
سخنان نامفهوم
پدال گاز را تا آخر فشار دهید
تا می توانید سریع رانندگی کنید
شفاف و بدون ابهام بودن
مثل روز روشن بودن
چگونگی انجام کاری را آموختن، مخصوصاً اگر آن کار ساده و واضح نباشد
قلق انجام چیزی را بدست آوردن
هر از گاهی
ادامه دادن یا پیش رفتن، مخصوصاً با وجود مشکلات و چالش ها
اشتباه کردن (مخصوصاً اشتباه حاصل از بی دقتی یا کار احمقانه ای کردن)
سوتی دادن
برآورد تخمینی
انجام آنچه باید انجام شود
در موقعیت مخالف
در جهت مخالف
در ترتیب مخالف
این یک چیز بدیهی است
نتیجه می گیریم که
نتیجه می شود که
بنابراین
در نتیجه
اگر قرار باشد تا
من نمی دانم
من درک نمی کنم
شکایت کردن یا عصبانی شده در مورد چیزی، مخصوصاً وقتیکه ضرورتی نداشته باشد
غرولند کردن
حالا این شد یه چیزی
نگفتن تمامی جزئیات به کسی زیرا بسیار خسته کننده، شخصی، یا ناخوشایند است
مسدود شدن
پر شدن
مسدود یا پر شدن به نحویکه هیچ چیزی نتواند از آن عبور کند
بالاتر و باکلاس تر از بقیه بودن با شیوه ای نمایشی (با تظاهر)
بسیار امیدوار بودن بابت اینکه چیزی رُخ بدهد
در دسترس است
سودمند است
بسیار جالب به نظر می رسد
به همین سادگی
هیچ چیز خاصی در موردش وجود ندارد
به همین سادگی
هیچ چیز خاصی در موردش وجود ندارد
به همین سادگی
هیچ چیز خاصی در موردش وجود ندارد
آه البته
حتماً
مطمئناً
بله البته
اصلی
بهترین مثال از چیزی
علاوه بر آن
اینطور به مسأله نگاه کنید
این گونه به مسأله نگاه کنید
این صحیح است
این برقرار است
رفتار ناخوشایند یا غیرصادقانه
پایین و کثیف
مرور کردن
بررسی کردن
معلوم می شود
زدودن گرد و غبار، کثیفی و ...، از روی چیزی، با استفاده از یک جارو یا قلم مو
هل دادن، حمل کردن، یا بالا بردن کسی یا چیزی با زور زیاد
گسترش دادن
شیپورها را به صدا در بیاورید
عالی
فوق العاده خوب
قادر به انجام دادن چیزی بخوبی، فوراً یا در اولین مرتبه
به صورت مادرزاد اینکاره بودن
فرار کردن از یک وضعیت دشوار
خودتان را به صورت ذهنی و فیزیکی برای چیزی آماده کنید
با تمام جدیت
بدون شوخی
تلاش بیهوده کردن برای چیزی که هیچ شانس موفقیتی در آن نیست
آب در هاون کوبیدن
تصمیم گرفتن برای به تاخیر انداختن یک رویداد یا فعالیت
موکول کردن به زمان دیگری
بدیهی
چیزی که آنقدر واضح است که نیاز به فکر کردن ندارد
شکی درش نیست
تغییر دادن
پیچاندن
با دقت مراقب چیزی یا کسی بودن
هشیار باشید
چشمانتان را باز کنید
(پس از تغییرات زیاد) به وضع پیشین بازگشتن
به وضعیت اولیه بازگشتن
برای نشان دادن اینکه کسی یا چیزی خاص یا غیرمعمول نیست
انجام کارهای لازم برای رسیدن به چیزی
هر کاری که لازم است انجام دهید
روش ترکیبی
کمک خواهد کرد
به شما صدمه ای نخواهد زد
اگر آن را کنید خوب خواهد بود
انجام آن چیز ضرری ندارد
اغراق کردن در یک اظهار، تجربه، یا احساس، به منظور تحت تاثیر قرار دادن افراد
مبالغه کردن
پرداختن به اصل مطلب
صحبت کردن یا رفتار کردن در مورد بخشهای مهم یک موضوع و هدر ندادن زمان با چیزهایی که مهم نیستند
حقایق کاربردی در مورد یک چیز خاص به جای نظریه ها یا ایده ها در مورد آن
واضح کردن جزئیات چیزی در ذهن کسی، قادر بودن به درک چیزی به صورت شفاف و جامع
فعالیت اجرا یا انجام چیزی از آغاز تا پایان به منظور تمرین کردن آن
کل چیز
یک واژۀ عامیانه برای اشاره به هر بخش از یک چیز یا موقعیت چند وجهی که با یکدیگر به عنوان یک کل در نظر گرفته شده اند
پیمایش یک لیست از بالا به پایین
بررسی تک تک موارد موجود در یک لیست از بالا به پایین
مشغول شدن به نوعی از رفتار که معمولاً مرتبط با شخص یا چیزی باشد
درگیر شدن با چیزی
انجام دادن کارهای مرتبط با یک چیز خاص
در نهایت
در پایان
من می خواهم این کار را امتحان کنم
هر چه بادا باد!
بزن بریم!
گیر افتادن در یک حلقه
دور باطل زدن
بریدن
جدا کردن
قطع کردن
کوتاه کردن
بریدن چیزی از چیزی دیگر با یک حرکت صاف
کاهش دادن چیزی
چیزی که بدست آوردنش بسیار ساده باشد
همچنین
و نیز
بعلاوه
به اندازۀ
به همان اندازه که
هنگامی که این جمله را می گویید، منظور شما اینست که اقداماتی که در حالت عادی شدید و افراطی به نظر می آیند در طول سختی مناسب می باشند.
جستجو کردن
نگاه کردن
وقتی که
زمانی که
از آن به بعدش را پیش ببرید
بدست گرفتن کنترل کاری که توسط شخص دیگری آغاز شده است و ادامه دادن بقیۀ آن
اطمینان از موفقیت در چیزی به این دلیل که مشکل ترین بخش آن را انجام داده اید
تا جای ممکن
کاملاً
در هر مرحله
در هر نقطه
در هر لحظه
تقریباً به طور قطع
قریب به یقین
فکر کردن به رویدادهای گذشته
فکر کردن یا به یاد آوردن آنچه که در گذشته رخ داده است
برای تاکید بر روی اینکه چیزی تعجب آور است، استفاده می شود
پیشنهاد کردن یا فکر کردن به یک ایده یا برنامه
کشف کردن
بدست آوردن
به نتیجه ای رسیده
راه حل ارائه دادن
راه حل پیشنهاد دادن
آیا میدونی چرا
دو نخود در یک غلاف
از این اصطلاح برای بیان اینکه دو شخص یا دو چیز بسیار به یکدیگر شبیه هستند استفاده می شود معادل فارسی آن می تواند سیبی که از وسط دو نیم شده باشد
برش زدن چیزی به چندین یا تعداد زیادی تکه
تقسیم کردن چیزی با بریدن آن به برش ها
عادت کردن
افزودن یک چیز اضافه
فکر کن (با تعجب گفته می شود مانند اینکه تصور کن، یه لحظه فکر کن، و ...)
شما هنگامی این را می گویید که توسط چیزی هیجان زده، مجذوب، یا شوکه می شوید، و می خواهید شخصی که مشغول صحبت با او هستید نیز همین احساس را پیدا کند
برای درخواست تصور کردن یا در نظر گرفتن چیزی از کسی استفاده می شود
انتقال چیزی مانند مقداری پول از یک مکان به مکانی دیگر
...
in one swell foop
با یک ضربت
در یک مرحله
دفعتاً و ناگهانی
واژۀ in one swell foop در اصل one fell swoope بوده است که اولین بار توسط شخصی بنام William Archibald Spooner به دلیل اینکه طنز گونه باشد اینگونه تغییر یافته است.
Take my word for it
در این مورد حرف من را قبول کنید.
zeroing in on
تمام توجه خود را معطوف به شخص یا چیز خاصی کردن
چیزی را نشانه گیری کردن
روی چیزی زوم کردن
با تفنگ یا دوربین چیزی را هدف قرار دادن
keep your shirt on
آرام باشید
عصبانی نشوید
there you have it
به همین سادگی
get down to the nitty-gritty
رفتن به سراغ موضوع اصلی
بریم سراغ اصل مطلب
cut to the chase
به سراغ اصل مطلب رفتن
plug and chug
هر چیز روتین و تکراری که نیاز به فکر کردن نداشته باشد. (مخصوصاً اینکه شامل مسأله های ریاضی باشد). این عبارت به جایگذاری یک متغیر \(\text{"x"}\) (\(\text{plug}\)) درون یک معادله و بدست آوردن نتیجه \(\text{"y"}\) (\(\text{chug}\)) ، اشاره دارد. برخی از معلم های ریاضی، به وفور از این عبارت استفاده می کنند تا به مسأله های جبری که به طرز مسخره ای ساده هستند، اشاره کنند.
deal with something
انجام اقدامات لازم برای انجام کاری، مخصوصاً حل کردن یک مسأله
رسیدگی به چیزی
پرداختن به موضوعی
well-duh
یک اصطلاح عامیانه به معنای بدیهی بودن، واضح بودن، مشخص بودن
To be perfectly frank
اگر بخواهم واقعاً رُک باشم
اگر بخواهم کاملاً صادق باشم
plugging in
متصل کردن
به پریز وصل کردن
در ریاضی به معنای جایگذاری اعداد در متغیرها می آید
hall of fame
تالار مشاهیر
Moral of the Story
نتیجۀ اخلاقی داستان
go hand in hand
با یکدیگر رُخ می دهند
ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند
all things being equal
اگر همه چیز طبق انتظار پیش برود
On top of all that
علاوه بر همۀ اینها
relate back to
به چیزی (در گذشته) مرتبط است
variety is the spice of life
تنوع نمک زندگی است.
bear with me
من را تحمل کنید
شکیبایی کنید
in a sense
به یک معنا
به لحاظی
به جهاتی
loosely speaking
زمانی به کار می رود که شما چیزی را تخمینی می گویید و نه دقیق
speaking of someone/something
در ارتباط با موضوع مورد بحث
here goes
بیا شروع کنیم
هر چه بادا باد
هر چه پیش آید خوش آید
Hold on to your hat
خودتان را برای بقیۀ ماجرا آماده کنید
آماده باشید
get around something
پیدا کردن راهی برای حل کردن یک مسأله یا دور زدن آن
voilà
بفرمایید!
این هم خدمت شما!
flight of stairs
پلکان
stairstep
یک مرحله از پلکان
یک گام از پلکان
don’t sweat it
نگران نباشید
work out
حل کردن
slog through
تقلای سخت برای پیشرفت در چیزی
پیشروی کُند همراه با کوشش فراوان در چیزی
take a peek at (someone or something)
به چیزی یا کسی دزدکی نگاهی انداختن
یک نگاه سریع و اجمالی به چیزی یا کسی انداختن
rest on your laurels
به موفقیتهای فعلی قانع بودن
به دستاوردهای فعلی قانع بودن
No pain, no gain
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
No guts, no glory
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
Just about
تقریباً
have something against someone/something
چیزی یا کسی را به دلیل خاصی دوست نداشتن یا نپذیرفتن
gird your loins
برای مواجهه با چیزی آماده شوید
be/feel honour bound to do something
احساس می کنید یا باید کاری را انجام دهید، زیرا از نظر اخلاقی درست است
get something straight
چیزی را بدرستی درک کردن
چیزی را به درستی فهمیدن
At no point
هرگز
تحت هیچ شرایطی
a walk in the park
خیلی آسان
چیزی که انجامش خیلی آسان باشد و در عین حال کار خوشایندی هم باشد
get to it
به آن برسیم
به آن بپردازیم
به سراغ آن برویم
sum up
خلاصه کردن
خلاصه نمودن
got it
فهمیدم
متوجه شدم
In words
به زبان ساده
in a nutshell
به طور خلاصه
in other words
به عبارت دیگر
get a handle on (something)
درک کردن چیزی
level out
همسطح می شود
یکنواخت می شود
دیگر بالا یا پایین نمی رود
this vale of tears
این عبارت یک اصطلاح مسیحی است و به جهانی که در آن زندگی می کنیم که به شکلی اندوهناک و همراه با دشواری اشاره دارد
get/have something under your belt
بدست آوردن چیزی مهم و سودمند
تجربه کردن یا موفق شدن در چیزی، و اکنون بخشی از تجربۀ شما شدنِ آن چیز
crank out something
تولید انبوه چیزی مانند آنچه که دستگاه های صنعتی تولید می کنند
plucking out
برداشتن
بیرون کشیدن
as far as I’m aware
تا آنجا که من اطلاع دارم
Derive You Crazy
شما را دیوانه کند
bottom out
رسیدن به پایینترین نقطه در یک وضعیت در حال تغییر، قبل از اینکه هیچ بهبودی آغاز گردد
(as) clear as mud
درکش بسیار سخت است
do the trick
به نتیجۀ لازم برساند
that does it
همش همین بود
تمام شد
it’ll do
کار را راه می اندازد
کفایت می کند
Ivory Tower
برج عاج
down-to-earth
به صورت عملی
منطقی
واقعی
دوستانه
honest-to-goodness
واقعی
صحیح
Bang for the buck
بدست آوردن بیشترین ارزش ممکن با میزان معینی پول
commonsense
درک عام
حس مشترک
فهم عمومی و رایج
a glutton for punishment
شخصی که همیشه مشتاق انجام کارهای سخت یا ناخوشایند است
mumbo jumbo
سخنان نامفهوم
put the pedal to the metal
پدال گاز را تا آخر فشار دهید
تا می توانید سریع رانندگی کنید
crystal clear
شفاف و بدون ابهام بودن
مثل روز روشن بودن
get the hang of something
چگونگی انجام کاری را آموختن، مخصوصاً اگر آن کار ساده و واضح نباشد
قلق انجام چیزی را بدست آوردن
every so often
هر از گاهی
go on with something
ادامه دادن یا پیش رفتن، مخصوصاً با وجود مشکلات و چالش ها
drop the ball
اشتباه کردن (مخصوصاً اشتباه حاصل از بی دقتی یا کار احمقانه ای کردن)
سوتی دادن
ballpark estimate
برآورد تخمینی
take care of business
انجام آنچه باید انجام شود
the other way around
در موقعیت مخالف
در جهت مخالف
در ترتیب مخالف
This is common sense
این یک چیز بدیهی است
it follows that
نتیجه می گیریم که
نتیجه می شود که
بنابراین
در نتیجه
if you were to
اگر قرار باشد تا
it beats me
من نمی دانم
من درک نمی کنم
make a fuss / kick up a fuss
شکایت کردن یا عصبانی شده در مورد چیزی، مخصوصاً وقتیکه ضرورتی نداشته باشد
غرولند کردن
Now that is something
حالا این شد یه چیزی
spare someone the details
نگفتن تمامی جزئیات به کسی زیرا بسیار خسته کننده، شخصی، یا ناخوشایند است
plugged up
مسدود شدن
پر شدن
مسدود یا پر شدن به نحویکه هیچ چیزی نتواند از آن عبور کند
fancy-pants
بالاتر و باکلاس تر از بقیه بودن با شیوه ای نمایشی (با تظاهر)
cross your fingers
بسیار امیدوار بودن بابت اینکه چیزی رُخ بدهد
comes in handy
در دسترس است
سودمند است
it looks pretty cool
بسیار جالب به نظر می رسد
There's nothing to it
به همین سادگی
هیچ چیز خاصی در موردش وجود ندارد
There's not much to it
به همین سادگی
هیچ چیز خاصی در موردش وجود ندارد
That's all there is to it
به همین سادگی
هیچ چیز خاصی در موردش وجود ندارد
Oh sure
آه البته
حتماً
مطمئناً
بله البته
the real McCoy
اصلی
بهترین مثال از چیزی
on top of that
علاوه بر آن
Look at it this way
اینطور به مسأله نگاه کنید
این گونه به مسأله نگاه کنید
this is the case
این صحیح است
این برقرار است
down-and-dirty
رفتار ناخوشایند یا غیرصادقانه
پایین و کثیف
go over
مرور کردن
بررسی کردن
turns out
معلوم می شود
sweep out
زدودن گرد و غبار، کثیفی و ...، از روی چیزی، با استفاده از یک جارو یا قلم مو
هل دادن، حمل کردن، یا بالا بردن کسی یا چیزی با زور زیاد
گسترش دادن
Sound the trumpets
شیپورها را به صدا در بیاورید
super-duper
عالی
فوق العاده خوب
natural-born
قادر به انجام دادن چیزی بخوبی، فوراً یا در اولین مرتبه
به صورت مادرزاد اینکاره بودن
off the hook
فرار کردن از یک وضعیت دشوار
brace yourself
خودتان را به صورت ذهنی و فیزیکی برای چیزی آماده کنید
in all seriousness
با تمام جدیت
بدون شوخی
beat a dead horse
تلاش بیهوده کردن برای چیزی که هیچ شانس موفقیتی در آن نیست
آب در هاون کوبیدن
put something off
تصمیم گرفتن برای به تاخیر انداختن یک رویداد یا فعالیت
موکول کردن به زمان دیگری
no-brainer
بدیهی
چیزی که آنقدر واضح است که نیاز به فکر کردن ندارد
شکی درش نیست
Tweak
تغییر دادن
پیچاندن
keep your eyes peeled/skinned
با دقت مراقب چیزی یا کسی بودن
هشیار باشید
چشمانتان را باز کنید
coming full circle
(پس از تغییرات زیاد) به وضع پیشین بازگشتن
به وضعیت اولیه بازگشتن
any old
برای نشان دادن اینکه کسی یا چیزی خاص یا غیرمعمول نیست
go for it
انجام کارهای لازم برای رسیدن به چیزی
هر کاری که لازم است انجام دهید
combo method
روش ترکیبی
it wouldn’t hurt
کمک خواهد کرد
به شما صدمه ای نخواهد زد
اگر آن را کنید خوب خواهد بود
انجام آن چیز ضرری ندارد
to lay it on thick/to lay it on
اغراق کردن در یک اظهار، تجربه، یا احساس، به منظور تحت تاثیر قرار دادن افراد
مبالغه کردن
cut to the chase
پرداختن به اصل مطلب
صحبت کردن یا رفتار کردن در مورد بخشهای مهم یک موضوع و هدر ندادن زمان با چیزهایی که مهم نیستند
the nuts and bolts
حقایق کاربردی در مورد یک چیز خاص به جای نظریه ها یا ایده ها در مورد آن
keep (something) straight (in one's mind/head)
واضح کردن جزئیات چیزی در ذهن کسی، قادر بودن به درک چیزی به صورت شفاف و جامع
run through
فعالیت اجرا یا انجام چیزی از آغاز تا پایان به منظور تمرین کردن آن
the whole enchilada
کل چیز
یک واژۀ عامیانه برای اشاره به هر بخش از یک چیز یا موقعیت چند وجهی که با یکدیگر به عنوان یک کل در نظر گرفته شده اند
go down a list
پیمایش یک لیست از بالا به پایین
بررسی تک تک موارد موجود در یک لیست از بالا به پایین
do the ... thing
مشغول شدن به نوعی از رفتار که معمولاً مرتبط با شخص یا چیزی باشد
درگیر شدن با چیزی
انجام دادن کارهای مرتبط با یک چیز خاص
end up
در نهایت
در پایان
Here goes
من می خواهم این کار را امتحان کنم
هر چه بادا باد!
بزن بریم!
go round in circles/go around in circles
گیر افتادن در یک حلقه
دور باطل زدن
lop off
بریدن
جدا کردن
قطع کردن
کوتاه کردن
بریدن چیزی از چیزی دیگر با یک حرکت صاف
کاهش دادن چیزی
cakewalk
چیزی که بدست آوردنش بسیار ساده باشد
as well as
همچنین
و نیز
بعلاوه
as much as
به اندازۀ
به همان اندازه که
Desperate Times Call for Desperate Measures
هنگامی که این جمله را می گویید، منظور شما اینست که اقداماتی که در حالت عادی شدید و افراطی به نظر می آیند در طول سختی مناسب می باشند.
look up
جستجو کردن
نگاه کردن
by the time
وقتی که
زمانی که
take it from there
از آن به بعدش را پیش ببرید
بدست گرفتن کنترل کاری که توسط شخص دیگری آغاز شده است و ادامه دادن بقیۀ آن
be home free
اطمینان از موفقیت در چیزی به این دلیل که مشکل ترین بخش آن را انجام داده اید
all the way
تا جای ممکن
کاملاً
all the way down the line/all along the line
در هر مرحله
در هر نقطه
در هر لحظه
almost certainly
تقریباً به طور قطع
قریب به یقین
look back at/on
فکر کردن به رویدادهای گذشته
look back
فکر کردن یا به یاد آوردن آنچه که در گذشته رخ داده است
how about that
برای تاکید بر روی اینکه چیزی تعجب آور است، استفاده می شود
come up with something
پیشنهاد کردن یا فکر کردن به یک ایده یا برنامه
کشف کردن
بدست آوردن
به نتیجه ای رسیده
راه حل ارائه دادن
راه حل پیشنهاد دادن
Do you see why
آیا میدونی چرا
two peas in a pod
دو نخود در یک غلاف
از این اصطلاح برای بیان اینکه دو شخص یا دو چیز بسیار به یکدیگر شبیه هستند استفاده می شود معادل فارسی آن می تواند سیبی که از وسط دو نیم شده باشد
slice up
برش زدن چیزی به چندین یا تعداد زیادی تکه
تقسیم کردن چیزی با بریدن آن به برش ها
Get used to
عادت کردن
tack on something
افزودن یک چیز اضافه
just think
فکر کن (با تعجب گفته می شود مانند اینکه تصور کن، یه لحظه فکر کن، و ...)
شما هنگامی این را می گویید که توسط چیزی هیجان زده، مجذوب، یا شوکه می شوید، و می خواهید شخصی که مشغول صحبت با او هستید نیز همین احساس را پیدا کند
برای درخواست تصور کردن یا در نظر گرفتن چیزی از کسی استفاده می شود
roll something over
انتقال چیزی مانند مقداری پول از یک مکان به مکانی دیگر
...
نمایش دیدگاه ها (0 دیدگاه)
دیدگاه خود را ثبت کنید: